صفحه اول
در چند روز گذشته، اسرائیل حملات هوایی خود به طرطوس را شدت بخشیده است؛ رفتاری که نشانگر اشتهای سیریناپذیر آن برای تجاوزگری و تنشزایی است. پیش از این و حدود یک هفته پیش، نتانیاهو در یک نشست خبری حاضر شد و آنچه را «دستاوردهای اسرائیل در سال گذشته» میخواند، به نمایش گذاشت؛ یا بهبیانی دقیقتر، او در پی نمایش دستاوردهای شخصی خویش و اثبات محاسنش برای اسرائیل بود و اینکه چرا این رژیم باید به او وفادار بماند؛ به اویی که میتواند هر بحرانی را، هرچند عمیق، با اقتدار و قاطعیت مدیریت کند. به گزارش الجزیره، نکته چشمگیر آن بود که نتانیاهو همه پروندهها را باز نگاه داشت، در حالی که امکان مختومه کردنشان را داشت—دستکم پرونده لبنان را که توافقی مشخص و قاطع در آن حاصل شده بود. با این حال، او بدین وسیله میکوشید نشان دهد که اسرائیل هنوز به او نیازمند است. این معنا زمانی کاملاً آشکار شد که او با صراحت گفت: «امیدوارم اسرائیل در آینده تا ابد باقی بماند.» او بهگونهای ضمنی میگفت که تداوم حیات اسرائیل، به انتخابها و شیوه برخورد اسرائیلیها با او، «نجاتدهنده» شان، وابسته است. ایهاب جبارین تحلیلگر ارشد مسائل اسرائیل در الجزیره می گوید: در ادامه، به سوریه میرسیم. با فروپاشی نظام اسد، که از سال ۱۹۷۴ نگهبان و پاسدارِ جبههٔ اسرائیل بهشمار میرفت، معادلات دگرگون میشوند. از آن زمان، مرزهای جولان اشغالی برای اسرائیل آرامترین مرز بود، حتی آرامتر از مرزهایش با اردن و مصر پس از معاهدههای صلح. چه با تفاهم مکتوب و چه نانوشته، روشن بود که میان نظام اسد و اسرائیل توافقات پنهانی برقرار است و اسرائیل همواره قدر تلاشهای این نظام را در مهار مبارزان و شورشیان فلسطینی میدانست؛ امری که در بزنگاههای تاریخی بهوضوح قابل رصد بود. با این حال، اسرائیل هرگز از «اتوبان تهران تا ضاحیهٔ جنوبی» رضایت نداشت. از همین رو، عمدهٔ تجاوزگریها و حملات هواییاش در آسمان سوریه، اساساً برای زدن همین شریان بود. دقیقاً بهخاطر همین انگیزهها بود که وقتی انقلابیون بهسوی جنوب سوریه حرکت کردند، اسرائیل شبهای متوالی در اتاقهای تصمیمگیریاش به سبکوسنگینکردن سناریوهای احتمالی برای برخورد با آیندهٔ سوریه پرداخت. وضعیت موجود در شرف شکستن بود و سناریوی مطلوب اسرائیل آن بود که سوریه به میدان جنگ داخلی خونینی بدل شود؛ میدان ستیزهای فرسایندهای که خوابِ خوش سوریها و رؤیای آنان برای ثبات را بر هم زند و مانع از باروری انقلابشان شود. از همین رو میتوان گفت که اقدامات اسرائیل ـبه هر نام و عنوانی ـبرای تلخکردن کام مردم سوریه در لحظات دستاوردهای مسالمتآمیز انقلابشان بود. تلاش میکرد با طرح سناریوهای جنگ داخلی، خونریزی و درگیریهای کوچه و خیابانی که نخست در ابعاد کوچک در سوریه رخ داد، طعم امنیت و آرامش را از آنان بگیرد و آنان را به یاد سناریوهای دیگر انقلابهای خاورمیانه بیندازد. اما این همه ماجرا نیست. سرزمینهای تازهای که اسرائیل اشغال کرده، رفتاری تحریکآمیز است که هم برای سنجش واکنش جنبشهای انقلابی در سوریه به کار میرود و هم در خلال حملات صورتگرفته، این پیام را القا میکند که: «آنچه بود همچنان خواهد بود، حتی فراتر از گذشته.» اسرائیل با ایجاد فضایی آکنده از تشنج امنیتی و هتک حرمت گستاخانه به حریم سوریه، تلاش میکند آتش فتنهای امنیتی را برفروزد و شاید برخی گروههای خاموش را به واکنش وادارد. نباید فراموش کنیم که اسرائیل در پشت صحنه نیز عرصهای دارد که آن را بهخوبی میشناسد: عرصهٔ اطلاعات پنهان و خاکستری. اسرائیل از این میدان برای تشدید آشوب درون سوریه بهره میگیرد، بهطوریکه هر بیانیهٔ شورشگونه حتی اگر بی اعتبار باشد را بزرگنمایی میکند؛ چرا که هدف نهایی اش ایجاد یک جنگ داخلی است که به پیدایش دولتهای کوچک متخاصم خواهد شد که هیچ تهدیدی برای امنیت اسرائیل نداشته باشد. در سناریوی دولتهای خرد و پراکنده، اسرائیل پروژهٔ کهن و محبوب خود را زنده میکند: ایجاد دولتی از اقلیتهای همپیمان در خاورمیانه؛ دولتی همچون کردستان. اسرائیل از دههٔ شصت میلادی روی این ایده کار کرده و شاید در بیست سال گذشته، بهویژه پس از جنگ دوم خلیج فارس، در پیشبرد آن فعالتر بوده است. در این وضعیت، اسرائیل به شیوههای گوناگون اعراب را تحت فشار قرار میدهد. در تفکر تجزیهطلبانهٔ اسرائیل، باور بر این است که خاورمیانه باید به اقلیتهای متعدد تقسیم شود تا در برابر سلطهٔ عربیِ ناسیونالیستی، ائتلافی از مجموعهای اقلیتهای همسو شکل بگیرد. فارغ از سرگرمی همیشگی اسرائیل در برافروختن فتنههای فرقهای، باید به یاد داشت که در صورت شکلگیری دولتهای کوچک طایفهای متخاصم، رقابتی تسلیحاتی درخواهد گرفت. همواره، اسرائیل در بستر منازعات خاورمیانه، فرصت را غنیمت شمرده است تا یک طرف را در برابر طرف دیگر مسلح سازد و از این رهگذر به اهداف راهبردی دوردست خود دست یابد.