روزنامه کائنات
5

گزارش

۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ شهريور - شماره 4444

کنکاشی در شخصیت سیاسى امام رضا (ع)

کائنات| تمام عمر امام رضا(ع)، چه آن زمان که هنوز به مقام امامت نرسیده بود و چه آن گاه که پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام موسى کاظم(ع)، مسئولیت امامت و رهبرى شیعیان را بر عهده داشت، در زمان حکومت عباسیان بود.
عباسیان با ادعای انتساب به پیامبر اکرم(ص)، و با بهره گیرى از احساسات مردم بر ضد امویان، توانستند آنان را از حکومت کنار بزنند و خود بر تخت فرمانروایى مسلمانان بنشینند. با سرکوب امویان، آنان دیگر قدرت و توانی نداشتند که خطر مهمی برای عباسیان به شمار روند. عباسیان تنها خطر براى حکومت خود را شیعیانى مى دانستند که با فرمانبرى از امامان معصوم، حاکمان آن روزگار را ناحق مى شمردند و مى کوشیدند تا آنان را از حکومت ساقط کنند.
بنابراین، دشمن شماره یک حاکمان عباسی ، امامان شیعه بودند و به همین دلیل است که همه امامانى که در روزگار این حاکمان ستمگر مى زیستند، به دست آنان به شهادت رسیدند…. عباسیان ستم پیشه به اندازه اى بر شیعیان فشار آوردند و آنان را مورد تهدید و شکنجه و آزار و تبعید و آوارگى قرار دادند که حتى تاریخ نویسان نیز از بازگو کردن آن دچار شرمندگى شده اند.
ده سال از دوران امامت حضرت رضا(ع)، با حکومت هارون همزمان بود. در این ده سال، موقعیت مناسبی برای مبارزه علنی و رسمی برای امام رضا(ع) پدید نیامد و بیشتر تلاش سیاسى امام به صورت پنهانى رهبرى مى شد، اما در گوشه گوشه سرزمینهاى مسلمانان جنبشها و قیامهاى پیاپى شیعیان، حکومت عباسی را به تنگ آورده و هارون در برخورد با آنها دچار سردرگمى شده بود. به این گفت و گو که میان هارون و یکى از درباریان قدرتمند وى رد و بدل شده است توجّه کن:
 اى هارون! این على بن موسى است، که بر جاى پدر خویش تکیه زده و امامت و رهبرى شیعیان را از آن خود مى داند. چه باید کرد؟
 آن خطایى که در کشتن پدرش موسى مرتکب شدیم براى ما بس است! یعنى مى خواهى تمام آنان را بکشم؟! مگر مى شود؟
اما… در میان همه حاکمان عباسى ، مأمون چهره اى دیگر داشت. او که برادر خود، امین را کشت تا خود به حکومت برسد، در برخورد با شیعیان و به ویژه شخص امام رضا(ع) از راهى دیگر وارد شد و شیوه اى دیگر را در پیش گرفت.
در این جا خوب است به چند نمونه از اظهار نظر تاریخ نویسان درباره شخصیت پیچیده مأمون آگاه شوى تا دریابى که امام رضا(ع) با چه انسان مرموزى روبرو بوده است.
یکى مى گوید:
مأمون از نظر دوراندیشى ، اراده قوى ، بردبارى ، دانش، زیرکى ، بزرگى ، شجاعت و جوانمردى از همه عباسیان برتر بود.
دیگرى مى نویسد:
مأمون در عین حال که در مجالس عیش و نوش شرکت مى جست، به کتاب و فلسفه و بحث و جدل و مناظره علمى و مباحث فقهى و… علاقه شدید داشت!
دیگرى مى گوید:
گاهى مانند یک دیندار دلسوز، مردم را به علت کوتاهى در نماز و فرو رفتن در لذات و پیروى از شهوات و… نکوهش مى کرد و آنان را از عذاب الهى مى ترساند، و زمانى خودش در بزم خوشگذرانى و مجالس عیش و نوش شرکت مى نمود.
یکى هم چنین اظهار مى دارد:
مأمون زیرک ترین حاکمان عباسى و داناترین ایشان به فقه و کلام بود.
… و از این یک بشنو که مى گوید:
مأمون روزى ادعاى تشیع مى کرد و وجودش را لبریز از دوستى و عشق به على (ع) نشان مى داد و در فاصله اى اندک، نقاب از چهره برمى گرفت و تا آن جا پیش مى رفت که حاضر نبود در مجلس او حتى از عنصر تبهکار و جلادى همچون حجاج بن یوسف، خرده بگیرند.
آیا همزمانى با چنین موجود پیچیده و ابهام آلودى که تلاشى جز پایدارى بیشتر حکومت عباسى ندارد، اما در همان حال، بزرگترین مخالف خود، یعنى شخص امام رضا(ع) را به ولى عهدى خویش برمى گزیند، آسان است؟
به هرحال، مأمون با این خصوصیاتى که داشت، پس از رسیدن به قدرت، و به منظور پایدار ساختن ارکان حکومت خود، تصمیم گرفت با امام رضا(ع) به گونه اى دیگر برخورد نماید. پس، براى امام نامه نوشت و حضرت را به ولى عهدى خود منصوب کرد. امام ابتدا از پذیرش این امر خوددارى فرمود، اما پیگیرى و پافشارى مأمون و خوددارى امام، به آن جا انجامید که مأمون دو تن را به نمایندگى از سوى خود که در خراسان بود، روانه مدینه کرد و آنان در نزد امام هدف خود را چنین بیان کردند:
مأمون ما را مأمور کرده که شما را به خراسان ببریم.
امام هم که شیوه هاى حاکمان را مى شناخت و مى دانست مأمون که از کشتن برادر خود پروا ندارد، از این تصمیم خود دست بردار نیست، ناگزیر از ترک مدینه شد.

 

ارسال دیدگاه شما

عنوان صفحه‌ها
30 شماره آخر
بالای صفحه