روزنامه کائنات
5

گزارش

۱۴۰۳ شنبه ۸ دي - شماره 4745

گزارش کائنات از افزایش بی‌اعتمادی ایران به آمریکا و اروپا

دوران اقتدار سه کشور ایران و روسیه و چین

 مجید لاریان- ماه پیش رئیس‌جمهور با بیان اینکه تبادل هیئت‌ها میان ایران با چین و روسیه در جریان است، عنوان کرد: تلاش داریم موانع پیش‌روی اجرای توافقات با این دو کشور را برطرف کنیم.حالا عراقچی در چین بسر می برد و پزشکیان قرار است آخر ماه به روسیه برود.
لحظه‌ای که ایران از تلاش برای برقراری موازنۀ سنتی بین شرق و غرب انصراف داد و تصمیم قاطعانه گرفت که به سوی روسیه و چین برود، 18 می 2018 بود که ترامپ از برجام خارج شد. این تصمیم آمریکا رهبری ایران را از هرگونه احتمال نزدیک‌شدن به واشنگتن به‌شدت ناامید کرد. تهران در ابتدا با امضای برجام با دولت اوباما موافقت کرده بود، با این انتظار که وعده‌هایش برای کاهش‌دادن چشمگیر فعالیت‌های هسته‌ای، با لغو بخش قابل‌توجهی از تحریم‌های اقتصادی ایالات متحده جبران می‌شود.
مطابق با هدف دیرینۀ خود برای حفظ فاصله از واشنگتن، تهران خوشحال بود که برجام، هم به آن اجازه داده تا از عادی‌سازی روابط با آمریکا اجتناب کند، و هم از مزایای اقتصادی عدم تحریم توسط آمریکا برخوردار شود و بتواند فروش نفت را از سر بگیرد و سرمایۀ خارجی نیز جذب کند. اما خروج آمریکا از برجام برای ایران بسیار ناامیدکننده بود.
پس از خروج ایالات متحده از توافق هسته‌ای، ایران به این نتیجه رسید که سیاست واشنگتن در قبال تهران غیرقابل اعتماد است. علاوه بر این، مسئولان ایران از عملکرد اروپایی‌ها نیز شوکه شدند. آنها فکر نمی‌کردند که اروپایی‌ها برای حفظ برجام بدون آمریکا تا این حد ناتوان یا بی‌میل باشند.
اقتدار ایران و روسیه و چین در با هم بودن است
سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ایران از دیدار معاون کمیته دومای دولتی روسیه در امور کشورهای مشترک المنافع با این کمیسیون خبر داد و گفت که در این جلسه دوطرف بر تقویت روابط ایران، چین و روسیه تاکید کردند.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و از بین رفتن فضای دو قطبی جهانی بسیاری امیدوار بودند که ایالات متحده از این فرصت طلایی برای ایجاد همسویی و همبستگی میان کشورهای جهان جهت رفتن به سمت جهانی عاری از خشونت و صلح و امنیت و مساوات برای همه انسان ها پیش برویم، آرزوی دیرینه کل بشریت.
به گفته دکتر عماد آبشناس ،علیرغم تلاش های عدیده ای که برخی کشورها مانند روسیه و چین و حتی ایران انجام دادند تا در یک فضای متعادل با کشورهای غربی در تعامل همراه باشند و دیگر چیزی به عنوان غرب و شرق یا چند قطبی وجود نداشته باشد، اما متاسفانه زیاده خواهی های سیاسات مداران و لابی های قدرت آمریکا و برخی کشورهای غربی از مثل انگلیس موجب آن شد که همه به این نتیجه برسند که فضای تک قطبی به نفع جهان نیست و باید فضای چند قطبی دوباره برگردد و در این راستا روسیه و ایران و چین پرچمدار این تفکر بودند و هستند.
در واقع میتوان گفت سیاست های دولت بایدن که نا محبوب ترین و خونخوارترین رئیس جمهوری در آمریکا لقب گرفته، موجب آن شد که دیگر کشورهای جهان به فکر بیافتند که برای تامین امنیت ملی و موجودی خود باید با هم همراه شوند.
به همین دلیل هم می باشد که امروزه می بینیم بیش از 65 کشور جهان تقاضای عضویت در گروه بریکس را داده اند.
حتی کشورهایی مانند ترکیه که عضو ناتو نیز می باشد و عملا در زمره کشورهای متحد آمریکا به حساب می آید تقاضای عضویت در بریکس را داده اند.
با شکست مفتضحانه دمکرات ها در انتخابات ریاست جمهوری و کنگره آمریکا و انتخاب مجدد ترامپ به عنوان رئیس جمهوری امروزه این بحث توسط ترامپ و هم تیمی هایش مطرح شده که وی میخواهد با ایران و روسیه وارد مذاکره و تعامل شود.
آنهایی که با شگرد کار ترامپ به عنوان یک تاجر آشنایی دارند به خوبی می دانند که وی تلاش خواهد کرد که با روسیه به تنهایی و با ایران به تنهایی و احتمالا با چین هم به تنهایی مذاکرات مجزایی داشته باشد تا بتواند حد اکثر امتیاز را از هر سه اینها بگیرد.
البته بماند که ترامپ چین را علنا تهدید اول برای موجودیت آمریکا می داند و می خواهد با شگرد مذاکره ایران و روسیه را از چین جدا کند تا بعدا بتواند چین را محدود کند.
به هر حال آنچه امروزه بسیار مهم است این می باشد که کشورهایی که چند سالی است تلاش دارند بلوک موسوم به بلوک شرق را تشکیل دهند در صورتی که جدا جدا به مذاکره و توافق با آمریکا بپردازند همه متضرر خواهند شد و منافع همه این کشورها در این است که با هم به عنوان یک بلوک قدرت با طرف مقابل وارد مذاکره شوند.
البته بدیهی است طرف مقابل هم چون می داند با یک بلوک نمی تواند به نتیجه دلخواه خود برسد تلاش خواهد کرد با هر کدام تک تک وارد تعامل شود.
کار برای راه اندازی کارت های روسی پرداخت میر در ایران جریان دارد - اسپوتنیک ایران  , 1920, 12.11.2024
به عنوان مثال می گویم، همه می دانند که آمریکا کد خدای کشورهای غربی است و هیچ کشور اروپایی ای در حد و قواره ای نیست که با نظر آمریکا مخالفت کند اما قطعا وقتی که آمریکا می خواهد با ایران وارد مذاکره شود اصرار خواهد کرد که منافع شرکای اروپایی اش نیز باید تامین شود و به این دلیل آنها را نیز وارد مذاکرات خواهد کرد و اگر ایران به تنهایی در مقابل آنها بنشیند یکی نقش پلیس خوب و دیگری نقش پلیس بد را بازی خواهد کرد، این تجربه را قبلا با آنها داشته ایم، اما در صورتی که ایران روسیه و چین را کنار خود داشته باشد، اینها به عنوان یک بلوک قدرت درمقابل آنها می توانند بایستند.
همین ماجرا می تواند در باره مذاکرات روسیه با طرف های غربی و همچنین چین با طرف های غربی نیز صدق کند.
حتی در این زمینه شاید بتوان از پتانسیل دیگر اعضای گروه بریکس هم استفاده کرد.
در چنین شرایطی به نفع این کشورها است که قبل از ورود به هرگونه مذاکره ای با طرف مقابل با هم هماهنگ باشند تا طرف مقابل آنها را تنها گیر نیاورد.
همچنین امروزه بیش از قبل نیاز بر آن است که ایران و روسیه هرچه سریعتر توافق همکاری های بلند مدت خود را تمدید کنند و ایران تلاش کند توافق همکاری های بلند مدت اش با چین نیز فعال تر شود.
محورهای بنیادین نزدیکی روسیه، ایران و چین
آندری سوشنتسوف؛ مدیر برنامه‌های باشگاه مباحثه والدای روسیه می نویسد: طی چندین سال گذشته، ما شاهد نزدیک شدن فزاینده بین روسیه و ایران در زمینه‌های مختلف – سیاسی، ژئواستراتژیک، نظامی، اقتصادی، تجاری و حمل و نقل بوده‌ایم. این موضوع نه تنها در سطح کلامی قابل توجه است، بلکه در عمل هم قابل تشخیص است. با این حال، شاهد هستیم برخی از سفرهای هیئت‌های روسی به تهران نتایج محدودی داشته است. این موضوع با چه عواملی مرتبط است و چگونه می‌توان فاصله‌ای را که هنوز بین دو کشور وجود دارد توضیح داد؟
جدایی متقابل گاهی از وجود تضادها یا درگیری عمیق مانعی مهمتر برای توسعه روابط است. بیایید توسعه روابط روسیه و چین در سه دهه گذشته را مثال بزنیم. مرحله کنونی روابط بین روسیه و چین از نظر رهبران دو کشور و همچنین بازیگران مرتبط با توسعه این روابط، جامعه تجاری و مخالفان روسیه و چین، بی‌سابقه است. یادآوری می‌کنم که این روابط از یک وضعیت بحرانی آغاز شد؛ این نه تنها یک مسئله جدایی بین کشورها بود، بلکه خصومت آشکاری وجود داشت که منجر به درگیری مسلحانه شد. با این حال، از اواخر دهه ۱۹۸۰، دو کشور تصمیم گرفتند روابط خود را بازنگری کرده و راه‌هایی برای ارتقای آن به سطح جدیدی پیدا کنند. این مسئله منجر به مذاکراتی شد که اصول اساسی روابط دوجانبه را فرمول‌بندی کرد و درک مشترکی از توسعه کل سیستم بین‌المللی بین روسیه و چین ایجاد کرد. فهرستی از این اصول در اعلامیه مشترک روسیه و چین در مورد جهان چندقطبی و تشکیل نظم جهانی جدید در سال ۱۹۹۷ ثبت شد. یکی از مفاد مهم این سند، توافق در مورد اصول اساسی مبتنی بر این واقعیت بود که کشورها حاکمیت یکدیگر را به رسمیت شناختند. آنها متعهد شدند که در امور داخلی یکدیگر دخالت نکنند و منافع متقابل را محترم بشمارند. در اواسط دهه ۱۹۹۰، این موضع‌گیری یک پیشرفت محسوب می‌شد، زیرا کاملاً متفاوت از تفکر غالب آن زمان بود. به ویژه تأکید شد که تفاوت در سیستم‌های اجتماعی و سیاسی مانعی برای توسعه روابط بین‌المللی کامل نیست. دو فرآیند سیاسی مهم به این چارچوب سیاسی ملی ضمیمه شدند: اول، مذاکرات برای حل و فصل ادعاهای ارضی؛ و دوم، ارائه تضمین‌های امنیتی دوجانبه به کشورهای حائل – کشورهایی که بین روسیه و چین قرار دارند. اکنون این مسئله را در تعامل روسیه و چین در مورد مغولستان و کشورهای آسیای مرکزی مشاهده می‌کنیم. نه چرخه‌های انتخاباتی این کشورها و نه چرخش‌های تند در زندگی سیاسی داخلی آنها، این کشورها را به عرصه‌ای تبدیل نکرده‌اند که در آن تضاد منافع چین و روسیه به درگیری منجر شود، بر خلاف آنچه که در اروپای شرقی اتفاق می‌افتد.
جدایی در روابط روسیه و ایران با دشمنی اولیه بین روسیه و چین که در نهایت بر آن غلبه شد، متفاوت است. ما می‌فهمیم که این یک رابطه بدون اعتماد بی‌قید و شرط نیست: چین در مناطق مختلف جهان از جمله بحران اوکراین و رویدادهای خاورمیانه منافع خود را دارد. از این رو، پکن به آزادی کشتیرانی در دریای سرخ علاقه‌مند است و نسبت به حملات به کشتی‌های تجاری در این منطقه انتقاد دارد. هیچ وحدت مطلقی از منافع وجود ندارد، اما با این وجود سطح بالایی از همگرایی وجود دارد. نزدیکی روسیه و چین همچنین با تشکیل یک مدل اقتصادی جدید در داخل چین هم‌زمان شد که به سمت بازار جهانی متمایل بود. چین به یک مرکز صنعتی قدرتمند تبدیل شد که ظرفیت‌های تولیدی کشورهای بزرگ، عمدتاً غربی، و همچنین برخی قدرت‌های شرقی، در آن متمرکز شدند. این وضعیت چین را وارد اقتصاد جهانی کرد و به ظهور آن به عنوان یک شریک مهم ایالات متحده از نظر تجارت و نهادهای مالی کمک کرد. معضل فعلی چین این است که سیاست‌های استراتژیک ایالات متحده و چین اکنون در تضاد کامل قرار دارند و وقایع به طور ناگزیر آنها را صرف نظر از نیت‌شان به مخالفان یکدیگر تبدیل می‌کند. آنها به طور عینی رقبای ساختاری یکدیگر هستند.
این شرایط برای چین، ایران و روسیه مشترک است، زیرا شرایط ساختاری ما را در ارزیابی محیط بین‌المللی به هم نزدیک می‌کند. پارادوکس این وضعیت این است که روسیه، ایران و چین دولت‌هایی هستند که به خودکفایی رسیده‌اند و می‌توانند به‌طور مستقل عمل کنند و بدون نیاز به نابودی و شکست دشمنانشان، بر توانایی‌های خود متکی باشند. از این منظر، تجربه ایران که برای چندین دهه تحت فشار تحریم‌ها قرار داشته، منحصر به فرد است. دستاوردهای ایران شامل توسعه یک سیستم حکومتی، اقتصادی، پزشکی و آموزشی مستقل و مؤثر، دستیابی به پیشرفت‌های تکنولوژیکی قابل توجه و راه‌اندازی یک برنامه فضایی مستقل است. تهران همه این کارها را بدون اتکا به کمک‌های خارجی انجام داده است.
چه چیزی روسیه، ایران و چین را متحد می‌کند؟ ما بر خلاف کشورهای غربی نیازی به شکست کامل دشمنانمان نداریم. چرا فرآیند عینی شکل‌گیری چندقطبی برای ایالات متحده خطرناک است؟ زیرا این یک فرآیند تدریجی است که تولید ناخالص داخلی اسمی کشورهای جهان را با توازن قدرت‌های مالی و اقتصادی جهان هماهنگ می‌کند: بازار سهام آمریکا۱۸۷ درصد بزرگ‌تر از تولید ناخالص داخلی ملی است، در حالی که بازارهای سهام کشورهای دیگر حدود ۴۰-۵۰ درصد  از تولید ناخالص داخلی خود را تشکیل می‌دهند. یعنی وقتی به تعادل برسیم، این وضعیت منجر به بازتوزیع عظیمی از قدرت مالی و اقتصادی از ایالات متحده و کشورهای غربی خواهد شد. این اتفاق خواهد افتاد، چه بحران نظامی وجود داشته باشد یا نه: اقتصاد جهانی در حال تطبیق است و این به ناچار رخ خواهد داد.
یک عامل مهم که همچنان منابع و وحدت غرب را پشتیبانی می‌کند این است که جامعه غربی، با مرکزیت ایالات متحده، بر یک چارچوب هنجاری واحد تکیه دارد که از پروتستانتیسم مسیحی و اخلاق کاری ناشی از آن سرچشمه گرفته است. این اخلاق به طور جهانی توسط اکثر کشورهای بزرگ غربی پذیرفته شده و اکنون به عنوان یک روش یکنواخت در داخل این جامعه بزرگ تلقی می‌شود. در حال حاضر چنین روش یکنواختی در جامعه بریکس، کشورهای غیرغربی یا در روابط بین روسیه، ایران و چین وجود ندارد. من معتقدم که یک وظیفه مهم در این مرحله این است که بحثی را درباره اینکه یک چارچوب هنجاری واحد چه چیزی را شامل می‌شود و آیا امکان‌پذیر است، آغاز کنیم.
در بازدیدهای من از تهران، مکرراً با این مفهوم مواجه شده‌ام که اقتصاد همیشه باید جای خود را به حاکمیت و کرامت انسانی بدهد. کارشناسانی که خطوط هیئت‌های روسی به مقصد تهران را مشاهده می‌کنند، اشاره می‌کنند که چنین تعاملی اثر چندانی ندارد. فرآیند ارتباط با مخاطبان ایرانی نباید هدف‌محور باشد: قبل از اینکه به بحث در مورد مسائل مربوط به دستیابی به هدف مشترک بپردازیم، باید فضای اعتماد، احترام متقابل و شناسایی کرامت شریک ایجاد کند. از این نظر، شیوه‌های تعامل و فرهنگ‌های تجاری ما متفاوت است. لازم است بسترهایی ایجاد شود که شرایط برای شناخت متقابل شکل بگیرد و تنها پس از آشنایی با تجربیات تمدنی یکدیگر و شناسایی ماهیت منحصر به فرد آنها، می‌توان به بحث در مورد موضوعاتی پرداخت که می‌تواند ماهیت هدفمندی داشته باشد: برای مثال، ساخت یک نیروگاه هسته‌ای، اجرای کریدور حمل و نقل شمال-جنوب، تعمیق همکاری‌های نظامی-فنی، تشکیل یک سیستم مالی که مشمول تحریم‌ها نباشد، مسائل مربوط به دریای خزر و غیره.
این رویکرد ممکن است متناقض و نوآورانه‌تر از آنچه که در کشورهای غربی به عنوان هنجار در نظر گرفته می‌شود، به نظر برسد. شکل‌گیری اعتماد در آنجا، در اصل، اعتماد به ضمانت مالی یک وام یا معامله است، زیرا این اساس تعامل در اخلاق پروتستانی است؛ بنیان‌های مادی در سیستم غربی بسیار مهم هستند. چه چیزی می‌تواند به عنوان اساس نامشهود اعتماد در روابط بین روسیه و ایران عمل کند؟ این یک سؤال بسیار ظریف و عمیق است که بر روابط بین قدرت‌هایی که مسیر تمدنی خود را دارند، تأثیر می‌گذارد. من معتقدم که یافتن پاسخ به این سؤال کلیدی به ما اجازه می‌دهد تا سریع‌تر به سمت برقراری روابط روسیه و ایران با کیفیت بالاتر حرکت کنیم و ماهیت سیستم بین‌المللی را که می‌کوشیم چندقطبی کنیم، بهبود بخشیم.
ظرفیت‌های توسعه روابط با کشور‌ها
ایران توان موازنه سازی در حوزه مراودات خارجی خود را به ویژه با استفاده از ظرفیت‌های توسعه روابط با کشور‌های غربی از دست داده و این مساله، قدرت‌های شرقی را در تعریف یک شراکت راهبردی با ایران بی انگیزه کرده است.
یکی از مسائلی که در ماه‌ها و حتی سال‌های اخیر، توجهات زیادی را از سوی کارشناسان و تحلیلگران حوزه سیاست خارجی ایران و همچنین شخصیت‌ها و طیف‌های سیاسی مختلف به خود جلب کرده، نوعِ نگاه و نگرش روسیه و چین به ایران است. در این راستا، عده‌ای بر این باورند که همزمان با نمایان شدن شکاف‌های جدی در هژمونی جهانی غرب و به طور خاص آمریکا، شراکت راهبردی ایران با قدرت‌های نو ظهور شرقی نظیر چین و روسیه، نه تنها یک واقعیت، بلکه امری کاملا طبیعی است و بایستی آن را در قالب یک روند کلی ارزیابی کرد.
این روند پس از آغاز جنگ اوکراین و تشدید شکاف‌ها میان غرب و شرق جهان، جلوه‌های عینی تری را به خود گرفته و بسیاری از کشور‌ها را وادار کرده تا سوگیری‌های خود در عرصه روابط‌بین‌الملل را به نحو روشن‌تری در معرض دیدِ همگان قرار دهند. با این حال، در جبهه مقابل، برخی نیز بر این باورند که طرح این گزاره که چین و روسیه به ایران به چشم یک شریک راهبردی می‌نگرند، بیش از آنکه یک واقعیت را تداعی کند، جلوه‌ای عینی از آنچه مطلوبِ برخی طیف‌ها و شخصیت‌های سیاسی است را به نمایش می‌گذارد و نسبت چندانی با واقعیت‌های میدانی ندارد.
با این همه، حداقل از منظر علوم سیاسی و روابط بین الملل، می‌توان فکت‌ها و مولفه‌های مختلفی را مطرح کرد که در نوع خود این مساله را توضیح می‌دهند که چرا چین و روسیه، ایران را شریکی راهبردی نمی‌بینند؟ اساسا تکیه به این قبیل مولفه‌ها ما را به این جمع بندی می‌رساند که خودِ چین و روسیه نیز به یکدیگر برخلاف مواضع ظاهری و دیپلماتیکی که ابراز می‌کنند، به چشم شریک راهبردی نمی‌نگرند و در این معادله، صرفا معطوف به منافع ملی و دستورکار‌های راهبردی و حیاتی خود هستند.
در این راستا و جهت پاسخ به پرسش بالا، به طور خاص می‌توان به ۳ گزاره محوری اشاره کرد.
۱. عملگرایی صِرف در سیاست خارجی
چین و روسیه تاکنون در برهه‌های زمانی مختلف نشان داده اند که سیاست خارجی خود را نَه بر پایه پیوند‌های ایدئولوژیک، بلکه صِرف منافع خود تنظیم می‌کنند و در این زمینه، حتی با یکدیگر هم شوخی ندارند. به عنوان مثال، به صورت عینی شاهد بوده ایم که چینی‌ها تا به امروز حاضر نشده اند حمایت‌های گسترده مالی و تسلیحاتی را از روسیه در قالب جنگ این کشور با اوکراین انجام دهند.
دلیل این مساله نیز روشن است:، زیرا انجام این اقدام، تا حد زیادی مراودات بین المللی چین را پرهزینه خواهد کرد و به نفع این کشور به ویژه از حیث منافع اقتصادی آن نیست. با این حال، هر دو کشور مذکور در برهه‌های زمانی مختلف، رویکرد مشابهی را در قبال ایران نیز به کار گرفته اند و حتی بعضا موجب شوکه شدن برخی ناظران و تحلیلگران داخلی به دلیل اتحاذ مواضع خاص در رابطه با ایران شده اند.
به عنوان مثال، حمایت‌های چین و روسیه از مساله اتمی ایران، هیچگاه بی حد و مرز نبوده و این دو، حمایت مشروط را از ایران در دستور کار داشته اند. کما اینکه در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد شاهد بودیم که جهان غرب با همراهی دو کشور مذکور توانسته چندین قطعنامه مهم را علیه ایران به تصویب برساند. در عین حال، چین و روسیه به طور خاص در سال‌های گذشته نشان داده اند که چه مساله هسته‌ای ایران و چه نفوذ و قدرت منطقه‌ای این کشور را ابزاری برای چانه زنی‌های خود با غرب می‌بینند.
مثلا در معادله جنگ داخلی سوریه، اسرائیل به واسطه نوعی توافق با روسیه جهت برخورد با حضور نیرو‌های ایرانی در سوریه، اقدام به نقض حریم هوایی این کشور و انجام حملات هوایی علیه مواضع و نیرو‌های ایرانی در خاک سوریه می‌کند. البته که در مورد معادله اتمی ایران و مذاکرات تهران با جهان غرب نیز، هم چین و هم روسیه از حل نشدن مساله مذکور، منافع اقتصادی و راهبردی قابل توجهی را کسب می‌کنند و خود از جمله عوامل تطویل مناقشه اتمی ایران در سال‌های گذشته بوده اند.
علاوه بر این‌ها، هم چین و هم روسیه به واسطه منافع راهبردی خود، همکاری‌های گسترده‌ای را با کشور‌های عربی حاشیه خلیج فارس انجام داده اند و هر دو، در بیانیه‌های مشترکی با کشور‌های عرب حاشیه خلیج فارس، از ضرروت مذاکرات ایران با امارات متحده عربی جهت تعیین تکلیف سرنوشت جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی سخن گفته اند.
مساله‌ای که خود یک خط قرمز مهم برای ایران است و تهران بار‌ها تاکید کرده که جزایر مذکور جز لاینفک خاک ایران بوده، هستند و خواهند بود. از این منظر، رگه‌های عملگرایی روسی و چینی در حوزه سیاست خارجی به وضوح توضیح می‌دهد که چرا اساسا این دو کشور، به ایران به چشم یک شریک راهبردی نگاه نمی‌کنند.
۲. معمای تعامل با غرب
بر کسی پوشیده نیست که روابط چین و مخصوصا روسیه با جهان غرب به ویژه پس از آغاز جنگ با اوکراین، رو به سردی گذاشته است. با این حال، بایستی به این نکته توجه داشت که پکن و مسکو، سال‌ها و حتی همین حالا، خود را در قالب نظام بین المللی تعریف کرده اند که بنیان‌های آن از سوی قدرت‌های غربی گذاشته شده است. البته که خودِ این دسته از کشور‌ها به ویژه در دو دهه گذشته تا حد زیادی از دلِ نظام بین‌الملل غربی اوج گرفته و رشد کرده اند و پیوند‌های آن‌ها با این نظام، به هیچ عنوان ضعیف نیست.
در این راستا، تلاش‌های چند سال اخیر روسیه و چین جهت اتحادسازی در سطوح منطقه‌ای و بین المللی و مخصوصا ایجاد زیرساخت‌های لازم در حوزه مبادلات تجاری و اقتصادی بین المللی جهت ارائه یک آلترناتیو معتبر برای نظام بین المللی غربی، همچنان در مراحل ابتدایی خود است. به عنوان مثال، تاکیدات فراوان چین و روسیه برای دلار زدایی از اقتصاد جهانی در شرایطی انجام می‌گیرد که هنوز هژمونی دلار بر اقتصاد جهان حاکم است و بخش بسیار کوچکی از مراودات تجاری بین المللی با استفاده از ارز‌های دیگر و به طور خاص ارز‌های محلی صورت می‌گیرد.
سازوکار‌های بین المللی ایجاد شده و مدیریت شده توسط چین و روسیه نظیر سازمان همکاری‌های شانگهای و یا بریکس نیز با اختلافات و شکاف‌های داخلی قابل ملاحظه‌ای همراه هستند و هنوز ایده‌های مطرح در قالب آن‌ها به مرحله انسجام و وحدت نرسیده است.
در این شرایط، وزن سیاسی و اقتصادی ایران برای چین و روسیه به هیچ عنوان در وضعیتی نیست که پکن و مسکو را قانع سازد تا روابط نیم بندِ خود با جهان غرب و منافع سیاسی و اقتصادی بین المللی شان را به خاطر ایران خراب کنند. در این نقطه مثلا باید بپرسیم که آیا چین حاضر است مبادات تجاری سالانه حدودا ۳۰۰ میلیارد دلاری خود را با مبادلات تجاری‌اش با ایران که به ۳۰ میلیارد دلار هم نمی‌رسد، معامله کند؟
آیا روسیه حاضر است توافقات پشت پرده با غرب و عربستان سعودی با محوریت مسائل انرژی را به خاطر ایران، به حالت تعلیق درآورد و یا نپذیرد؟ بی تردید روح عملگرایی حاکم بر دو کشور  تا حد زیادی مانع از تصمیم‌گیری‌هایی از این دست می‌شود.
۳. شرق گرایی؛ انتخاب یا الزام ایران؟
یکی از سوالاتی که بایستی در وهله نخست از خود در مورد سنگین شدن کفه شرق گرایی در سیاست خارجی ایران و به طور خاص دولت سیزدهم بپرسیم این است که آیا این جهت گیری برای ایران یک انتخاب بوده یا خیر، در قالب یک الزام ظاهر شده است؟ بسیاری می‌دانند که بدعهدی‌های آمریکا و اروپا در معادله برجام بود که اساسِ توسعه مناسبات ایران با جهان غرب را سُست کرد و در نهایت سبب ایجاد این درک راهبردی در ایران شد که بهتر است سرمایه گذاری چندانی روی توسعه روابط با غرب نداشته باشد و حوزه‌های جدیدی را در سیاست خارجی خود کشف کند.
از این رو گرایش به شرق در قالب یک الزام و نه انتخاب در سایت خارجی ایران ظاهر شده است. از این جهت، چرا چین و روسیه بایستی با ایران شراکت راهبردی تعریف کنند وقتی که خودِ این کشور عملا راهی جز توسعه مناسبات با قدرت‌های شرقی ندارد؟
به بیان ساده تر، ایران توان موازنه سازی در حوزه مراودات خارجی خود را به ویژه با استفاده از ظرفیت‌های توسعه روابط با کشور‌های غربی از دست داده و این مساله، قدرت‌های شرقی را در تعریف یک شراکت راهبردی با ایران بی انگیزه کرده است.
تنش‌زدایی با اروپا و خطر تلاطم روابط ایران با روسیه و چین
زمانی که ضروری شد مذاکرات به مسئله هسته ای ورود پیدا کند ما با یک سد بزرگ روبرو بودیم که آن روابط ایران و اروپا بود که سرمنشا آن جنگ اوکراین و همچنین ناآرامی های سال ۱۴۰۱ بود که این مسائل تاثیر بزرگی بر چشم انداز رفع تحریم ها و احیای برجام گذاشت.
بر خلاف این نزاع های سیاسی که بعد از اعلام خبر مذاکرت ایران با تروئیکای اروپایی در داخل به وجود آمد بنظر می آید با توجه به تصاعد بحرانی که در روابط ایران و اروپا شاهد هستیم این گفتگو ها سیاست کلان جمهوری اسلامی ایران در این مقطع زمانی است . یکی از نشانه های گواه این ادعا بر این مسئله استوار است که ما همزمان با گفتگوهایی که آقای دکتر باقری در مسقط با «برت مک گورک» بعنوان دستیار خاورمیانه ای امنیت ملی آقای بایدن کرد ومذاکرات به یک نقطه مطلوبی هم رسید و حتی در سپتامبر ۲۰۲۳ شاهد تبادل زندانیان بین ایران و آمریکا و آزد شدن اموال بلوکه شده ایران در کره جنوبی بودیم .
زمانی که ضروری شد مذاکرات به مسئله هسته ای ورود پیدا کند ما با یک سد بزرگ روبرو بودیم که آن روابط ایران و اروپا بود که سرمنشا آن جنگ اوکراین و همچنین ناآرامی های سال ۱۴۰۱ بود که این مسائل تاثیر بزرگی بر چشم انداز رفع تحریم ها و احیای برجام گذاشت.
بنظر می آید از همان زمان این مدیریت تنش و رفع تصاعد بحران بعنوان سیاست اصولی و بنیادی جمهوری اسلامی ایران در قبال اروپا انتخاب شد.بنابراین مسئله ای که در حال حاضر مخالفان مذاکره طرح می کنند و این گفتگو ها را بر خلاف رویه ایران می دانند و ادامه دهنده روش و منش دولت های یازدهم و دوازدهم است ،حداقل سابقه این مذاکرات در دولت سیزدهم و تشدید بحران روابط نشان می دهد که بیش از اینکه این گفتگوها ادامه خط دولت یازدهم و دوازدهم باشد ادامه رویکرد جمهوری اسلامی ایران در دولت سیزدهم است.
نکته مهم دیگر اینکه کشورهای اروپایی درست یا نادرست بر این باور هستند که جمهوری اسلامی در قالب جنگ اوکراین در مورد مسائل حاد و بحرانی امنیتی و نظامی ورود کرده است.اروپایی ها تصور می کنند در این جنگ ایران به کمک روس ها شتافته و این مسئله منجربه افزایش خصومت اروپا با ایران شده و به همین دلیل اروپایی ها در حوزه های مختلف شروع به ایفای نقش منفی برای نوعی اهرم سازی برای تحت فشار قرار دادن ایران کرده اند .
اعمال تحریم های متعدد در حیطه های مختلف علیه ایران و ورود عیان و بی سابقه اتحادیه اروپا به مسئله جزایر سه گانه و همچنین مواضعی که کشورهای اروپایی در حوزه هسته ای ایران گرفتند و در یک سال گذشته مبتکر صدور دو قطعنامه ضد ایرانی بودند که مجموع اینها نشان دهنده این است که هر چه به جلوتر حرکت می کنیم بحران در روابط ایران و اروپا به سمت یک خصومت آشکار،عیان تر و همه جانبه تر در حال حرکت است.
از همین رو گفتگوهایی که آغاز شد که به اقتضائات حوزه عمل و ضروریاتی که حوزه عمل ایجاب می کرد که ما وارد این مذاکرات شویم امروز بیشتر خود را نشان می دهد و خیلی حالت اورژانسی بیشتری برای دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی پیدا کرده است چون می تواند پرونده ها و حیطه های مختلف را درسیاست خارجی ایران تحت تاثیر قرار دهد.
نکته حائز اهمیت دیگر این است که ما در ماجرای روابط با اروپا کار آسانی نداریم چرا که رقابت بین قدرت های بزرگ آغاز شده است.در چنین محیطی که تخاصم وجود دارد و ایران به دلیل تحت فشار قرار گرفتن از سوی کشور های غربی و آمریکا گزینه ها و کارت های کمی برای بازی کردن دارد که این کارت ها اغلب به چین و روسیه ختم می شود در چنین وضعیتی حل بحران و تخاصم با اروپا به مراتب پیچیدگی های بیشتری خواهد داشت و بنظر می رسد گفتگوهای که از جمعه آغاز می شود احتمالا بواسطه این پیچیدگی ها  طولانی تر خواهد شد.
ما باید با ظرافت خاصی عمل کنیم که هم روابط ما با چین و بویژه روس‌ها دراین موضوع خاص دچار تلاطم نشود و در عین حال بتوانیم روابط مان را با اروپا بازسازی کنیم.
البته شاید آمدن دولت دوم ترامپ و عدم عزم این دولت برای کمک های همه جانبه از اوکراین جهت تداوم جنگ و امکان حل و فصل این بحران روزنه های بیشتری را بوجود بیاورد که ما بتوانیم به مدیریت بهینه تخاصم با کشور های اروپایی بپردازیم.

ارسال دیدگاه شما

عنوان صفحه‌ها
30 شماره آخر
بالای صفحه