روزنامه کائنات
4

جامعه

۱۴۰۱ دوشنبه ۴ مهر - شماره 4216

سیره رضوی

 محمود رشیدی- چکیدهاوضاع فرهنگی اجتماعی دوران امامت امام رضا (ع) و همچنین موقعیت خاص آن حضرت در نسبت با امر حکومت، شرایطی ویژه را پدید آورده است که تأمل عمیق اندیشمندان علوم اجتماعی برای تحلیل این دوران را می طلبد. تأمل در سیره اجتماعی آن حضرت، درس هایی راه گشا برای برون رفت دانش علوم اجتماعی کنونی از گره های کور پیش رو را به همراه دارد که یکی از آن ها درس هایی برای سیاست گذاران و اندیشمندان حوزه فرهنگ است.یکی از بخشهای بسیار آموزنده از سیره و امام رضا علیه السلام روش برخورد با شیعیان و دوستان اهل بیت بوده است. امام در برخورد با دوستان کمال دقت را می نمود و درسهای آموزنده ای برای ما به یادگار گذاشت.
* بزنطی می گوید: من از کسانی بودم که به امامت موسی بن جعفر اعتقاد داشتم ولی درباره امامت حضرت رضا علیه السلامدر حال تردید بودم. نامه ای به حضرت نوشتم و از چند مسئله سؤال کردم ولی مهم ترین مسئله ای که در نظر داشتم بپرسم از یادداشت آن غفلت نمودم. جواب همه ای آن مسائل آمد و در آخر نامه اضافه فرموده بودند که مهمترین مسئله خود را فراموش کرده بودی من به امامت آن مولی معتقد شدم بعد خدمت امامعلیه السلام رسیدم عرض کردم: مایلم مواقعی را که از طرف دشمنان برایم خطری نیست راهنمایی بفرمایید منزل شما بیایم. یک روز نزدیک غروب مرکب سواری خود را برایم فرستاد خدمتش رسیدم نماز مغرب و عشاء را با ایشان خواندم بدون اینکه من تقاضا کنم شروع نمودند از مشکلات مسائل یک یک پرده برداشتن و من یادداشت کردم مدتی از شب گذشت در این موقع رو به غلام نمود و فرمود: همان رختخوابی که خودم می خوابم بیاور تا بزنطی در آن بخوابد. از دلم گذشت که کسی در دنیا مانند من نیست. امامعلیه السلام وسیله خود را برایم فرستاد و خدمتش رسیدم پهلویم نشست سپس این همه درباره ام لطف نمود. امام فرمود: احمد! مبادا افتخار کنی بر دوستان خود به واسطه این کار. صعصعه بن صوحان مریض شد، امیرالمؤمنینعلیه السلام به عیادتش رفت، خیلی نسبت به او لطف نمود. دست مبارک بر پیشانی اش گذاشت. وقتی می خواست حرکت کند فرمود: صعصعه مبادا بر دوستان خود به واسطة این کار من افتخار کنی – فانی انما فعلت جمیع ذلک لانه کان تکلیفا لی – من این کارها را که انجام دادم از این جهت است که وظیفه خود می دانم.
امام طبق سیره الهی به نحو احسن از مهمان پذیرائی نمود و هنگامی که دید فکر منحرف کننده ای به ذهن بزنطی آمد به او هشدار داد که در رابطه با کار من بر دیگران مباهات نکنی. زیرا امام وظیفه دینی خود را انجام داده است.
* موسی بن سیار می گوید: با حضرت رضا علیه السلامبودم. نزدیک دیوارهای طوس رسیده بودم ناله و گریه ای شنیدم جستجو کردم. چشمم به جنازه ای افتاد که می آوردند در همین موقع حضرت رضا علیه السلام از اسبش پیاده شد. به طرف جنازه آمد آن را بلند نمود چنان به جنازه چسبیده بود مثل بچه ای که به مادرش می چسبد. آنگاه رو به من نمود و فرمود: من شیع جنازة ولی من اولیا ئنا خرج من ذنوبه کیوم ولدته امّه لا ذنب له؛ هرکسی جنازه یکی از دوستان ما را تشییع نماید، از گناه پاک می شود. مثل روزی که از مادر متولد شده است. بالاخره جنازه را کنار قبر گذاشتند، امامعلیه السلام مردم را یک طرف کرد تا میت را مشاهده نمود. دست خود را بر سینه اش گذاشت و فرمود: فلانی تو را بشارت به بهشت می دهم. دیگر بعد از این ناراحتی نخواهی داشت.
عرض کردم: فدایت شوم! مگر این مرد را می شناسی اینجا سرزمینی است که تاکنون در آن گام ننهاده ای. فرمود: موسی! مگر نمی دانی اعمال شیعیان هر صبح و شام بر ما عرضه داشته می شود: فما کان من التقصیر فی اعمالهم سألنا الله تعالی الصفح لصاحبه و ماکان من العلو سألنا الله الشکر لصاحبه.
اگر کوتاهی در اعمال کرده باشد از خداوند درخواست می کنم بگذرد از او چنانچه کار نیکی انجام داده باشد درخواست پاداش برای او می نمایم.
* یکی از روزها یک نفر از شیعیان آن حضرت بیمار شد و حضرت امام رضا علیه السلامبرای دیدار او به خانه اش تشریف برده و حالش را پرسیدند؟ و سپس در همان چند لحظه آن بیمار را تسلی خاطر و موعظه و اندرز داده به او فرمودند: مردم دو گروه هستند، یکی با مرگ به راحتی و آسایش دست می یابد و دیگری با مرگش مردم را از شر خود راحت می کند. و تو اگر می خواهی از گروه اول باشی ایمان به خدا و ولایتت را تجدیدکن تا پس از مرگ در آسایش باشی، آن مرد چنین کرد و پس از چند لحظه در محضر پرمهر و محبت حضرت امام رضا علیه السلامچشم از جهان بست.

ارسال دیدگاه شما

عنوان صفحه‌ها
30 شماره آخر
بالای صفحه