صفحه اول
فقیه میناوند- نتایج کنکور نشان داد که بار دیگر عدالت آموزشی وجود ندارد و محرومین محروم از آموزش عالی اند.بنا به تعریف مسئولین آموزش و پرورش، عدالت آموزشی بهمعنای ایجاد امکانات لازم برای برخورداری تمام افراد دارای شرایط تحصیل از آموزش و پرورش باکیفیت و متناسب با استعدادها و نیازهای فردی و اجتماعی است؛ بهطوری که از حق هیچیک بهنفع دیگری استفاده نشود. این تعریفی استاندارد از عدالت آموزشی است. سال به سال گذشت و در حالی که قرار بود وضعیت تحصیل در مدارس دولتی بهتر و عدالت آموزشی برقرار شود، اما وضعیت به گونه دیگری رقم خورد، چراکه فعالیت مدارس غیردولتی و همچنین دولتی خاص عملاً مدارس دولتی عادی را به حاشیه راند. به جای اینکه نظام آموزش کشور از این فرصت استفاده کند و مدارس دولتی را ارتقا دهد، برعکس با عملکرد نامناسب، آنها را مهجورتر از قبل کرد. حالا دیگر همه به خوبی میدانند که دانشآموزی که پول بیشتری داشتهباشد میتواند آموزش باکیفیتتری را دریافت کند و دانشآموزی که پول ندارد فقط در صورتی که بخت با او یار باشد میتواند روی نیمکت مدارس دولتی با کیفیت آموزشی مطلوب بنشیند، در غیر این صورت باید به مدارسی برود که اقبال چندانی به آنها وجود ندارد. طی سالیان متمادی، شکاف آموزشی بیش از پیش شد و بیعدالتی آموزشی به بالاترین میزان خود رسید. تا جایی که اگر امروز پای درددل دانشآموزان بنشینید یکی از اصلیترین دغدغهشان را نبود عدالت آموزشی میدانند؛ آنها با دیدن تبعیض آموزش میان خود و همسن و سالانشان این سؤال در ذهنشان تداعی میشود که چرا «آموزش» همانند یک کالاست که اگر کسی بابت آن پول بیشتری بدهد، خدمات بیشتری دریافت میکند. این دانشآموزان میخواهند بدانند که مسئولان آموزش و پرورش چه زمانی قرار است شرایط پیش آمده را بهبود بخشند. مفهوم عدالت آموزشی نیز همواره و در همه اعصار مورد توجه متخصصان تعلیموتربیت بوده است. آنان در طول زمانهای گوناگون تلاش کردهاند برنامههای درسی را بهگونهای طراحی کنند که هر چه بیشتر به سمت نظریههای یادگیری مبتنی بر عدالتمحوری سوق یابد. انواع نظریههای یادگیری را میتوان بر مبنای مفروضات فلسفی در قالب دو رویکرد تقسیم کرد و در طیفی گنجاند که ابتدای آن عینیتگرایی و انتهای دیگر آن رویکرد سازندهگرایی قرار میگیرد. عینیتها، سالها بر حوزه آموزشوپرورش سیطره داشتهاند و رویکردهای سنتی به یادگیری و تدریس را که بر اساس نظریههای رفتارگرایی و شناختگرایی بوده، در بر میگیرند. این رویکرد در واقع زیربنای رویکرد واقعگرا هستند. در تقابل با این دیدگاه و در آن روی طیف، سازندهگرایی قرار دارد که فرض اساسی و بنیادی آن این است که دانش بهطور مستقل از یادگیرنده وجود ندارد، بلکه ماهیتی بناشدنی دارد. در واقع، عدالت آموزشی به مهیاسازی فرصتهای برابر، متناسب با نیازهای ویژه هر فرد، اشاره دارد، زیرا افراد در دانش، مهارت، توانایی، انواع یادگیری و پیشینه فرهنگی و نیازهای آموزشیشان با هم متفاوت هستند. منظور از فرصت برابر، جلوگیری، حذف یا کاهش تبعیض بین افراد از لحاظ جنسیت، نژاد، وضعیت جسمانی، سنی، زبانی و طبقه اجتماعی است. آموزش و پرورش ایجاد شده است تا عدالت را در جامعه ایجاد کند. یکی از زمینههای اصلی تحرک اجتماعی در جامعه آموزش و پرورش است. شما در یک روستا درس میخوانید اما از طریق تحصیلات به مدارج علمی میرسید و نهایتا تحرک اجتماعی پیدا میکنید. بنابراین آموزش و پرورش بسترساز این تحرک اجتماعی شده است. بنابراین جمله که میگویند آموزش و پرورش میتواند تولید فقر کند به این معناست که وقتی صاحبان پول امکانات بهتری برای خود فراهم کنند، عدالت به مخاطره میافتد و آموزش و پرورش نیز برای همان قشر خاص باکیفیت میشود؛ این افراد هستند که رشتههای خوب در دانشگاههای خوب قبول میشوند، به مناصب اجرایی خوب کشور دست مییابند و و نهایتا از نظر مالی مجدد رشد میکنند. بعضا دانش آموزان مناطق کم برخوردار فقط میخواهند زودتر به اشتغال برسند چراکه میبینند تحصیل هم امکان دستیابی به شغل را برای آنها ایجاد نکرده است و تحصیل را رها میکنند در حالی که در سند تحول بنیادین آمده است به هر دانش آموز باید یک حرفه آموزش داده شود، به گونهای که این دانش آموز در هر دوره تحصیلی که از آموزش و پرورش خارج شود، بتواند در یک زمنیه حرفهای کار کند. با این حال ما فقط محفوظات را به دانشآموزان یاد دادهایم.