صفحه اول
ابوذر بهرامی-انسان امروز اگر چه در بینش منطقی همان حیوان ناطق است، لیکن، از دید معرفتی، فرسخها پیش آمده است و از طبیعت جنس خود فاصله گرفته است.این انسان، از دید مدیریت جدید، دیگر حتی آن انسان عهد نوصنعتی نیست، که به عنوان یک ماشین مکانیکی بدو نگریسته شود، بلکه به عنوان یک منبع بالقوه و بالفعل انرژی برای ارتقای بهرهوری و محور تمامی راهبردهایی است که از طریق آنها بقا و توسعهی جامعهی انسانی تضمین میگردد.فصلی که انسان امروز را جدا میکند، صرفا ناطق بودن نیست که بیشتر، مسؤول بودن و پاسخگو بودن است، و این چیزی به مراتب فراتر از آن است.همهی اینها، لیکن، در نگرهی کلی انسان است، و انسان در مکتب اسلام موجودی خداگونه است. هنگامی که از فرهنگ سازی سخن به میان می آید، چنین برمی آید که فقدان این مسئله می تواند در جامعه آثار سویی به جا گذارد که نیازی به عنوان فرهنگ سازی خود را به عنوان دغدغه بر جامعه و اولیا و مسئولان آن تحمیل کرده است. چنان که از همین اصطلاح می توان دغدغه دیگری را نیز شناسایی و ردگیری کرد. به این معنا که یکی از مسایل و مشکلات هر جامعه وجود فرهنگ های غلط و نادرست در کنار بی فرهنگی گروهی دیگر است. بنابراین مسئله فرهنگ سازی از دو جهت خود را بر جامعه و مسئولان آن تحمیل می کند و به عنوان یک مسئولیت و وظیفه مهم در حوزه جامعه پذیری خود را نشان می دهد. از جهتی فقدان فرهنگ استفاده از چیزی نیاز به فرهنگ سازی را توجیه می کند و از سوی دیگر وجود فرهنگی نامناسب، فرهنگ سازی مناسب را می طلبد. فرهنگ سازی به این معناست که آیتم ها و المان های فرهنگی که در جامعه نسبت به آنها توجه کمتری شده است را برای افراد دوباره یادآوری کنیم؛ چرا که فرهنگ، مفهومی است که از طریق اجتماعی شدن به افراد آموزش و انتقال داده می شود. پس از اینکه مفهوم فرهنگ به افراد جامعه آموزش و انتقال داده شد، در جامعه مکانیزمی به نام نظارت اجتماعی اعمال شکل می گیرد که وظیفه آن نظارت بر عملکرد همه افراد آن جامعه است، به این منظور که آنهایی که هنوز اجتماعی نشده اند و یا اجتماعی شدن آنها به طور کامل صورت نگرفته است، مورد توجه قرار گیرند و مفهوم فرهنگسازی دوباره به آنها یادآوری شود. در سال های اخیر همواره این موضوع مطرح شده است که به جای اینکه دولت بخواهد در این باره هزینه های گزافی را متحمل شود، قبل از آن که جریان اجتماعی شدن افراد رخ دهد، فرهنگ سازی های لازم را در جامعه پیاده کند. به این معنا که آیتم ها و المان هایی که در فرهنگ ما جا افتاده است را از طریق رسانه های مختلف برای افرادی که اجتماعی شدن آنها به میزانی کندتر اتفاق افتاده است، یادآوری کند. همچنین در برخی از مواقع، دولت از مفهوم فرهنگ سازی استفاده می کند تا برخی از مفاهیم و یا مواردی که به تازگی در جامه نفوذ کرده اند و هنوز برای افراد بیگانه هستند را در جامعه جا بیاندازد. بنابراین در این صورت است که یک شهروند آگاه در جامعه رشد و زندگی خواهد کرد. فرهنگ در اصل نیاز یک جامعه است. مجموعه این نیازها و پاسخ هنجارساز به این نیازها در چیزی به نام فرهنگ رخنمایی می کند. نیاز به نظم مهمترین شاخص در یک سامانه فرهنگی است. جوامع نیاز دارند تا خواسته های آنها از یک نظم و قاعده ای پیروی کند تا حقوق همه افراد بر اساس آن قواعد تامین شود. در مسیر رشد و تکوین جوامع این نیازها تغییر کرده و قواعد هم مطابق با آن تغییر می کند. به این ترتیب روشن است که فرهنگ امری لایتغیر و مقدس نیست. حتی مذاهب الهی هم تابع چنین جبر تاریخی در پذیرش تغیرات فرهنگی هستند. به دیگر سخن اول این نیاز است که ایجاد شده و سپس قوانین به دنبال آن برای قانونمند کردن نیازها ساخته می شود. در این میان نیازهای طبیعی از مهمترین این نیازهاست. نیازهایی چون خوردن ، جوامع هرچه عقب مانده تر باشند بر آورده شدن این نیازها سهل تر بوده و انسان ها آموزش کمتری در کنترل آنها دیده اند. پس ناگزیر قوانین در مورد این نیازها می تواند تا حریم خصوصی هم دامنه دار باشد. با گسترش آموزش، انسانها یاد می گیرند که باید غرایز خود را کنترل کنند؛ یعتی خشم و حسادت مجوزی برای اعمال خشونت نیست.