صفحه اول
محمد رضوانفر- در قانون اساسی از نظر هستیشناسی، حقیقت رأی مردم پذیرفته شده و از نظر معرفتشناختی نیز امکان وصول به آن حقیقت مورد تأکید قرار گرفته و از جمله در نحوه تعیین رهبر و مراقبت بر رهبری به آن واقعیت اجتماعی بخشیده است. همچنین با اذعان به فلسفه وجودی مجلس خبرگان رهبری در مییابد که اولاً باعث نظاممند کردن این نگرش و نهادینه کردن آن میباشد؛ ثانیاً نقش اطمینان و آرامشبخشی به جامعه را در شرایط بحرانی ناشی از فوت، کنارهگیری و یا عزل رهبری را برعهده میگیرد و ثالثاً نقش و جایگاه بیبدیل آن را روشن میسازد. رهبرى در زمان حضور معصوم، بر مبناى «نص الهى» تعیین مى گردد و نصّ، فرد واجد شرایط ولایت را معرفى و پس از آن مردم موظف اند که با وى بیعت نموده و زمینه تحقق حاکمیت او را فراهم آورند. ولى در عصر غیبت که نصّى براى تعیینِ رهبر وجود ندارد، با «انتخاب مردم» برگزیده مى شود. «علامه طباطبایى» در این باره مى نویسد: پس از رسول خدا، جمهور از مسلمین، تعیین خلیفه را به «انتخاب مسلمانان» مىدانستند و شیعه معتقد بود که خلیفه از جانب خدا و پیامبر «منصوص» بوده و امامان دوازده گانه معیّن شده اند، ولى بهر حال در عصر غیبتِ امام و در زمان حاضر، تردیدى وجود ندارد که حکومت اسلامى بر عهده «مسلمانان» بوده و آنان، خود باید بر مبناى کتاب خدا، فرمانرواى جامعه را بر اساس سیره رسول اکرم، تعیین کنند. بر مبناى نظریه ولایت فقیه چون نصب فقهاء براى ولایت، «عام» بوده و ناظر به فرد خاصى نمى باشد، لذا با استفاده از شیوه انتخاب مردمى، باید فردى را که داراى صفات لازم براى رهبرى است، تعیین نمود. پس از این انتخاب و با تعیین «ولىّ منتخب»، فقهاى دیگر، مسئولیّتى در اداره حکومت نداشته و این تکلیف، از آنان ساقط مىشودو چون دخالت ایشان در حیطه رهبرى نظام، به تزاحم با ولىّ امر مى انجامد، نمى تواند مشروع باشد. انتخاب رهبرى در ایران، مانند بسیارى از کشورها به صورت دو مرحله اى است؛ مردم در مرحله اول، به خبرگان مورد اعتماد خود رأى مى دهند و در مرحله دوم، نمایندگان مردم، از فقهاى واجد شرایط، بهترین آنان را براى رهبرى انتخاب مى نمایند. بسیارى از صاحب نظران، انتخابات دو مرحلهاى را براى تعیین رهبر، مناسب تر مى دانند، زیرا معتقدند علاوه بر اینکه نمایندگان مردم، در فضایى به دور از هیجانات و تبلیغات، به بررسى و تصمیم گیرى مى پردازند، تجربه نیز نشان داده که وقتى فردى با رأى مستقیمِ اکثریت مردم به ریاست مى رسد، بیشتر در معرض سوء استفاده از قدرت قرار دارد و کشور را به سوى دیکتاتورى پیش مى برد. این شیوه، معقول ترین راه براى تعیین رهبر است؛ زیرا در بسیارى از نظامهاى مبتنى بر انتخابات، براى دستیابى به بالاترین مقام اجرایى کشور، اگر داوطلبان از نظر: «سنّ»، «تابعیتِ» آن کشور و «اقامتِ» در آن، واجد شرایط باشند، مى توانند خود را کاندیداى ریاست کنند. و این شرایط به سهولت، براى مجریان انتخابات قابل تشخیص است، ولى در نظام اسلامى، رهبرى نظام باید از صلاحیت بالاى علمى و شایستگى اخلاقى و قدرتِ مدیریّت برخوردار باشد. همانگونه که براى گزینشِ مهندسِ متبحّر یا پزشک حاذق، نمى توان به رأى عمومى اکتفاء نمود و باید به متخصصین آن امر رجوع شود، در گزینشِ «فقیه عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبّر» نیز باید با مراجعه به خبرگان، برترین فرد از واجدین شرایط را شناسایى نمود. حتى در مواردى که مى توان با انتخاب مستقیم مردم به این گزینش دست یافت، ولى باز براى تصمیم گیرى در باره «کناره گیرى» رهبر و «نظارت» بر او، به گروه خاصّى نیاز است. خبرگان به دلیل آن که نمایندگان برگزیده مردم اند، لذا «رأى آنان»، نقش «بیعت مردم» را ایفاء مى کند و بر مبناى جعل ولایت از سوى خدا، هر چند بیعت مردم، «مبدأ ولایت» نیست، ولى «تولّى امور مسلمین»، بدان بستگى دارد و بدون آراى اکثریت، نمى توان قدرت را در دست گرفت: [فقیه جامع الشرائط] ولایت در جمیع صور دارد، لکن تولّى امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگى دارد به «آراى اکثریت مسلمین» که در قانون اساسى هم از آن یاد شده است و در صدر اسلام تعبیر مىشده به «بیعت» با ولىّ مسلمین.