صفحه اول
لورا بیرز؛ استاد تاریخ در دانشگاه آمریکایی است که در آنجا سمیناری را درباره «جورج اورول و ساختن دنیای مدرن» تدریس میکندمی گوید: اخیرا در رسانههای اجتماعی با توئیتی مواجه شدم که در آن با به تصویر کشیده شدن یک میمون پیر روی صندلی نوشته شده بود: «این من را یاد کتاب» ۱۹۸۴ «نوشته جورج اورول میاندازد. خیر، من آن را نخوانده ام. اما تصور میکنم که کتاب این گونه است». در چند ماه اخیر، شاهد بازگشت ۱۹۸۴ به فهرست پرفروش ترینهای بازار کتاب بوده ایم. با نگاهی به اخبار داخلی و خارجی فهمیدن دلیل آن دشوار نیست. ما به وضوح میتوانیم خطرات «کنترل واقعیت» یا دوگانه اندیشی را در تلاشهای «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهور روسیه برای بازسازی تهاجم کشورش به اوکراین با عنوان یک «عملیات ویژه آزادیبخش» مشاهده کنیم. در نقاط دیگر جهان، ما شاهد تلاشهایی برای کنترل واقعیت هستیم که تهدیدی علیه حقایق برای بسیاری از آمریکاییها است . اگر نمیتوانید نژادپرستی سیستماتیک را شناسایی کنید این پرسش مطرح میشود که آیا نژادپرستی وجود دارد یا تا به حال وجود داشته است؟ اکثر خوانندگان احتمالاً خواهند گفت البته. حقیقت یک واقعیت عینی است که خارج از سانسور دولتی وجود دارد. اورول خود به مفهوم حقیقت عینی معتقد بود. نوشتههای او در عرصه روزنامه نگاری با عباراتی مانند «این به اندازه کافی درست بود»، «حقیقت این بود که»، «این درست است که بگوییم» و «من معتقدم که این درست بود» بیان شده اند. با این وجود، او به شدت از تهدید وجودی علیه حقیقت و در نتیجه علیه آزادی که توسط سانسور ایجاد میشد، آگاه بود. علیرغم آن که ۱۹۸۴ یک رمان دیستوپیایی محسوب میشد از تجربیات شخص اورول نه تنها در طول جنگ جهانی دوم بلکه به عنوان یک افسر پلیس در امپراتوری بریتانیا و بعدا به عنوان داوطلبی که در جنگ داخلی اسپانیا میجنگید، نشئت گرفته بود. در بخش اعظم دوران جنگ سرد و پس از آن رمان ۱۹۸۴ به عنوان دادنامهای علیه تمامیت خواهی شوروی قلمداد میشد. با این وجود، همان گونه که نوشتههای دیگر اورول روشن میسازد به همان اندازه که دادنامهای علیه تهدید بالقوه سانسور دولتی در داخل کشور بود کیفرخواستی علیه استبداد در خارح از کشور نیز بود. دل مشغولی اورول درباره سانسور با حرفه او به عنوان افسر پلیس در برمه (میانمار کنونی) که در آن زمان بخشی از امپراتوری بریتانیا در هند بود آغاز شد. اورول در طول پنج سال اقامت خود در هندوستان آن زمان که مستعمره بریتانیا بود از امپراتوری متنفر شد چرا که به نظر او رژیمی استبدادی بود که از مستعمرات سوء استفاده میکند و استعمارگران را فاسد ساخته بود. پس از ترک خدمات دولتی در هند، اورول اولین رمان خود را با نام «روزهای برمه» نوشت داستان یک انگلیسی ترسو و حقیر که میداند امپراتوریای که او به آن خدمت میکند شیطانی است، اما شخصیتاش بسیار ضعیف و بیگانه از همکاراناش و مردم بومی است که نمیتواند علیه امپراتوری موضعی اتخاذ کند. اورول امپراتوری را در «روزهای برمه» به عنوان «دنیای خفه کنندهای و جهانی که در آن هر کلمه و هر فکری سانسور میشود» توصیف کرده بود جایی که نظر شما در مورد هر موضوعی «با هر اهمیت قابل تصوری برای شما دیکته میشود». توصیف کرده بود آن گونه که «وینستون اسمیت» شخصیت اصلی رمان ۱۹۸۴ روایتگر آن بود. چنینی وضعیتی بر این واقعیت تاکید میکند که اورول صرفا تمامیت خواهی فاشیستی یا شوروی را تهدیدی برای حقیقت نمیدانست بلکه معتقد بود امپراتوری بریتانیا نیز قادر به دستکاری حقیقت بوده است. با توجه به لحظه سیاسی کنونی ضروری است که در برابر اقدامات دولت هایمان که به دنبال کنترل زبان و دستکاری حقیقت هستند بایستیم در حالی که همزمان تبلیغات را محکوم میکنیم.