روزنامه کائنات
1

صفحه اول

۱۳۹۹ يکشنبه ۵ بهمن - شماره 3831

اخلاق و سیاست

 عبدالله جاویدی- در نظام هاي سياسي اي که هدف نهايي آن ها دستيابي به قدرت است ميان سياست و اخلاق سازگاري برقرار نيست و تنها در صورتي ميان سياست و اخلاق رابطه اي مثبت و سازنده برقرار خواهد بود که هدف نظام سياسي سعادت بشر باشد. در اينصورت مي توان سياست را سياست راستين ناميد که با اخلاق سازگار است. در نگرش اسلامي و نيز در ديدگاه فيلسوفان الهي و نيز فيلسوفان قديم يونان مانند: سقراط، افلاطون و ارسطو، سياست راستين بر پايه اخلاق است که سعادت انسان را جستجو مي کند و نظام سياسي منهاي اخلاق، سرنوشتي جز ديکتاتوري و فساد ندارد.
سیاست را در هر گستره‌ای درنظر بگیریم، نمی‌تواند فارغ‌ از دایرة مباحث اخلاقی تنظیم و اعمال شود. تحقق سیاست به هموارشدن زمینه‌ها و پذیرش و مقبولیت عمومی نیازمند است. هرچند رضایت هیچ‌گاه نمی‌تواند به‌شکل مطلق و صددرصد حاصل آید ولی، دارا بودن حداقلی از آن برای امکان‌پذیر کردن اجرای تصمیمات لازم است.
اخلاق و فضای اخلاقی در هر جامعه‌ای را می‌توان به مثابة فضای تنفسی آن جامعه درنظر گرفت که کیفیت آن، بر چگونگی شبکة روابط در نظام اجتماعی تاثیر می‌گذارد. معیارهایی که برای معنا و تفسیر روابط درنظر گرفته می‌شود و کنش‌های فردی و اجتماعی را سمت‌وسو می‌بخشد، از مهم‌ترین عناصری به‌شمار می‌آیند که در هر فعالیت سیاسی ـــ اعم از نظری و عملی ـــ دارای اهمیت فراوانی هستند؛ ازاین‌رو بحث از رابطة اخلاق و سیاست به قدمت حیات جمعی بشر است که دغدغة بشر را به فضای تنفسیِ محیط بر زندگی اجتماعی‌اش نشان می‌دهد.
در زمينه رابطه احتمالي ميان اخلاق و سياست چهار ديدگاه در ميان صاحبنظران وجود دارد: نظريه جدايي اخلاق از سياست، نظريه تبعيت اخلاق از سياست، نظريه دو سطحي اخلاق و سياست و نظريه يگانگي اخلاق و سياست. نماد بارز ديدگاه اول، ماکياولي است. اين ديدگاه، ورود اخلاق به عرصه سياسي را ممنوع و خطرناک مي داند و آن را عامل ناکامي سياست قلمداد مي نمايد. ديدگاه دوم در کل مطرود و نامعتبر است و طرفدار چنداني ندارد. زيرا براي اخلاق هويت و اصالتي قائل نيست. در ديدگاه سوم، اصول اخلاقي در امور سياسي پذيرفته مي شود درحالي که معتقد است؛ اخلاق سياسي با اخلاق فردي متفاوت است و در ديدگاه چهارم، اخلاق و سياست هر دو مظاهر حکمت عملي و ارزش مدارند و ميان آن دو يک نوع اتحاد برقرار است به شيوه اي که مي توان اخلاق را سياست فردي و سياست را اخلاق جمعي دانست.
در قرن بیستم واسلاوهاول، مهاتماگاندى معتقد بودند که سیاست در اخلاق ریشه دارد و کوشیدند براساس دیدگاه خود عمل کنند و موفق هم شدند. واسلاوهاول، متفکر و مبارز چکسلواکى که پس از فروپاشى نظامِ کمونیستى به ریاست جمهورى کشورش رسید، مهم‏ترین وظیفه جهان امروز را اخلاقى کردنِ سیاست دانسته، مى‏نویسد:
تجربه و مشاهدات من تأیید مى‏کند که در سیاست، اِعمالِ اخلاق امکان‏پذیر است، با این وصف انکار نمى‏کنم که پیمودنِ این راه همواره آسان نیست و هرگز ادّعا نکرده‏ام که آسان بوده است‏ .
و اسلاوهاول با اعتقاد به این که بار کج به منزل نمى‏رسد ، مى‏گوید:اخلاق در واقع در بطن هر چیز نهفته است و این موضوع حقیقت دارد، زیرا هر زمان با مشکلى روبه‏رو مى‏شوم و تلاش مى‏کنم که به ژرفاى آن برسم، همواره نوعى جنبه اخلاقى را در عمق آن کشف مى‏کنم.
 وى در جاى دیگر تصریح مى‏کند:این نکته به هیچ صورت حقیقت ندارد که سیاست‏مدار باید دروغ بگوید... لزوم دروغ‏گویى و دسیسه‏چینى براى سیاست‏مدار، سخنى است کاملاً بى‏اساس که از سوى کسانى که مى‏خواهند - به هر دلیل - موجب دل‏سردى دیگران از علاقه‏مندى به امور اجتماعى بشوند، عنوان مى‏شود و اشاعه مى‏یابد. وى نه تنها پایبندى به اخلاق را لازمه سیاست مى‏داند، که آن را اساس توفیق در این راه مى‏شمارد و بر آن تأکید مى‏کند.
دومین کسى که با این دیدگاه به عرصه سیاست پاى نهاد و در این راه نیز کشته شد، اما اصول خود را زیرپا نگذاشت، مهاتما گاندى بود که استقلال و اقتدار امروزین کشور هندوستان، محصول مجاهدات اوست. وى در فعالیت‏هاى سیاسى خود تنها بر صداقت و اصل عدم خشونت تکیه کرد و با همین سلاح نیز به کسب استقلال هند موفق شد و حتى حاضر نشد در برابر دشمنان انگلیسى از اصولِ اخلاقى خود دست بشوید و قواعِد اخلاقى را با قواعد رایج در سیاست عوض کند. او بر این باور بود که در سیاست، هدف وسیله را توجیه نمى‏کند و هر وسیله‏اى باید خود، توجیه‏گر خویش باشد: «در فلسفه زندگى من، وسایل و هدف‏ها چیزهایى قابل تبدیل به یکدیگر هستند» .

 

ارسال دیدگاه شما

عنوان صفحه‌ها
30 شماره آخر
بالای صفحه