صفحه آخر
فقر و نداری همیشه همراه «مجید» هوشنگ مرادی کرمانی بوده است، اما این نداری فقط در قصههایش او را اذیت نکرده و در دنیای واقعی نیز دست از سر او برنداشته است؛ حالا نبود کاغذ باعث شده برای مدتی «قصههای مجید» در کتابفروشیها نباشد. به گزارش کائنات به نقل از ایسنا، همیشه نزدیک تولد افراد که میشود، اطرافیان به این فکر میکنند که چطور آدمها را خوشحال کنند اما این اتفاق برای آغاز ۷۸ سالگی هوشنگ مرادی کرمانی (متولد ۱۶ شهریور ۱۳۲۳) نیفتاد و او به نحو دیگری غافلگیر شد. در پی گپوگفتی که با ناشر او (صالح رامسری، مدیر نشر معین) داشتیم، گلهاش از نبود و گرانی کاغذ بود و بحث به این موضوع کشیده شد که «قصههای مجید» تمام شده اما کاغذ برای چاپ جدید نیست. این جملهها یعنی ممکن است «قصههای مجید» مدتی در بازار نباشد و اگر هم ناشر تصمیم به چاپ با کاغذ آزاد بگیرد با افزایش قیمت همراه باشد و خانوادهها و کودکان کمتری بتوانند این کتاب را بخرند. «مجید» یکی از معروفترین شخصیتهای کاغذی ایرانی در دوره معاصر است؛ در مقام مقایسه شاید شخصیتی مانند اولیور تویست و هریپاتر. اولین داستانهای مجید در سال ۱۳۴۹ در مجلات منتشر شد و سالها قصههایش در رادیو پخش شد. بعد هم به صورت یک مجموعه پنججلدی در سال ۱۳۵۸ منتشر شد. در سال ۱۳۶۴ این کتاب برنده جایزه «کتاب سال جمهوری اسلامی ایران» شد. کیومرث پوراحمد در سال ۱۳۶۹ مجموعه تلویزیونیای را بر مبنای همین کتاب ساخت و «مجید» و «بیبی»اش از دل کتاب بیرون آمدند و وارد دنیای تصویر شدند. شهرت «قصههای مجید» از نویسنده و کیومرث پوراحمد هم فراتر رفته و زمانی که نویسندهاش در قید حیات است به یک کتاب کلاسیک تبدیل شده است. حدود ۵۰ سال از انتشار اولین داستانهای مجید میگذرد اما این کتاب ماجراهای تمامنشدنیای دارد، گاه اتفاقات خوشایندی برایش پیش میآید و گاه هم با او نامهربانی میشود؛ مثلا ترجمه شده و به عنوان یک فرد ایرانی به کشور دیگری سفر میکند و یا برای اجرای نمایش روی سن میرود، گاه لباس جدیدی میپوشد و در قالب جدید مثلا کتاب صوتی عرضه میشود و گاه هم در ماجراهایش دست میبرند و میخواهند عوضش کنند. حالا هم در این روزگار کرونایی که بذر ناامیدی را میپراکند، نبود کاغذ باعث شده تا این کتاب که شخصیت اصلیاش همواره امیدوار و در تلاش است، برای مدتی از ویترین کتابفروشیها غایب شود. هوشنگ مرادی کرمانی درباره این موضوع میگوید: من حرفی برای گفتن درباره این اتفاق ندارم. به عنوان نویسنده دوست دارم این کتاب منتشر شود اما زمانی که نمیشود، خود ناشر این را میداند و البته تا حالا این اتفاق نیفتاده است. این کتاب ۷۰۰ صفحه است و فکر میکنم گران دربیاید. نمیدانم از چه زمانی هم چاپ نشده زیرا کاری به این مسئله ندارم، خود ناشر چاپ و پخش میکند و بعد به من خبر میدهد. از این ماجرا هم خبر نداشتم، البته ناشر به من تلویحا درباره این ماجرا گفته بود. او در ادامه با بیان اینکه این مسئله بیشتر مسئله ناشر است تا نویسنده، میافزاید: درست است که مسئله من هم هست زیرا از این راه زندگی میکنم و کرایه خانه میدهم. دوست دارم که مردم این کتاب را داشته باشند زیرا معروفترین کتاب من است و بیشتر از کتابهای دیگر خوانده میشود. از نظر موقعیت مالی این اتفاق برایم خوب نیست. اما باید فکر کنیم چه میشود کرد. این نویسنده درباره این کتاب و اهمیت آن میگوید: این کتاب طنز، همهکسخوان است، حتی بزرگسالان نیز آن را میخوانند و تجدید خاطره میکنند. «قصههای مجید» در دل مردم جا باز کرده، جایزههای متعدد برده، به زبانهای دیگر ترجمه شده و به کشورهای مختلف سفر کرده است. دو سهتا از داستانهای این کتاب در کتابهای درسی بچهها آمده است، حتی به کتاب درسی بچههای هلند و صربستان هم راه پیدا کرده است. کتاب «قصههای مجید» در کنار «ماهی سیاه کوچولو» و «قصههای خوب برای بچههای خوب» جزء سه چهار کتاب کودک معروف ایرانی است. این کتاب از جمله کتابهایی است که دوام بیشتری آورده است؛ اصولا کتابها هرکدام زمانی دارند، زمانی گل میکنند و خوانده میشوند و دربارهشان بحث میشود، اگر سریال تلویزیونی هم شوند، تمام میشوند و مردم به تدریج فراموش میکنند اما این کتاب همیشگی است، حداقل بیش از ۴۰ سال است که دوام آورده. او در ادامه یادآور میشود: فریدون عموزاده خلیلی کتابی منتشر کرده بود درباره این بچههای کاغذی و ویژگیهایی که دارند و از دلایلی که چطور وارد زندگی مردم میشوند گفته بود؛ اگر کسی دماغ بلندی نشان دهد، همه یاد پینوکیو میافتند، او به یک شخصیت ایتالیایی تبدیل شده و عمرش از خیلی از آدمهایی که به دنیا میآیند و زندگی میکنند و میمیرند بیشتر است. شخصیتهای کاغذی که وارد زندگی مردم میشوند، شناسنامه یک ملت را دارند و مردم آنجا همه آنها را میشناسند. مجید وارد حافظه جمعی مردم ایران و موقعیتهای زبانی شده است. مجید به شدت ایرانی است و موقعیت ایرانی دارد. مجید از نظر شهرت از من نویسندهاش و کیومرث پوراحمد به عنوان کارگردان سریالش، جلو زده است. زمانی که «پرویندخت یزدانیان» مریض بود، در داروخانه برای تهیه دارو میگفتند «بیبی مجید» مریض شده و دارو میخواهد. اینطور وارد زندگی مردم ایران شد. واقعیت این است که کتاب مطرحی است و نمیتواند غیبت داشته باشد.