روزنامه کائنات
8

صفحه آخر

۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۵ تير - شماره 4164

نگاهی به رمان «مریم اسحاقی»؛

«پاسار» یک تابلوی امپرسیونیست است

 شاهنده سبحانی- رمان «پاسار» نوشته مریم اسحاقی سرگذشت «روجا» و خانواده‌‌اش است. روایت زندگی دختری که ثبت لحظه‌ها در آن ارزش ویژه‌ای دارند. داستانی‌ست که عناصر داستانی در آن به گونه‌ای خاص تصویر شده‌اند و روایتی آب و هوا محور و شخصیت محور است که در آن از عنصر آب وهوا صرفا برای ساخت فضا استفاده نشده است .
رمانی بر آمده از باران‌های رشت است، رمانی بر آمده از رعدوبرق‌های اقلیمی که در ادبیات ما به این شکل کمتر به آن پرداخته می‌شود و شاید از این نظر بتوان آن را با داستان «گیله مرد» بزرگ علوی قیاس کرد.
«روجا»ی موفرفری نارنجی رنگ، نوسینده‌ای با پراکندگی ذهنی بسیار، که داستان‌هایش ناتمام مانده است، در آب وهوایی که باران شلاقی‌اش هوای دمدمی‌اش، او را در این پراکندگی ذهن و احوال همراهی می کند. گویی در قسمت‌هایی از کتاب باران سیل آسا و رعد و برق نه برای فضاسازی، بلکه جزیی از داستان است: «می‌ایستم کنار ستون‌های سیمانی پل عراق آب بالا می‌آید. توفان می‌شود. باران تندی می‌بارد. آب سیاه می‌بارد. تو بارانی سیاه پوشیده‌ای. سراسر سیاه. رودخانه سیاه است. چادر مامان با چمدان بزرگی شناور می‌شود روی آب».
«روجا»یی که برآیند رفتن مردهای خانواده اش است، رفتن‌های بالاجبار یا دلخواه، رفتن‌های خوب و بد‌ . در ابتدا این مردهای  خانواده و زمانه «روجا» بوده‌اند که رفتن به هردلیلی را در دوره ای بنا کرده‌اند، اما حالا ژن رفتن وقتی به روجا رسیده است، ژن سومی از رفتن تولید شده که شبیه هیچکدام از رفتن های اجدادش نیست و سرگردانی و پریشانی و بی پناهی نقطه ضعف زن بودنش را به تصویر می کشد : «ترک کردن در خانواده ما موروثی ست. یعنی در مردان خانواده. پشت به پشت و پدر در پدر پیش می‌آید. برای پدرم پیش آمد. برای برادرم هم .انگار پیشانی نوشت خانواده باشد.» تصویری که هر لحظه ان یک رنگ است و بوی خاص خودش را دارد. در طول رمان ما با «روجا»یی روبه رو هستیم که هز آن رنگ و بوی خودش را دارد و با تبحر نویسنده هر لحظه با عطر و رنگ خاص خود ثبت می شود. ثابت کردن بوها در لحظه‌ها و تصاویر بوی دارچین بوی گلاب، بوی هندوانه بوی چوب و... آب باران یا آب حمامی که رنگ‌ها را می‌شوید، حس‌ها را محو می کند، بو‌ها را از یبن می برد و حتی طیف رنگ‌ها را نویسنده می بیند و نشان می‌دهد.  مانند رنگ موهای نارنجی «روجا» که هرلحظه یک رنگ است. وقتی که کوتاه‌شان می‌کند، وقتی زیر باران خیس می شود، وقتی زیر دوش حمام می ایستد؛ هزاران «روجا»ی پراکنده با هزاران رنگ طیف نارنجی روبه رو هستیم. انگار نقاش هربار با ضربه قلمو یک رنگ جدید از طیف نارنجی را تولید می کند و این رنگ هر لحظه با لحظه پیش تفاوت دارد. نویسند مانند نقاش متبحری این تابلو یا این «روجا»ی امپرسیونیست را به تصویر کشیده است، ثبت لحظه‌هایی که رنگ‌های مختلف را ایجاد کرده‌اند، در کنار طیف رنگ نارنجی موهای روجا؛ خشونت‌ها، محرومیت‌های و محدودیت‌های زنانه را به تصویر می‌کشند.

 

ارسال دیدگاه شما

عنوان صفحه‌ها
30 شماره آخر
بالای صفحه