گزارش
پدرام مینایی- تنشهای لفظی میان ایران و ایالات متحده پس از سومین دور مذاکرات غیرمستقیم در مسقط شدت گرفته است. «عباس عراقچی» وزیر امور خارجه ایران، در واکنش به اظهارات همتای آمریکایی خود، «مارکو روبیو» تأکید کرد که ایران بهعنوان امضاکننده معاهده NPT حق کامل برای داشتن چرخه سوخت هستهای دارد و لفاظیهای تحریکآمیز آمریکا تنها شانس موفقیت مذاکرات را تضعیف میکند. عراقچی همچنین با اشاره به تعویق دور چهارم مذاکرات به دلایل لجستیکی، اعلام کرد که این تصمیم سهجانبه بوده و مذاکرات صرفاً بر موضوع هستهای متمرکز است، نه مسائل دیگر. این موضع نشاندهنده تلاش ایران برای حفظ موضع دفاعی و تأکید بر حقوق هستهای خود در برابر فشارهای آمریکا است. در مقابل، مارکو روبیو، وزیر امور خارجه آمریکا، مواضع سختگیرانهای اتخاذ کرده و اظهار داشته که ایران باید تمام تأسیسات هستهای خود، از جمله تأسیسات نظامی، را برای بازرسیهای آمریکایی باز کند و آمریکا هیچگونه غنیسازی اورانیوم را نخواهد پذیرفت. این اظهارات، که برخی آن را نشانه تغییر کامل رویکرد آمریکا در مذاکرات میدانند، با واکنش تند سخنگوی وزارت خارجه ایران مواجه شد که آن را فاقد حسن نیت و مخرب مسیر دیپلماسی خواند. این مواضع نشاندهنده شکاف عمیق میان دو طرف و بدبینی فزاینده در تیم مذاکرهکننده آمریکایی نسبت به امکان توافق است. با توجه به این تحولات، بنبست کنونی در مذاکرات نهتنها به دلیل اختلافات فنی، بلکه به سبب فقدان اعتماد متقابل و افزایش لفاظیهای رسانهای تشدید شده است. تعویق دور چهارم مذاکرات، که قرار بود در رم برگزار شود، و نبود تاریخ مشخص برای ادامه گفتوگوها، حکایت از پیچیدگیهای سیاسی و لجستیکی دارد. در حالی که ایران بر حفظ حقوق هستهای خود اصرار دارد، آمریکا با تشدید فشارها و شروط غیرواقعبینانه، خطر فروپاشی کامل مذاکرات را افزایش داده است. این وضعیت میتواند پیامدهای گستردهای برای امنیت منطقهای و ثبات جهانی داشته باشد. اتخاذ موضع «غنیسازی صفر» ایران را از میز مذاکره دور خواهد کرد «اتخاذ موضع سختگیرانه «غنیسازی صفر» نهتنها ایران را کاملاً از میز مذاکره دور خواهد کرد، بلکه برای توافقی مؤثر ضروری نیست. دونالد ترامپ باید از این اهداف حداکثری که فرآیند مذاکره را پیش از آزمودن نیت ایران برای دستیابی به توافق نابود خواهد کرد، فاصله بگیرد.» «کلسی داونپورت» مدیر بخش امور خلع سلاح در انجمن کنترل تسلیحات در مقالهای با عنوان «ایجاد شرایط برای توافق هستهای با ایران» نوشت: دور چهارم مذاکرات بین عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران و استیو ویتکاف، نماینده ویژه آمریکا، به زودی آغاز خواهد شد. جلسات قبلی، انگیزهای ضروری به تلاشهای دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، برای یافتن راهحلی دیپلماتیک برای پرونده هستهای ایران بخشیده است. با این حال، با توجه به فرصت کوتاه برای دیپلماسی و وجود گروههایی که مخالف دیپلماسی هستند، هیچ تضمینی وجود ندارد که این انگیزه کنونی به فرآیند مذاکراتی پایدار یا توافقی مؤثر در تمام جنبهها منجر شود. اگر دولت ترامپ در دستیابی به توافق جدی باشد، باید از این فرصت ایجادشده توسط مذاکرات اولیه حداکثر استفاده را ببرد. این شامل ایجاد فضایی مناسب برای دیپلماسی فشردهای است که برای رسیدن به توافقی مؤثر لازم خواهد بود. برای تحقق این هدف، دولت باید بر پیامرسانی مداوم در مورد اهداف عملگرایانه برای توافق تمرکز کند و از تأکید بر تلاشهای ایالات متحده برای اعمال بهاصطلاح «فشار حداکثری» بر ایران در طول مذاکرات بکاهد. پیامرسانی منسجم درباره اهداف واقعبینانه هستهای در ادامه این مقاله آمده است: ترامپ بهطور مداوم از دستیابی به توافق هستهای با ایران حمایت کرده است، اما مقامات اطراف او پیامهای متناقضی درباره اهداف ایالات متحده ارسال میکنند. با توجه به تردید موجود در ایران، نسبت به نیت و اعتبار ایالات متحده پس از خروج این کشور از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال ۲۰۱۸ در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ، پیامرسانی عملگرایانه و پایدار برای اطمینانبخشی به تهران ضروری است تا نشان دهد ایالات متحده به دنبال نابودی کامل برنامه هستهای غیرنظامی ایران نیست. انتخاب استیو ویتکاف توسط ترامپ برای رهبری مذاکرات نشان میدهد که تمرکز ویتکاف بر محدود کردن، نه «نابود کردن برنامه هستهای ایران» با دیدگاه خود ترامپ برای توافقی قابلقبول همراستا است. ویتکاف بهطور مداوم گفته که تمرکز ایالات متحده بر راستیآزمایی و جلوگیری از تسلیحاتی شدن برنامه هستهای ایران است، اهدافی که ایران اعلام کرده آماده مذاکره درباره آنهاست. دونالد ترامپ باید از این اهداف حداکثری که فرآیند مذاکره را پیش از آزمودن نیت ایران برای دستیابی به توافق نابود خواهد کرد، فاصله بگیرد. با این حال، ویتکاف در موضوعی حیاتی عقبنشینی کرده است: اینکه آیا ایالات متحده توافقی را مذاکره خواهد کرد که به ایران اجازه حفظ هرگونه غنیسازی اورانیوم را بدهد. در مصاحبهای در ۱۴ آوریل با فاکس نیوز، ویتکاف پیشنهاد کرد که ایران باید غنیسازی اورانیوم خود را از سطوح نزدیک به درجه تسلیحاتی به ۳.۶۷ درصد کاهش دهد، سطحی مناسب برای سوخت رآکتور و حد مجاز در برجام، که ایران سالها به آن پایبند بود، همانطور که توسط آژانس بینالمللی انرژی اتمی تأیید شد، از جمله یک سال پس از آنکه ایالات متحده از برجام خارج شد. او همچنین گفت که توافق باید شامل نظارتهای دقیق و ممنوعیت فعالیتهای مرتبط با تسلیحاتی شدن باشد اما روز بعد در شبکه ایکس نوشت که ایران باید برنامه غنیسازی خود را کاملاً برچیند (درخواستی که از زمان دولت بوش برای ایران غیرقابلقبول بوده است). پیشرفت در مذاکراتی که به برجام ۲۰۱۵ منجر شد، پس از آن رخ داد که دولت اوباما پذیرفت ایران میتواند یک برنامه غنیسازی غیرنظامی محدود و تحت نظارت دقیق را حفظ کند. اکنون بیش از آن زمان، ایران برای حفظ غنیسازی اورانیوم ارزش زیادی قائل است تا تضمینی برای بازسازی اهرم خود داشته باشد در صورتی که ایالات متحده بار دیگر به تعهدات خود در توافق هستهای آینده پایبند نماند. این تحلیلگر آمریکایی میافزاید: اگر دولت ترامپ در موضوع غنیسازی اورانیوم همچنان مردد بماند، استدلالهای گروههایی در تهران که مخالف توافق هستند را تقویت خواهد کرد و ممکن است این تصور را ایجاد کند که ترامپ تحت فشار به سمت خواستههای حداکثریتر سوق داده خواهد شد. مقامات کلیدی دولت ترامپ، مانند مایکل والتز، مشاور پیشین امنیت ملی، بارها پیش از مذاکرات اخیر عمان گفتهاند که هدف ایالات متحده در مذاکرات، نابودی کامل برنامه هستهای ایران است. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل نیز هدف مشابهی را بیان کرد و گفت که ایالات متحده باید توافقی را دنبال کند که بر اساس مدل تصمیم لیبی برای کنار گذاشتن برنامه هستهایاش باشد. این پیشنهاد اولیه برای تهران غیرقابلقبول است. ایران در برابر امتیازدهیهایی در برنامه هستهایاش که از مدل قذافی پیروی کند مقاومت خواهد کرد، حتی اگر آماده امتیازات قابلتوجهی باشد که احتمال حرکت به سمت تسلیحات هستهای را تا زمانی که توافق جدید پابرجاست، حذف کند. دونالد ترامپ باید از این اهداف حداکثری که فرآیند مذاکره را پیش از آزمودن نیت ایران برای دستیابی به توافق نابود خواهد کرد، فاصله بگیرد. اتخاذ موضع سختگیرانه «غنیسازی صفر» نهتنها ایران را کاملاً از میز مذاکره دور خواهد کرد، بلکه برای توافقی مؤثر ضروری نیست و البته برخلاف ظن امریکا خطر گسترش تسلیحاتی ایران را بهطور کامل برطرف نمیکند. ( ایران بر صلح آمیز بودن برنامه هستهای خود تاکید کرده و مقامهای متعدد ایرانی بارها اعلام کردهاند که تسلیحات هستهای جایی در دکترین دفاعی ایران ندارند.) اتخاذ موضع سختگیرانه «غنیسازی صفر» نهتنها ایران را کاملاً از میز مذاکره دور خواهد کرد، بلکه برای توافقی مؤثر ضروری نیست.ممنوعیت کامل غنیسازی ممکن است در نگاه اول از منظر منع اشاعه نقطه شروع ایدهآلی به نظر برسد، اما برچیدن زیرساختها دانشی که ایران درباره غنیسازی اورانیوم به دست آورده را پاک نمیکند. تجربه ایران در غنیسازی اورانیوم تا سطوح بالا و توسعه سانتریفیوژهایی که اورانیوم را کارآمدتر غنیسازی میکنند، به تهران اجازه میدهد برنامه خود را بهسرعت بازسازی کند. غیرقابلبرگشت بودن این دانش تأکید میکند که «نظارت» باید تمرکز اصلی یک توافق مؤثر در آینده باشد. با نظارت مناسب، ایالات متحده میتواند توافقی مؤثر در زمینه منع اشاعه مذاکره کند که به ایران اجازه حفظ برنامه هستهای محدود و تحت نظارت شدید، شامل غنیسازی محدود، را بدهد. دولت باید بر اهدافی که ویتکاف در مصاحبه ۱۴ آوریل خود بیان کرد یعنی ممنوعیت فعالیتهای تسلیحاتی، محدود کردن غنیسازی اورانیوم، و گسترش نظارت تمرکز کند. در صورت انجام این کار، شانس دستیابی به موفقیتی تاریخی در سیاست خارجی وجود دارد، اما در غیر این صورت تقریباً هیچ شانسی نیست. علاوه بر بیان اهداف هستهای واقعبینانه برای توافق، ایالات متحده باید مشوقهای خود برای ایران را بهوضوح بیان کند. ایران دلایل موجهی برای تردید در اعتبار ایالات متحده دارد، پس از آنکه دولت ترامپ از برجام خارج شد، در حالی که پایبندی ایران تا آن زمان توسط آژانس تأیید شده بود و در می ۲۰۱۸ تحریمها را بازگرداند و تشدید کرد. حتی پیش از آن، عدم اطمینان درباره پایداری توافق و باقی ماندن تحریمهای غیرهستهای، مانع از تحقق تخفیف اقتصادی پیشبینیشده در برجام شد. اگر دولت ترامپ بتواند مشوقهای معناداری فراتر از آنچه در برجام ارائه شده بود، مانند لغو تحریمهای اولیه و تشویق شرکتهای آمریکایی به سرمایهگذاری مستقیم در ایران، بیان کند، این امر به نمایش این نکته کمک خواهد کرد که ایالات متحده به دنبال توافقی با منفعت دوجانبه است. تاکید اولیه ترامپ بر دیپلماسی اجبار، به چشمانداز توافق مذاکراتی آسیب زده است اما توقف تاکتیکهای فشار در حال حاضر، اعتماد به نیت ایالات متحده را تقویت خواهد کرد. کاهش تأکید بر فشار حداکثری داونپورت در ادامه تاکید میکند: برای بهرهبرداری حداکثری از فرصت دیپلماتیک کنونی، دولت ترامپ باید بر ایجاد فضایی مناسب برای مذاکرات مستقیم و فشرده تمرکز کند. کاهش تأکید بر تاکتیکهای اجباری در طول مذاکرات، به نشان دادن نیت ایالات متحده و اثبات اراده سیاسی برای کاهش فشار کمک خواهد کرد. لغو تحریمها در این مرحله اولیه از فرآیند مذاکره زودهنگام است اما تعلیق تحریمهای جدید در حین مذاکرات، به ایران نشان خواهد داد که ایالات متحده در مورد توافق جدی است. تأکید اولیه ترامپ بر دیپلماسی اجبار، به چشمانداز توافق مذاکراتی آسیب زده است. تنها چند هفته پس از آغاز دورهاش، ترامپ بازگشت به فشار حداکثری بر ایران را اعلام کرد. یادداشت امنیت ملی او در ۴ فوریه، که اهداف ایالات متحده برای تشدید فشار تحریمها را مشخص کرد، باعث شد ایران موضع سختتری علیه مذاکره با ایالات متحده بگیرد. کاهش موقت فشار ایالات متحده برای آزمودن امکان توافق، از اهرم واشنگتن نمیکاهد. ایران هنوز متقاعد نشد که ترامپ اراده سیاسی یا اعتبار لازم برای لغو آنها را دارد. توقف تاکتیکهای فشار در حال حاضر، اعتماد به نیت ایالات متحده را تقویت خواهد کرد. در مقابل، افزایش فشار اکنون دست گروههایی را که استدلال میکنند ایالات متحده قابلاعتماد برای مذاکره با حسننیت نیست، تقویت میکند. علاوه بر این، ترامپ باید از تهدیدهای نظامی غیرضروری و خصمانه خودداری کند. جای تعجب نیست که ترامپ، مانند پیشینیان خود، تکرار کرده است که ایالات متحده برای جلوگیری از توسعه تسلیحات هستهای ایران از نیروی نظامی استفاده خواهد کرد اما اکنون زمان تأکید عمومی بر گزینههای نظامی ایالات متحده نیست. تهدیدهای نظامی علیه برنامه هستهای ایران برای تهران تازگی ندارد اما تکرار عمومی تهدیدهای نظامی خطری غیرضروری برای فرآیند مذاکره ایجاد میکند. پایداری فرآیند مذاکره در پایان این مقاله آمده است: ایالات متحده و ایران فرصت محدودی برای مذاکره درباره توافق هستهای دارند. اگر واشنگتن و تهران در چند ماه آینده نتوانند به سمت توافقی مؤثر و قابلتأیید پیشرفت کنند، احتمالاً فرانسه، آلمان و بریتانیا با استفاده از مکانیسم غیرقابل وتو، تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران را بازگردانند که این امر باعث واکنش تهران و خروج از معاهده منع گسترش تسلیحات هستهای (NPT) خواهد شد. ممکن است این سناریو لزوماً درهای دیپلماسی را نبندد، اما تمرکز مذاکرات را به حفظ ایران در چارچوب NPT تغییر میدهد و خطر رویارویی نظامی با ایران را بهطور قابلتوجهی افزایش میدهد. اگر ترامپ بخواهد از درگیریهای جدید در خاورمیانه اجتناب کند باید مذاکرات را در اولویت قرار دهد. برای ایجاد شرایط مناسب برای این فرآیند، ایالات متحده باید بر بیان اهداف روشن و عملگرایانه برای توافق تمرکز کند و در هفتههای آینده از تاکتیکهای مبتنی بر فشار فاصله بگیرد. دیپلماسی جدی و آرام بهترین شانس را برای موفقیت در این مسیر دارد، اما تنها در صورتی که هر دو طرف متمرکز بمانند و در این فرآیند سرمایهگذاری کنند. مذاکره از سوی مقامات ایرانی یک اصل است در همین زمینه «حسن بهشتیپور» تحلیلگر روابط بینالملل و کارشناس مسائل هستهای می گوید:تعویق دور چهارم مذاکرات بدون اعلام تاریخ مشخص، در کنار لفاظیهای تند طرف آمریکایی، چه پیامی درباره اراده سیاسی واشنگتن برای رسیدن به توافق ارسال میکند؛ آیا این تأخیر را میتوان نشانهای از فروپاشی قریبالوقوع گفتوگوها دانست؟ این برداشت که بهتعویقافتادن مذاکرات به هر دلیلی به معنای شکست یا توقف کامل آن است، بههیچوجه درست نیست. اگر مذاکرات بهطور کامل تعلیق یا کنار گذاشته شده بود، شاید چنین تعبیری جایز بود، اما به نظر میرسد که آمریکاییها از زمان آغاز مذاکرات، رویکرد دوگانهای را به معنای از یک سو تهدید و تحریم و از سوی دیگر مذاکره در پیش گرفتهاند. از منظر منطق روابط بینالملل و اصول مذاکره، نمیتوان با طرف مقابل مذاکره و همزمان او را تهدید کرد، به این گمان که این زبان تهدیدآمیز به کسب امتیازات بیشتری منجر خواهد شد. چنین رویکردی تنها در منطق سیاسی دونالد ترامپ و تیم بیپروای او دیده میشود که هیچ حد و مرزی از اصول روابط بینالملل، قواعد جهانی، یا استانداردهای دیپلماتیک را به رسمیت نمیشناسند و عملاً مرزهای وقاحت سیاسی را جابهجا کردهاند. از منظر منطق روابط بینالملل و اصول مذاکره، نمیتوان با طرف مقابل مذاکره و همزمان او را تهدید کرد به این گمان که این زبان تهدیدآمیز به کسب امتیازات بیشتری منجر خواهد شد.این رفتار نهتنها در قبال ایران، بلکه حتی در برابر متحدان دیرین آمریکا مانند کانادا نیز دیده شده است؛ برای مثال، رئیسجمهور آمریکا با گستاخی خواستار آن شده که کانادا، با مساحتی حدود دو تا سه میلیون کیلومتر مربع بزرگتر از آمریکا، به ایالتی از ایالات متحده تبدیل شود یا در مورد مکزیک، ترامپ در دوره اول ریاستجمهوری خود پیمان نفتا را کنار گذاشت و پیمان جدیدی را تحمیل کرد. وقتی چنین استانداردهایی از سوی یک دولت مشاهده میشود، طبیعی است که در قبال ایران نیز سیاست تحریم و تهدید را بهصورت همزمان پیش ببرد. آمریکا هر روز تحریمهای جدیدی وضع میکند که اگرچه اثربخشی چندانی ندارند، اما بهعنوان چماقی در دست مذاکرهکنندگان استفاده میشوند. در اینجا دو دیدگاه وجود دارد؛ گروهی معتقدند که با چنین دولتی نباید مذاکره کرد، زیرا نتیجهای در پی نخواهد داشت اما دیدگاه دوم، که بنده نیز به آن باور دارم، این است که باید مذاکره کرد تا ابزار تبلیغاتی و رسانهای آمریکا، که مدعی است ایران اهل مذاکره و گفتوگو نیست، از دستش گرفته شود. باید با قدرت و قاطعیت پای میز مذاکره نشست و از حقوق ملت ایران دفاع کرد. تهدیدها و تحریمها نباید ما را به این نتیجه برساند که مذاکرات به بنبست رسیده یا فرو خواهد پاشید. از نظر من، مذاکره از سوی مقامات ایرانی یک اصل است، زیرا هدف آن پیگیری راهحل دیپلماتیک برای پایاندادن به تحریمهای ناعادلانهای است که علیه ملت ایران اعمال شده است. هیچ راهحل دیگری جز مذاکره برای رفع تحریمها وجود ندارد. البته میتوان با تمرکز بر اقتصاد داخلی و انجام اصلاحات، اثر تحریمها را کاهش داد یا بیاثر کرد، اما واقعیت این است که برای داشتن روابط بینالمللی، صادرات، واردات، جذب سرمایهگذاری خارجی، رفع تحریمهای ناعادلانه ضروری است و برای این هدف باید تلاش کرد. بنابراین، نباید به مردم اینگونه القا شود که برگزارنشدن یک جلسه در تاریخ تعیینشده به معنای فروپاشی روند مذاکرات است. به نظر من، مذاکرات ادامه خواهد یافت. صهیونیستها به دنبال ناامید کردن مردم ایران هستند خوشبختانه مدیریت رسانهای در این زمینه تا جایی که من پیگیری کردهام، مطلوب بوده است و هیچ مورد محرمانه یا کاملاً سری در رسانههای ایرانی منتشر نشده و در رسانههای آمریکایی نیز، اگرچه مطالب زیادی نوشته میشود، صحت و سقم آنها مشخص نیست. من هر دو دسته رسانههای داخلی و خارجی را دنبال میکنم و تاکنون ندیدهام که اسناد محرمانه یا کاملاً سری منتشر شود یا چیزی به فضای مذاکرات آسیب بزند. به نظر میرسد مسئولین کاملاً آگاهند که چگونه موضعگیری کنند و چه نوع گفتوگویی داشته باشند تا در دام جوسازیهای رسانهای نیفتند. بسیاری از رسانههای وابسته به صهیونیستها در خارج از کشور به دنبال ناامید کردن ملت ایران و راهاندازی جنگ شناختی علیه افکار عمومی از طریق رسانههای فارسیزبان هستند. در مقابل، رسانههای داخلی باید با آگاهیبخشی بهموقع و ارائه اطلاعات صحیح و معتبر، به این تلاشها پاسخ دهند. اطمینان از صحت اطلاعاتی که منتشر میکنید، بسیار مهم است. با این حال، در سطح کلان، مشکل سواد رسانهای در داخل کشور وجود دارد. باید از بازنشر بیمحابا و بدون بررسی محتوای شبکههای اجتماعی خودداری کنیم. این کار خسارتبار است، زیرا ما اغلب بدون تحقیق و جمعبندی دقیق، هر آنچه به دستمان میرسد را منتشر میکنیم. اگر این ملاحظات رعایت شود، کارها بهخوبی پیش خواهد رفت. ترامپ و ایران؛ اشتباهات بوش در عراق تکرار میشود؟ رضا نصری حقوق دان بین المللی و فارغالتحصیل مؤسسه عالی مطالعات بینالمللی و توسعه ژنو در پایگاه تحلیلی هیل می نویسد: در کتاب «تله آشیل»، استیو کول با نگاهی مستند و موشکافانه، روندی را به تصویر میکشد که در آن سوءبرداشتهای دوجانبه، ضعفهای اطلاعاتی و تصمیمگیری گروهی در بستر نهادهای رسمی، آمریکا را گامبهگام به سمت جنگ فاجعهبار عراق در سال ۲۰۰۳ سوق داد. استیو کول در این کتاب نشان میدهد چگونه سیاستگذاران آمریکایی، درگیر رقابتهای داخلی و عطش اعتبار در خاورمیانه، پیامهای چندپهلو و گمراهکننده صدام حسین را بهخطا تفسیر کردند. دروغهایی که واشنگتن را به جنگ با عراق کشاند، حالا دارند راه تهران را هموار میکنند در همین حال، دستگاههای اطلاعاتی آمریکا که زیر فشار مستمر برای ارائه تحلیلهای قاطع و قانعکننده بودند، غالباً بدبینانهترین سناریوها را بهعنوان واقعیتهای مسلم عرضه میکردند؛ در حالی که از فهم منطق درونی تصمیمگیریهای صدام ناتوان مانده بودند. روایت عراق در این کتاب، تصویری روشن را ترسیم میکند که چگونه ایدئولوژی، شتابزدگی نهادی و دستورکارهای سیاسی، ساختاری بسته و خودتأییدشونده از اطلاعات در واشنگتن ایجاد کرد؛ ساختاری که ترس را تقویت کرد، مسیر دیپلماسی را مسدود ساخت و در نهایت، فرضیات نادرست را به مبنایی برای آغاز جنگ تبدیل کرد. عنوان «تله آشیل» بهخوبی این بنبست متقابل میان صدام و ایالات متحده را توصیف میکند: چرخهای از سوءبرداشتها که هیچیک از طرفین، توان یا اراده خروج از آن را نداشتند. این روایت صرفاً بازخوانی یک خطای تاریخی نیست، بلکه هشداری زنده و قابل تأمل برای امروز است؛ روزنهای برای درک این واقعیت که همان نابیناییهای نهادی که واشنگتن را به دام جنگ عراق انداخت، هنوز هم سیاست خارجی آمریکا را بهویژه در قبال ایران شکل میدهند. استیو کول در فرضیه مرکزیاش هشدار میدهد که آمریکا ممکن است قربانی روایتهای نادرست خودش شود؛ هشداری که در چهار دهه سیاستورزی واشنگتن در قبال ایران، بازتابی هشداردهنده و آشنا دارد. سیاستگذاران آمریکایی بارها ایران را نه از دریچه درک متقابل، بلکه با لنز سوءظن، تحلیل کردهاند؛ و بهجای دیپلماسی واقعبینانه، همواره بر مطالبات حداکثری تکیه زدهاند. ایران نه پنهانکار بود، نه متجاوز؛ اما روایت رسمی چیز دیگری میگوید در سیاستگذاری آمریکا، پیچیدگیهای درونی ایران از ساختارهای چندلایه تصمیمگیری گرفته تا پیگیری عقلانی امنیت ملی بارها به تصویری یکبعدی و تهدیدمحور تقلیل یافتهاند؛ همان نگاه تقلیلگرایانهای که در ابتدای دهه ۲۰۰۰، سیاست آمریکا در قبال عراق را شکل داد. این کاهش سطح تحلیل، از دل همان نیروها تغذیه میشود: سادهسازی اطلاعاتی، فشار لابیهای پرنفوذ و فرهنگی امنیتی که بزرگنمایی تهدید را نهتنها تحمل، بلکه تشویق میکند. برای رفع هرگونه سوءبرداشت: ایران، عراق نیست. این دو کشور در تاریخ، ساختار سیاسی و اهداف ژئوپلیتیکی تفاوتهای بنیادینی دارند. با اینحال، جریانی ثابت و مستمر در سیاست خارجی آمریکا، همچنان با همان ذهنیت خطی و پرخطرِ دوران پیش از جنگ عراق، به مسأله ایران مینگرد و نسخهای مشابه را دنبال میکند. در این چارچوب فکری، اطلاعات نه بر پایه تحلیل متوازن، بلکه از دریچه بدبینانهترین سناریوها فیلتر میشود؛ جایی که مواضع بازدارنده و رفتار منطقهای ایران نه بهعنوان بخشی از محاسبات استراتژیک، بلکه بهمثابه نشانهای از دشمنی ذاتی تفسیر میگردد. چنین زاویه دید محدودی، ارزیابی واقعی تهدیدات را مخدوش ساخته و ظرفیت دیپلماسی را بهشدت محدود کرده است. جلوه بارز این نگاه را میتوان در مواجهه واشنگتن با برنامه هستهای ایران دید؛ برنامهای که علیرغم سالها نظارت مداوم و سختگیرانه از سوی آژانس بینالمللی انرژی اتمی و فقدان هرگونه سند معتبر مبنی بر تلاش برای تسلیحاتیسازی، همچنان در گفتمان سیاستگذاران آمریکایی، بهعنوان تهدیدی پنهان نظامی معرفی میشود. در این فضای مسموم از بدگمانی، فضاسازی سیاسی و فشار شبکههای لابیگری، ماهیت واقعی و صلحآمیز برنامه هستهای ایران بر مبنای تنوعبخشی انرژی، توسعه فناوری بومی و تأکید بر حاکمیت ملی بهکلی به حاشیه رانده شده و نادیده گرفته میشود. برای فهم دقیق ریشهها و اهداف برنامه هستهای ایران، باید این واقعیت را در نظر گرفت که پایهگذاری این برنامه نه در تاریکی و پنهانکاری، بلکه در چارچوب همکاریهای رسمی و آشکار با نهادهای غربی صورت گرفت. برخلاف تصویری که بعدها در فضای رسانهای و سیاسی شکل گرفت، انگیزههای اولیه ایران برای توسعه فناوری هستهای، به سالها پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بازمیگردد و در بستر روابط بینالمللی و با حمایت قدرتهای غربی بنیان گذاشته شده بود. در دهه ۱۹۷۰، مؤسسه پژوهشی «اِستنفورد ریسرچ» به درخواست مستقیم دولت آمریکا، گزارشی تهیه کرد که صراحتاً به دولت شاه توصیه میکرد برای پاسخ به نیازهای بلندمدت انرژی، یک برنامه گسترده هستهای غیرنظامی راهاندازی کند. این مطالعه تأکید میکرد که علیرغم برخورداری ایران از منابع عظیم نفت و گاز، رشد مصرف داخلی و تحولات بازار جهانی انرژی، بهزودی کشور را به سمت بهرهگیری از انرژی هستهای برای حفظ ثبات اقتصادی سوق خواهد داد. ماشین دروغسازی علیه ایران: بازی مشترک نومحافظهکاران، لابیها و صنایع جنگ با این حال، در دو دهه گذشته، این بستر تاریخی و زمینه واقعیِ شکلگیری برنامه هستهای ایران عملاً از روایتهای رایج کنار گذاشته شده است. در عوض، چارچوبی مسلط شکل گرفته که موضوعی قابل مدیریت در حوزه اشاعه هستهای را به بحرانی ادراکی تبدیل کرده؛ بحرانی که نهتنها امکان دیپلماسی را تضعیف کرده، بلکه چرخه بیاعتمادی را عمیقتر و ساختارمندتر ساخته است. این تحریف نه ناشی از سهلانگاری، بلکه نتیجه یک روایت هدفمند و مهندسیشده است؛ روایتی که با دقت طراحی شده تا تضاد را حفظ کند. برخلاف باور عمومی، برداشتهای غلط درباره ایران حاصل شکست اطلاعاتی نیستند؛ بلکه در واقع، نهادهای اطلاعاتی آمریکا طی بیش از بیست سال گذشته بارها و با وضوح اعلام کردهاند که ایران بهدنبال ساخت سلاح هستهای نیست؛ موضعی که در «گزارش سالانه ارزیابی تهدیدات ۲۰۲۵» نیز بار دیگر تأیید شده است. در حقیقت، ریشه بسیاری از این تصورات تحریفشده را باید در شبکهای نیرومند و ریشهدار از لابیگرانی جستوجو کرد که تداوم خصومت با ایران را یک سرمایه راهبردی تلقی میکنند. این شبکه متشکل از ایدئولوگهای نومحافظهکار، صنایع تسلیحاتی و گروههای پرنفوذ حامی اسرائیل سالهاست که ایران را بهطور سیستماتیک بهعنوان دشمنی دائمی و تغییرناپذیر بازنمایی کرده است. آنان نهتنها گفتمانهای سیاستگذاری را مهندسی کردهاند، بلکه با سلطه بر رسانهها، افکار عمومی را نیز در جهت تثبیت این روایت بسیج کردهاند. در این فضا، هر صدایی که خواستار دیپلماسی و تعامل با ایران باشد، با هزینههای سیاسی گزافی مواجه شده است. اکنون بیش از هر زمان، مواجهه با این سازوکار قدرتمند به یک ضرورت راهبردی برای رهبری آمریکا تبدیل شده است. دونالد ترامپ اکنون در آستانه لحظهای تعیینکننده در سیاست خارجی ایالات متحده قرار دارد. تحقق چنین توافقی، مستلزم عبور از ساختاری فرسوده و ریشهدار است که طی دههها بر سیاستورزی آمریکا سایه افکنده است. سیستمهایی که ترس را بهجای درک پرورش دادهاند و روایتهایی که خصومت را نهادینه کردهاند، باید بیمحابا به چالش کشیده شوند. تعامل راهبردی باید جایگزین تقابل نمایشی شود، و دیپلماسی باید بهجای اسارت در جنگهای فکری، در خدمت منافع واقعی ملت آمریکا قرار گیرد. مقابله با این ساختار، نه یک نمایش نمادین بلکه ضرورتی راهبردی است؛ تلاشی برای بازپسگیری سیاست خارجی ایالات متحده از چنگال شبکههای پنهانی که دهههاست مسیر جنگ و صلح در واشنگتن را تعیین میکنند. در چنین بستری، موفقیت در دستیابی به توافقی معنادار با ایران، فراتر از یک پیروزی دیپلماتیک، نشانهای روشن از آن خواهد بود که ترامپ کنترل ساختاری را بهدست گرفته که همواره فارغ از اراده عمومی، مسیر سیاست خارجی آمریکا را تعیین کرده است. سطح انتظارات آمریکاییها مدام تغییر میکند در همین راستا علی بیگدلی ، کارشناس ارشد سیاست خارجی و تحلیلگر روابط بین الملل گفت: «نئوکانها (نومحافظهکاران) که بسیار متعصب محسوب میشوند، به شدت درگیر بیگانه ستیزی و اسلام ستیزی هستند. این افراد اخیرا در کابینه ترامپ غلبه پیدا کردهاند و هدفشان این است که همه تاسیسات هستهای ایران برچیده و غنی سازی ایران متوقف شود تا حدی که ایران مجبور باشد به خرید از خارج از کشور متوسل شود. اما خود ترامپ علاقهای ندارد کشورش را به سمت جنگ با ایران ببرد چرا که میداند این موضوع به نفع آمریکاییها نیست. گروه نزدیک به صهیونیستها که همان نئوکانها و شامل مسیحیان تکفیری و انجیلی نزدیک به یهودیان هستند، تحت فشار نتانیاهو قرار دارند. آنها معتقدند باید به ایران حمله شود و این در حالیست که ورود به جنگ، نه فقط برای ایران، بلکه برای کل منطقه، بسیار خطرناک است. به نفع آمریکاییها و حتی اروپاییها است که با ایران وارد جنگ و درگیری نظامی نشوند، چرا که آنها نیز بدون مذاکره و توافق آسیب خواهند دید.» وی افزود: «درست است که ایران نیز خواهان مذاکره است و ژئوپلیتیک منطقه به زیان ما تغییراتی را تجربه کرده و در فضای بین المللی، شرایطی داریم که درواقع راهی به جز مذاکره نداریم، اما سطح انتظارات آمریکاییها نیز مدام تغییر میکند و سیاست آزاردهندهای را در قبال ایران پیش گرفتهاند تا حدی که این شائبه پیش میآید که این یک سیاست انتقام جویانه است نه انعطاف پذیر. همین شرایط نیز کار را برای ایران دشوار کرده است. همچنین، ایران تمایل دارد فعلا روی مسائل هستهای متمرکز شود و چیزی شبیه به برجام ۲۰۱۵ را شکل دهد که بعید به نظر میرسد ترامپ و اطرافیانش با آن موافقت کنند. در بحث برد موشکی و به ویژه موشک بالستیک ایران با قابلیت حمل کلاهک هستهای نیز ترامپ و نزدیکانش به دنبال توقف و از بین بردن این قابلیتاند. همچنین بحثهای منطقهای و شبه نظامیان منطقه نیز وجود دارد. آمریکاییها از ادامه درگیری با حوثیها خسته شدهاند و میلیاردها دلار نیز در این زمینه صرف کردهاند. ترامپ بابت وضعیت سخت اقتصادی در شرایطی قرار گرفته که هر روز بخشی از طرفداران خود را از دست میدهد و حتی این وضعیت تا حدودی باعث شرمندگی ترامپ در حزب جمهوریخواه شده است، چرا که بر اساس آداب و رسومی که در ایالات متحده وجود دارد، هر رئیس جمهوری باید تلاش کند دور بعد را برای حزب خود تا حدی تقویت کند که در دورهای بعد نیز نمایندگان همان حزب به کاخ سفید راه پیدا کنند. اما اکنون، بر اساس آخرین آماری که مطرح شده محبوبیت ترامپ حدود ۴۳ درصد اعلام شده که عددی بسیار پایین و کم سابقه است؛ بنابراین آمریکاییها هم مشکلات زیادی دارند.» باید رویکرد «خویشتن داری هوشمندانه» را در پیش بگیریم این تحلیلگر ارشد حوزه سیاست خارجی گفت: «تغییراتی که ترامپ در کابینه خود میدهد نشان دهنده عدم علاقه وی به درگیری با ایران و تمایل وی به پیشبرد مذاکرات است. ایران نیز نمیتواند به توافقی مثل ۲۰۱۵ فکر کند که با غنی سازی ۶۷ درصد و ارائه مازاد آن به روسیه به پایان رسید. توافق امروز دیگر مقید به زمان نیست و عمر برجام ۲۰۱۵ نیز به زودی تمام میشود. شرایط بسیار تغییر کرده است. طرف آمریکایی اعلام کرده مایل است برای بازرسی تاسیسات هستهای، ورود کند و کارشناسان خود را به ایران بفرستد و این در حالیست که سازمانهای بین المللی برای کنترل این موضوع در کشور وجود دارند. بنابراین، ایالات متحده طبق منشور سازمان ملل و قوانین سازمان انرژی اتمی، حق ندارد به این موضوع ورود کند. این شائبه هم که ایران بخواهد از تعهدات NPT خارج شود، بسیار بی معنی است و در چنین شرایطی، فضا برای تحریمهای بسیار گسترده بین المللی علیه ایران فراهم میشود و احتمال حمله نظامی علیه ایران بسیار بالا خواهد رفت.» وی افزود: «در بحث موشکی من با خلع سلاح ایران موافق نیستم، اما به هر حال، باید در این زمینه، به توافقی برسیم که بر اساس شرایط زمان و مکانی باشد. اکنون در حوزه دیپلماسی با آمریکا در جریان مذاکرات باید رویکرد «خویشتن داری هوشمندانه» را در پیش بگیریم و مسئله اروپاییها و اسنپ بک را نیز نادیده نگیریم. اروپاییها میدانند اسنپ بک یک ابزار قدرتمند برای اعمال فشار است که میتواند تحریمهای سازمان ملل را به کشور تحمیل کند؛ بنابراین تا جایی که عزت و جایگاه ملی ما اجازه میدهد، باید انعطاف پذیری نشان دهیم. حقیقت این است که هیچ یک از طرفین راهی به جز مذاکره ندارند و راه نظامی گری علیرغم تهدیدهایی که با هدف فشار بر ایران مطرح میشود، کاملا اشتباه است. طبیعیست که مشکلات قریب به نیم قرن اخیر با یک جلسه و دو جلسه مذاکره حل نمیشود، اما مسیر مذاکره برترین مسیر خواهد بود.»