سیاسی
سفیر اسبق ایران در ونزوئلا و نمایندگی ژنو میگوید:ذات مذاکرات بهگونهای است که فراز و فرود زیادی دارد. نمیتوان گفت اگر کشوری موضع سختی اتخاذ کرد، حتماً به معنای رسیدن مذاکرات به بنبست است. این موضوع بهویژهدرباره مذاکرات ایران و آمریکا صادق است. این نوع مذاکرات معمولاً فراز و فرودهای زیادی دارند و تابع مؤلفههای مختلفی هستند. «مصطفی اعلایی» سفیر اسبق ایران در ونزوئلا ونمایندگی ژنو درباره چند و چون مذاکرات و چالش های پیشروی هیات های مذاکره کننده ایران و آمریکا می گوید: مذاکرات ایران و آمریکا واقعاً با مذاکرات سایر کشورها تفاوت دارد. ایران و آمریکا دارای روابط بسیار پیچیده و اختلافات عمیقیهستند که این اختلافات حدود ۴۷ یا ۴۸ سال قدمت دارد. اختلافاتی شدید که پل زدن میان آنها کار سادهای نیست. از سوی دیگر، ذات مذاکرات بهگونهای است کهفراز و فرود زیادی دارد. نمیتوان گفت اگر کشوری موضع سختی اتخاذ کرد، حتماً به معنای رسیدن مذاکرات به بنبست است. این موضوع بهویژه درباره مذاکرات ایران وآمریکا صادق است. این نوع مذاکرات معمولاً فراز و فرودهای زیادی دارند و تابع مؤلفههای مختلفی هستند. یکی از این مؤلفهها، وضعیت داخلی آمریکاست. درآمریکا، درباره ایران اجماع نظر وجود ندارد و در نتیجه، برای جلب نظر برخی جناحها—چه میانهرو و چه تندرو—ممکن است افرادی مانند ویتکاف یا ترامپ برخی دیدگاهها ومسائل را مطرح کنند که از دید ما سختگیرانه به نظر میرسند. مذاکرات دارای نوسانات طبیعی است و نشان دادن خطوط قرمز الزاماً به معنای پافشاری نهایی بر آنها در جریان مذاکرات نیست. ممکن است این خطوط قرمز صرفاً برای گرفتن امتیازات بیشتر مطرح شوندعلاوه بر این، مسئلهی اسرائیل نیز مطرح است. بحث غزه و فشارهایی که اسرائیل از طریق لابیهای خود میتواندبر دولت ترامپ وارد کند، از جمله عواملی است که اجازه نمیدهد ترامپ یا ویتکاف موضع نرمی اتخاذ کنند. ممکن است این فشارها مستقیماً از طرف نتانیاهو یا به طور کلیاز وضعیت موجود در غزه ناشی شود و آنها را وادار به گرفتن مواضع سخت کند. در جمعبندی باید گفت که مذاکرات دارای نوسانات طبیعی است و نشان دادن خطوط قرمز الزاماً به معنای پافشاری نهایی بر آنها در جریانمذاکرات نیست. ممکن است این خطوط قرمز صرفاً برای گرفتن امتیازات بیشتر مطرح شوند، نه برای توقف یا شکست مذاکرات. بعضی از کشورها—در واقع همه کشورها—در مذاکرات،شگردهای خاص خود را دارند. چه در مذاکرات دوجانبه و چه چندجانبه، هر کشوری تلاش میکند در ابتدا بالاترین سطح خواستههایش را مطرح کند. هدف از این کار آن است که در سایهاین خواسته کلان، بتواند سایر خواستههای خود را نیز بیان کرده و در نهایت با طرف مقابل به توافق برسد. اما رسیدن به توافق همواره مستلزم مواجهه با خطقرمزها و مواضع سخت است؛ مسائلی که در صورت فراهم بودن فضای «داد و ستد»، امکان عبور از آنها وجود دارد. به عبارت دیگر، هر کشوری تلاش میکند در برابر امتیازیکه میدهد، امتیازی نیز دریافت کند تا از این مسیر بتواند به توافق نهایی برسد. بنابراین، اینکه استیو ویتکاف خط قرمزی تعیین کرده، لزوماً به معنای بنبست درمذاکرات نیست. نکته مهم در این مذاکرات آن است که به نظر میرسد هر دو طرف، به دلایل مختلفی—که در این مجال نمیتوان بهتفصیل وارد آنها شد—تمایل به رسیدن بهتوافق دارند. رسیدن به توافق همواره مستلزم مواجهه با خط قرمزها و مواضع سخت است؛ مسائلی که در صورت فراهم بودن فضای «داد و ستد»، امکانعبور از آنها وجود دارد.از طرف آمریکا، یکی از دلایل این تمایل، برنامه مهار چین است. خاورمیانه و بهویژه منطقه خلیج فارس یکی از عرصههایی است که چین سعی دارددر آن نفوذ کرده و ظرفیتها را به نفع خود مصادره کند. از این رو، ترامپ در تلاش است تا با کنترل وضعیت در خاورمیانه، دست چین را از این منطقه کوتاه کند، و اینهدف مستلزم رسیدن به توافقی با ایران است. از طرف دیگر، ایران نیز به دلایلی—که بخشی از آنها به وضعیت داخلی کشور برمیگردد—تمایل دارد که توافقی با آمریکا حاصل شود؛توافقی که ضمن حفظ اصول و مواضع کشور، بتواند منجر به رفع تحریمها شود و در نهایت شرایط اقتصادی و سیاسی کشور را بهبود بخشد. بحث کنسرسیوم، یک موضوع بسیار فنی است کهواقعاً باید کارشناسان تخصصی در مورد آن اظهارنظر کنند. اما آنچه مسلم است این است که ایران به هیچ وجه نمیخواهد بپذیرد که تجهیزات، تواناییها، مهارتها، وتکنولوژی غنیسازیاش را از خاک کشور خارج کند یا در اختیار کشورهای دیگر قرار دهد. یکی از مدلهای قابلقبول از کنسرسیوم میتواند به این صورت باشد که ایران بتواند تجهیزات، توان فنی و مهارتهای خود را در داخلکشور حفظ کند و در عین حال، با کشورهای دیگر در زمینههایی مانند بهرهبرداری، ساخت یا فروش بهصورت مشترک مشارکت داشته باشد. چنین مدلی میتواند قابل بررسی ومذاکره باشد. اما اگر مفهوم کنسرسیوم به گونهای باشد که ایران نتواند این توانمندیها را در خاک خود نگه دارد، بعید به نظر میرسد که ایران آن را بپذیرد. البته راههای دیگری نیز برای رسیدن به توافقدر زمینه غنیسازی وجود دارد. اینکه بخواهند غنیسازی را «به صفر برسانند»، نیازمند توضیح در مورد جزئیات است. به نظر می رسد یکی از گزینههای مدنظر طرف مقابل میتواندتعلیق غنیسازی باشد. تعلیق به معنای توقف کامل نیست، بلکه اقدامی موقتی است که پیشتر نیز در گذشته سابقه داشته است. تعلیق میتواند یکی از گامهای مدنظر طرف مقابل باشد، بهویژه اگر طرف مقابل نیز در مقابل، برخی تحریمها را بردارد یا کاهش دهد. بنابراین، یکی از معانی و راهکارهای «به صفر رساندن» غنیسازی میتواند همین تعلیقموقت و مشروط باشد که در قالب یک توافق متقابل و گامبهگام اجرا شود. البته که در چند روز اخیر وزیر خارجه ایران به زبانی این گزینه را رد و تاکید کرده که غنی سازیدر ایران ادامه پیدا خواهد کرد. به نظر نمیرسد که ترامپ، این مذاکرات را صرفاً به عنوان ابزاری برای خرید زمان یا اقناع افکار عمومی، با هدف آمادهسازی زمینهبرای استفاده از گزینههای دیگر—مانند اقدام نظامی—در نظر گرفته باشد. با توجه به روندی که ترامپ در پیش گرفته، بهویژه سفر هفتهی گذشتهاش به ریاض و دیدار با سه کشور عربستان، قطر و امارات، به نظر میرسدکه هدف او از حضور فعالتر در منطقه، دادن رنگ و بوی اقتصادی و تجاری به خاورمیانه است. در واقع، هدف او تبدیل منطقه به بستری برای توسعه، تجارت و کسب سود اقتصادی است. کسب سود، سرمایهگذاری و توسعه اقتصادی به هیچوجه با جنگ، تنش و درگیری نظامی سازگاری ندارد. بنابراین، با توجه به این رویکرداقتصادی که ترامپ در منطقه دنبال میکند، بعید به نظر میرسد که او بخواهد مذاکرات را تنها به عنوان یک تاکتیک برای توجیه یا زمینهسازی جهت استفاده از گزینههاینظامی در آینده مورد استفاده قرار دهد. اساساً اروپاییها از این موضوع ناراحتی و نارضایتی دارند که توسط ترامپ در مسائل و موضوعات مهم جهانی کنار گذاشته شدهاند.به عنوان مثال، در موضوعات مختلفی مانند بحران اوکراین و مسئله غزه، ترامپ توجه و اهمیت چندانی به اروپاییها نداد و تلاش کرد آنها را کنار بگذارد. قطعاً اروپاییهادر این زمینهها ناراضی هستند و نمیخواهند در موضوع تحریمها و به ویژه در بحث هستهای، که بخش مهمی از امنیت اروپا محسوب میشود، کنار گذاشته شوند. برای اروپا، مسئله هستهای ایران دقیقاً بهاندازه مسئله اوکراین اهمیت بالایی دارد و دوست ندارند در این موضوع حیاتی کنار گذاشته شوند. اگرچه تا کنون در برخی موارد کنار گذاشته شدهاند، اما همچنان ناراضیاند.اروپاییها در این زمینه یک اهرم فشار مهم در دست دارند که میتوانند هم به ایران و هم به آمریکا نشان دهند در صورتی که آنها را در مذاکرات کنار بگذارند، از ایناهرم استفاده خواهند کرد. این اهرم همان «اسنپبک» است که زمان استفاده از آن در حال نزدیک شدن است. اهمیت حضور و مشارکت اروپاییها به دلیل مسئلهاسنپبک و پیروی از تحریمهای آمریکا بسیار بالاست، بنابراین باید آنها را در جریان مذاکرات قرار داد و راضی نگه داشت.استفاده از مکانیزم اسنپبک برای ایران تبعاتیدارد، بنابراین ایران میتواند راهکاری انتخاب کند که این چالش را به فرصتی تبدیل و اروپاییها را راضی کند. یکی از این راهکارها این است که اروپاییها را در جریانمذاکرات قرار دهد و به نوعی آنها را شریک مذاکرات کند—البته نه شریک مستقیم، چون اصلاً صلاح نیست که به طور مستقیم در مذاکرات حضور داشته باشند—بلکه به گونهاینتایج و پیامدهای مذاکرات را به کشورهای اروپایی منتقل کند.