روزنامه کائنات
1

صفحه اول

۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۴ شهريور - شماره 3979

رضا داور اردکانی:

جلوه زشت سیاست را بسیار دیده‌ام

 «جلوه زشت سیاست را بسیار دیده‌­ام. تاکنون هم به ندرت صورت سیاست را زیبا دیده‌ام و آن کمتر نیز در رفتار و اعمال اخلاقی بعضی سیاستمداران ظاهر شده است. اکنون کریه‌ترین جلوه آن را در حادثه افغانستان می‌بینم.» این بخشی از سخنان رضا داوری اردکانی (استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه تهران و رییس کنونی فرهنگستان علوم) است. او در بخش دیگری از سخنان خود تصریح کرد: «درست است که سیاست جهان جدید در سراسر روی زمین، اساس یا پشتوانه فلسفه داشته است، اما در دهه‌های اخیر گویی پیوند سیاست با فلسفه قطع شده است.»
بحث از وظیفه فیلسوف در قبال پاره‌ای از مسائل فرهنگی و آینده‌ی جهان بشری از جمله مباحثی است که در این گفتگو مطرح شده است. او در موردبرخورد با آقای عبدالکریمیو این پرسش که. به نظر شما آیا جایگاهی عملگرایانه برای فلسفه‌ و فلسفه‌ورزی در ایران باقی مانده است؟ می گوید:فهم این پرسش اندکی برای من دشوار است و نمی‌دانم مقصود از جایگاه عملگرایانه فلسفه چیست. فلسفه مسلماً به فرهنگ و هنر و اخلاق و سیاست نظر دارد؛ اما فیلسوفان وظیفه‌ی عملیِ خاص ندارند. وظیفه آنها تفکر است. شاعر و فیلسوف به ما می‌گویند ما که هستیم و چه می‌کنیم، اما دستور عمل نمی‌دهند. فیلسوف به اساس و بنیاد بایدها و نبایدها می‌پردازد. البته او می‌تواند وارد سیاست شود و در پیش آمدها موضع سیاسی بگیرد؛ اما این وظیفه‌ی فلسفی او نیست. در زمان ما اگر فلسفه بتواند بگوید که جهان در چه وضع است و راهش به کدام سو می‌رود و کار و بار کنونی ما چیست و چه کرده‌ایم و چه می‌کنیم، کار بزرگی کرده است.  از طرفی اخراج دوست و همکار صاحبنظرم آقای دکتر بیژن عبدالکریمی چندان ربطی به تلقی زمان از فلسفه ندارد؛ بلکه یک کار اداری عادی در سازمان­هاست و اگر تاکنون من حرفی نزده‌ام، وجهش این است که معتقدم با اینکه عصر به قول مارکوزه عصر اعتراض است، مدیر و حاکم کمتر به اعتراض و حتی به انتقاد توجه می‌کند و معمولاً بر طبق مزاج و طبع خود راهش را برمی‌گزیند. چند سال پیش دانشگاه آزاد حدود هفتاد استاد نامدار را در اوایل یک ترم بدون اینکه به آنها اطلاع بدهد از طریق قطع حقوق اخراج کرد. من هم یکی از آنان بودم که بر طبق رویّه خود اعتراض نکردم و تا آخر ترم رفتم و درسم را دادم. معنی این رویّه و سکوت کنونی من این نیست که اخراج استاد را درست می‌دانم. من هم مثل بسیاری از همکارانم اخراج استاد دانشگاه، آن هم به جرم داشتن رأی و نظر خاص را کاری ناروا می‌دانم. این رفتار و معامله در اصطلاح فقه معامله مغبون‌الطرفین است. یعنی هم به علم آسیب می­‌رسد و هم دانشگاه زیان می­‌کند. ولی خوشبختانه قرار شده است آقای دکتر عبدالکریمی به کار استادی خویش برگردند و امیدوارم چنین شود.
وی در خصوص وظیفه امروز فلسفه و فلسفه‌ورزی می گوید: در جهان استعمارزده و توسعه نیافته که تحت انواع ستم و قهر به سر برده است طبیعی است که انسان کامل و مثال انسان، انسان مبارز باشد و انسانیت هر کس را با مبارز بودنش بسنجند و مبارزه وظیفه همگان باشد و حتی از فیلسوف هم توقع داشته باشند که مبارز باشد. این رای ظاهراً بر این اصل مبتنی است که  فضیلت یکی است و آن مجاهده و مبارزه است. یونانیان، عدالت را جامع فضائل می‌دانستند و عصر جدید که به فضیلت کاری نداشته، قائمه زندگی را قدرت و آزادی قرار داده است. این جهان، جهان اعتراض است و البته در آن مبارزه و جهاد در برابر قهر و بیداد باید مایه شرف باشد. اما در عالم نظر، قضایا را باید از هم تفکیک کرد. وقتی به تاریخ نظر می‌کنیم فیلسوفان و به خصوص بزرگانشان وظیفه خود را تفکر می‌دانستند و در آثارشان از مشکلات زمان حرفی نمی زدند. کسی هم آنان را ملامت نکرده است که چرا با حکومت‌ها درنیفتاده و به ستم زمان اعتراض نکرده‌اند. ما به تفکر چندان وقعی نمی‌گذاریم و بیشتر دستور عمل می‌خواهیم و توجه نمی‌کنیم که جهان‌مان پر از عمل بدون تفکر است و از این عمل، هنر و ثمری عاید نمی‌شود. اهل فلسفه باید به نظم و نظامی بیندیشند که در آن هر کس جای خود را داشته باشد و به وظیفه خود عمل کند؛ اقتضای عدل هم همین است. اگر قرار باشد وظیفه همه مردم همیشه در همه جا قیام و اقدام برای رفع مشکلات باشد، نتیجه این می‌شود که همه در هم بلولند و ندانند که چه می‌کنند و چه باید بکنند و کار سیاست هم مهمل بماند. در این صورت پیداست که محمد زکریای رازی، ابن سینا، جلال‌الدین مولوی، دکارت و نیوتن و... هم پدید نمی‌آیند. فیلسوف از مشکلات غافل نیست، اما او باید در جستجوی ریشه‌های مشکل باشد تا مشکل گشایان به مدد یافته‌های او مشکل گشایی کنند. مشکل گشایی وظیفه حکومت و دولت است. دولت و حکومت باید با همکاری کسانی که دچار مشکلند به رفع مشکلات بپردازند. پس فیلسوف به مشکلات جامعه خود می‌اندیشد اما کار او اعتراض و مبارزه نیست و شاید مشکل بزرگ این باشد که همه کس موظف به ادای یک وظیفه باشند.

ارسال دیدگاه شما

عنوان صفحه‌ها
30 شماره آخر
بالای صفحه