سیاست
تحلیلگر مسائل بینالملل در ارزیابی تاریخی دلایل برخی کاستیهای در سیاست خارجی ایران، با تاکید بر اینکه غفلت از حوزه فرهنگی و تمدنی ایران، فرآیند منطقهگرایی را پیچیده کرده است، تصریح کرد: در جهان امروز و شرایط کشور اتکای صرف به همسایگان پاسخگوی نیازهای اقتصادی ایران نیست. «کوروش احمدی» دیپلمات پیشین در سازمان ملل متحد و تحلیلگر مسائل بینالملل در نشست «چیستی ایران، روابط خارجی و سیاست منطقهای» ، به بیان نکات تاریخی درباره محیط پیرامونی ایران پرداخت. مشروح سخنرانی کوروش احمدی در زیر آمده است. انگلیس، زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را رقیب سلطه و سیطرهٔ خود میدانست بهتر است بحث پیرامون ایران را با بحث ژئوپولیتیک شروع میکنیم که حاصل تعامل بین جغرافیای طبیعی، جغرافیای انسانی و سیاست است. عناصر جغرافیای طبیعی ثابتاند، ولی چون عناصر جغرافیای انسانی و سیاست متغیرند، در نتیجه ژئوپولیتیک هم متغیر است. یعنی ژئوپولیتیک یک کشور یا یک منطقه ثابت نیست، و به تناسب تحولاتی که در جغرافیای انسانی و سیاست و قدرتهای سیاسی ذیربط در یک منطقه و پیرامون آن شکل میگیرد، وضعیت ژئوپولیتیکی هم فرق میکند. ما از اواخر قرن هجدهم دچار یک دگرگونی عظیم ژئوپولیتیک شدیم. به این معنا که ژئوپولیتیک ایران تا آن زمان (تا اواخر قرن هجدهم) محدود بود به منطقهای که در آن چهار قدرت اصلی منطقه با هم تعامل یا تقابل داشتند. یعنی علاوه بر ایران، عثمانی، ازبکان و گورکانیان هند. از اوایل قرن شانزدهم (مشخصاً از سال ۱۵۰۷ تا ۱۵۱۵ میلادی)، پرتغالیها وارد منطقه شده بودند اما حضور آنها در حداکثر در جزایر و بنادر ایران بود، و چون قدرت دریایی و هژمونیک جهانی محسوب میشدند، توانسته بودند آبهای جنوب ایران را تحت کنترل بگیرند. اما در داخل سرزمین ایران و منطقه پیرامونی آن، اصولاً قدرتهای اروپایی نتوانستند نفوذی پیدا کنند. بعد از آن، هلندیها آمدند که عمدتاً حضورشان دریایی بود و بیشتر متوجه تجارت بودند، هرچند به ندرت از نیروی نظامی هم استفاده میکردند. سپس انگلیسیها از اواخر قرن هجدهم وارد شدند و حضور سرزمینی هم پیدا کردند؛ یعنی به شکل نفوذ و اعمال قدرت، هم در داخل ایران و هم حضور فیزیکی و استعماری در شبه قاره هند. در این دوره، علاوه بر انگلیس، روسیه نیز فعال بود. یعنی دو قدرت امپریالیستی اروپایی در منطقه ما از اواخر قرن هجدهم ظاهر شدند. حضور و ظهور این دو قدرت ژئوپلتیک منطقه را بهم زد که تا آن زمان بیسابقه بود؛ پیش از آن، چهار قدرت منطقهای اشاره شده باهم درگیر بودند و تعامل و تقابل داشتند اما با ورود این دو قدرت اروپایی نظامی، نیرومند و متکی به ارتشهای مدرن، شرایط تغییر کرد. حضور این دو قدرت در ایران و پیرامون ایران، سرآغاز تحول در ایران و محیط پیرامونی آن بود. به این معنا که انگلیسیها شروع به مداخله در ایران فرهنگی و پیرامون ایران کردند. با تثبیت موقعیت کمپانی هند شرقی در هند، فرایند فارسیزدایی آغاز شد؛ در حالیکه فارسی و فرهنگ فارسی جزء اصلی محیط فرهنگی ایران و ایران فرهنگی بود. این فرایند با خصومت و مقابله از سوی انگلیسیها همراه شد. تا آنجا که در سال ۱۸۳۷، زبان فارسی را که زبان دیوانی، درباری و قضایی هند بود، ممنوع کردند و زبان انگلیسی را جایگزین کردند و این در حالی بود که زبان فارسی شاید از حدود هشت قرن پیش، از زمان سلطان محمود غزنوی وارد شبهقاره شده بود، به تدریج موقعیت خود را از تثبیت کرده و به اوج بلوغ خود در شبهقارهٔ هند رسیده بود. مهاجرانی از سرزمین اصلی ایران از جمله معماران، صنعتگران و افرادی که به صنفهای دیگر وابسته بودند، از ایران مهاجرت کرده بودند. این مهاجرتها به دلایل مختلفی صورت گرفت، از جمله در قرن هجدهم که ما با سقوط صفویه در سال ۱۷۲۲ مواجه شدیم و یک بههمریختگی و آشفتگی در قلمرو ایران آغاز شده بود. این وضعیت بهدلیل قیامها و شورشهایی بود که عمدتاً از سوی اقلیتهای مذهبی و بهخاطر فشارهای مذهبیای که از ناحیهٔ دربار صفوی و ملاباشیها اعمال میشد، شکل گرفت. بسیاری از مردم در مناطق مختلف ایران چه از اقلیت سنی، چه زرتشتی و غیره، دست به شورش و قیام زدند. این تحولات موجب مهاجرت ایرانیها، هنرمندان، شاعران، معماران و دیگر گروهها به منطقهٔ هند شد. نتیجهٔ این مهاجرتها، شکوفایی فرهنگ، ادب و هنر ایرانی در آن سرزمین بود. یکی دیگر از ویژگیهای این منطقهٔ ایرانی و این حوزهٔ فرهنگی ایرانی، در واقع عدم تمرکز بود؛ بهویژه بعد از فروپاشی صفویه و ضعف گورکانیان هند. در این منطقه و در این دوران شهرهای بزرگ و کوچکی وجود داشت که کموبیش استقلال ظاهری خود را حفظ کرده بودند. فرهنگ، ادب و هنر ایرانی و زبان فارسی در چنین مناطق و حوزههایی سکونت و گسترش بیشتری پیدا کرد و توانست تداوم یابد اما با آمدن روسیه و انگلیس، از یکسو روسها از شمال در نواحی آسیای مرکزی و قفقاز و از سوی دیگر انگلیسیها از جنوب و شرق (در هند و خلیج فارس) وارد شدند. این دو قدرت امپریالیستی، استقلال داخلی حوزههای نسبتاً مستقل را عمدتاً از میان بردند .از نظر زبان فارسی، انگلیس زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را رقیب سلطه و سیطرهٔ خود میدانست. اتکا صرف به روابط منطقهای نمیتواند نیازهای اقتصادی ایران را برطرف کند مسئله دیگریسازی یا غیریتسازی در دوران جنگ جهانی اول نمود خارجی پیدا کرد، در حالی که ملت-دولتسازی در منطقه در دستور کار قرار گرفته بود. به صورت مشخص در عراق بعثیها، پانعربیستها، و سوسیالیستهای عرب مواجه بودیم که ترکیبی از گرایشهای چپگرایانه و ناسیونالیستی داشتند و در تلاش بودند از هیچ، «ملتی جدید» را خلق کنند. به همین دلیل بهویژه در عراق، بیش از هر جای دیگر منطقه، جریانهایی با غیریتسازی از فارسی و ایرانی در جهت هویتسازی در تقابل با ایران و فرهنگ ایرانی فعال شدند. در دوران حکومت سلطنتی عراق، گرچه روابط میان دربار تهران و بغداد نسبتاً خوب بود؛ با این حال، در ساختار آموزشی، فرهنگی و هنری عراق، فرایندی هدفمند برای ایجاد هویت عربی، عراقی و سنی آغاز شد. این هویتسازی جدید، بهطور ضمنی و گاه آشکار، بر تعریف ایران بهعنوان «ضدعراقی» و «غیر خودی» استوار بود. از این طریق، سعی شد تا فرهنگ و هویت عراقی از فرهنگ و هویت ایرانی جدا و متمایز گردد. در ترکیه نیز کمابیش و در دورهای که کمال آتاتورک قصد ملتسازی داشت، به دلیل روابط نسبتا دوستانه او با رضا شاه، با خصومت کمتر و شاید فقدان دشمنی با ایران این اتفاق افتاد. در آسیای میانه و قفقاز روسها و شوروی سیاست خاص خود را داشتند و در شبهقاره هند هم با ایرانی و فارسیزدایی کار پیش رفت. درباره روابط با همسایگان، به ویژه روابط اقتصادی و تاکید شدیدی که طی چند سال اخیر بر این نکته میشود که بر این نکته که روابط با کشورهای همسایه برای ایران کافی است و اگر این روابط توسعه یافته باشد، مشکلی پیش نخواهد آمد و میتواند حتی در برابر تحریمها مؤثر باشد؛ چندان معتبر نیست و من اعتقادی به این موضوع ندارم و این تصور، از نظر اقتصادی چندان واقعبینانه نیست. مجموع تولید ناخالص داخلی (GDP) کشورهای همسایه ایران، از جمله کشورهای حوزه خلیج فارس، حتی در بهترین حالت، بیش از شش درصد اقتصاد جهانی را تشکیل نمیدهد. بنابراین، حتی اگر ایران در شرایطی فرضی بتواند بیشترین سطح همکاری اقتصادی ممکن را با همه همسایگان خود برقرار کند؛ که در وضعیت کنونی و با وجود تحریمها تقریباً غیرممکن است، باز هم این سطح از تعامل پاسخگوی نیازهای اقتصادی کشور نخواهد بود. دوری از جهان فرهنگی ایران، همگرایی منطقهای را دشوار کرده است بحث را با توجه به جهان ایرانی و عربی و اولویت ما در چهار گذشته ادامه میدهم. در بخشی از مناطق پیرامونی ایران ما با جهانی مواجه هستیم که عناصر فرهنگی، تاریخی و هویت و میراث مشترک بین ایران و این جهان ایرانی وجود دارد. به این معنا که این جهان ایرانی شامل سرزمینهایی است که از نظر تاریخی، زبانی، دینی، هنری، اندیشهای و سبک زندگی، از تمدن ایرانی تاثیر پذیرفتهاند و در شکلگیری آن نیز سهیم بودهاند. میراثهای زرتشتی، عرفان ایرانی، شعر و سیاست ایرانی، و عناصر پرتکرار و مهم فرهنگ ایران همچون خرد، اخلاق، عدالت و داد و دهش (به تعبیر فردوسی در شاهنامه)، همگی در شکلگیری این حوزه تمدنی نقش بنیادین داشتهاند. این بخشی از محیط پیرامونی ماست که در شمال و شرق ایران بهطور عمده، و تا حدودی در غرب، در عراق و نیز در جنوب، در سواحل خلیج فارس حضور دارد. در کنار این محیط، ما با دنیای دیگری نیز روبهرو هستیم؛ دنیای عربی. دنیای عربی تحت تأثیر اسلام قریشی عربی شکل گرفته است؛ اسلامی که در بسیاری از وجوه خود با اسلام ایرانی ــ چه در شاخه شیعی و چه در شاخه سنی، تفاوت دارد. مسئله اساسی این است که در چهار دهه گذشته، تمرکز راهبردی ایران عمدتاً بر بخش عربی و اسلامی منطقه بوده است، نه بر بخش ایرانی-اسلامی و فرهنگی. به عبارت دیگر، ما انرژی و سرمایه سیاسی و فرهنگی خود را بهجای تقویت پیوندهای ایران فرهنگی، صرف حوزه عربی و اسلامی کردهایم. در مسیر تحقق همگرایی منطقهای، مجموعهای از موانع ساختاری، ایدئولوژیک و فرهنگی وجود دارد نگرانی از ایدئولوژی شیعی و برداشت ایدئولوژیک، در کنار رقابتهای قدرت و منازعات ژئوپولیتیک از این موارد هستند. در داخل کشور نیز، برخی جریانهای فکری و فرهنگی نسبت به ایده گسترش همکاریهای منطقهای با کشورهای عمدتا سکولار، نگاه مثبتی ندارند. از سوی دیگر، بخشی از ایرانیانی که گرایشهای سکولار و غیرایدئولوژیک دارند، نوعی احساس برتری فرهنگی نسبت به مناطق پیرامونی مانند قفقاز، هند و کشورهای عربی در خود احساس میکنند. این حس برتری فرهنگی نیز بهنوبه خود به مانعی روانی و اجتماعی در مسیر شکلگیری همکاری و همگرایی منطقهای تبدیل شده است.