سیاسی
روایت و در اینجا روایت گذشته و بطور خاص روایت جنگ عراق علیه ایران، اساسا چه ابعادی مفهومی دارد و جامعه ایران چه نیازی به آن دارد؟دکتر هادی خانیکی استاد علوم ارتباطات درباره مفهوم روایت جنگ ایران و عراق، ابعاد و کارایی و پویایی آن در مصاحبه ای می گوید: در مورد روایت، بهخصوص در ارتباطات، حرفها و نظرهایی جدیدی در ایران و جهان وجود دارد. در تعریف خیلی خلاصه، روایت را قدرت بازنمایی یک رخداد یا مجموعهای از رخدادها تعریف میکنند. طبیعتاً زمانی که ما از یک رخدادی فاصله میگیریم و یا اینکه مخاطبان ما متفاوت میشوند، این مهم است که قصهی آن رخداد را که دیگر فقط و فقط به شکل تکنیکی نیست، چگونه بتوانیم بیان بکنیم. بهعبارتدیگر، روایت را در برابر الگوریتم تعریف میکنند. الگوریتم، ساختاری است که چه فنی و چه تکنولوژیک و چه یک ساختار حرفهای متصلّب تنها و تنها بر یک ساحت یا بر یک وجه تکیه میکند. وقتی میخواهیم به قضیهای تاریخی بپردازیم، الگوریتم آن این است که فقط بر اساس اسناد حرف میزند؛ اسناد را کنار همدیگر قرار میدهد و صرفاً صحت و عدم صحت اسناد را مورد بررسی قرار میدهد. من مدتی پیش یک گفت و گویی درباره مستند ثابتی داشتم. در آنجا گفتم که یک وقتی به این مستند بر اساس اسناد میپردازید؛ به این معنا که ثابتی کجا درست گفته است و کجا نادرست. کسانی که خودشان شکنجه شدند، بیایند بگویند ما شکنجه شدیم؛ چون او میخواهد شکنجه را نفی بکند. یا اینکه چه مسائلی را گفته و چه مسائلی را نگفته است. اما اگر خواسته باشید با این قضیه روایی برخورد کنید، این است که در جامعه ما چه اتفاقی افتاده است که حرفهای ثابتی را باورپذیر کرده است. آقای ثابتی اگر این حرفها را مثلاً بعد از پیروزی انقلاب میگفت، عدهای کمی این مسأله را میپذیرفتند یا ممکن است افراد خیلی نادر آن را بشنوند؛ ولی الآن که فاصله ایجاد شده و ذهنیتهای اجتماعی و ارزشها تغییر پیدا کرده است، این حرف باورپذیر میشود. خطر این باورپذیری از خود آن حرفها بیشتر است. در مورد جنگ هم به نظر من همین مسأله ضرورت روایت را میشود به کاربرد؛ به این دلیل که روایت جنگ بازنمایی رخداد جنگ در چندین دهه بعد از آن است. این روایت الآن برای کسانی است که جنگ را نهتنها از نزدیک حس یا لمس نکردهاند، بلکه بیشتر آثار منفی آن را دیدهاند؛ فرزندی که پدر را ندیده و تنها شهادت پدرش را در جنگ میفهمد، خانوادهای که شیمیایی شدن پدرشان را میبیند، شهروندانی که خراب شدن شهرشان و از دست رفتن خانه و زندگیشان را میبینند، یا کسانی که در هراس زندگی کردند، کسانی که تخریب بنیانها و زیرساختهای توسعهای را دیدند، هیچکدام اینها را در زمان خودش ندیدهاند. همینطور کسانی که بهعنوان کنشگران و فعالان جنگ، در جنگ سهیم نشدند؛ یعنی انگار جنگ را پدیدهای دانسته که فقط و فقط تعلق به حاکمیت و نهادهای حاکمیتی داشته است، نه جامعه و شهروندان آن. به همین دلیل است که روایت رسمیاش بر روایت مدنی و فرهنگی و سیاسیاش غلبه کرده است. در اینجا باید حداقل دو سطح را از همدیگر تفکیک کرد: سطح اول، روایت جنگ بر اساس کسانی است که در آن حضور داشتند؛ افرادی که جنگیدند و دفاع کردند. در این سطح، سلامت جامعهای برآمده از مناسبات جنگی را باید دید که در آن چقدر ایثار و اخلاق وجود داشت. واقعاً، همین پدیده حکمرانی را شما در نظر بگیرید. بیاغراق، سالمترین بروکراسی و سالمترین مناسبات اداری که در ایران وجود داشته، در دوران جنگ است؛ فساد قابل توجه در آن دیده نمیشود. در جامعه نیز، روحیه ایثار وجود داشت. کسانی که در آن حضور داشتند، وقتیکه از آن زمان صحبت میکنند، به زبان حماسه صحبت میکنند؛ یعنی روایت فعالان دوره جنگ، زبانش زبان حماسی است. سطح دیگر، روایت نسل بعد از جنگ است؛ نسل و مخاطبان بعد از جنگ، اعم از کسانی که بعد از جنگ به دنیا آمدهاند، یا بعد از جنگ به مسأله توجه کردهاند. در این سطح دیده میشود که حتی همان افرادی که در جنگ هم بودهاند، زبان و فهمشان عقلانی است. اینها به مسأله جنگ نگاه انتقادی و پرسشی دارند و روایت کسانی که در جنگ حضور داشتند نیز از آن فضای قدسی و آسمانی به زمین آمده است. در نتیجه، وقتیکه با این مسأله به صورت عقلانی برخورد میکنند، میبینند که زبان و روایت حماسی تنها پاسخگو نیست. روایت یا بازنمایی که در زبان عقلانی و انتقادی انجام میگیرد، باید با این مختصات و ویژگیها تناسب داشته باشد. شنیده شدن یا نشدن یا کم شنیده شدن و همینطور دیده شدن یا نشدن روایت جنگ، به نظر من برمیگردد به میزان تناسب عقلانی بودنش و اینکه با مخاطبانی متفاوت با دوران جنگ رو به رو هستیم.