گزارش
راضیه فکری - ایجاد تغییرات عمیق فرهنگی در شیوه های زندگی مُدرن رویاروئی روشمندانه و دانش بنیان را می طلبد. بر گرفتن روشهای غیر علمی در ترویج سبک زندگی دینی از مهمترین آسیبها در این ساحت است؛ چرا که تفاوت های بنیادین در سبک زندگی افراد ریشه در انگاره های آنان دارد؛ انگاره ها را اصلیترین منبع شکل گیری سبک زندگى می دانیم ؛ مراد از انگاره، تصویر بیش و کم پایدار و البته تاثیرگذار از امور، در ذهن است. امروزه قدرت انگاره در رفتار سازی از اصول مسلَّم علوم رفتاری است.تا جائی که انگاره درمانی یکی از مهمترین روشهای روان درمانی به شمار می رود. تاکید وزیر ارشاد بر لزوم ترمیم برخی انگارههای فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در نشست صبح دیروز شورای مدیران این وزارتخانه گفت: ترمیم برخی انگارههای فرهنگی در جامعه ضروری است و نسبت به آن باید اهتمام داشته باشیم. اسماعیلی ضمن تسلیت شهادت مردم مظلوم غزه و همدردی با آنها، به نصرت الهی برای آزادی قدس شریف اشاره کرد و گفت: رئیس جمهور محترم در اجلاس منطقهای مانند اکو را به میدانی برای حمایت از فلسطین تبدیل کرد. وی با اشاره به مواضع صریح رییس جمهور در دیدارهای حاشیه این اجلاس نیز بیان کرد: رئیس جمهور از مراودات اقتصادی و باز بودن سفارت برخی کشورهای اسلامی در سرزمینهای اشغالی انتقاد کرد. وزیر ارشاد ادامه داد: مواضع و سخنان رئیس جمهور درباره فلسطین در اجلاسهای اخیر از موضع عزت بود. رییس شورای فرهنگ عمومی کشور با اشاره به ریل گذاری جدید برای تقویت محتوا در استانها، به تخصیص منابع جدید به آن اشاره و بیان کرد: به طور مثال ما به انجمنهای هنری، موسیقی و تجسمی در هر استان یک میلیارد و به انجمنهای ادبی نیز حدود ۳۰ تا ۴۰ میلیارد اختصاص خواهیم داد. وی در عین حال تصریح کرد: البته برای فعالیت قرآنی و مطبوعاتی نیز تخصیص مناسبی برای اقدامات فرهنگی در نظر گرفتهایم. اسماعیلی درباره تخصیص یک درصد بودجه دولتی به ارتقای فرهنگی گفت: امسال گامهای بزرگی برداشتیم و از مجاری مختلف اجرایی و تقنینی این مساله را دنبال میکنیم که سنگ بنای کار مهمی است تا فرهنگ در دولت مردمی به جایگاه اصلی خود بازگردد. وزیر فرهنگ در ادامه با اشاره به تلاش سازمان حج و زیارت برای اعزام کاروانهای عمره مفرده از ماه آتی، به موضوع سامانه نظارت مردمی در حوزه نشر و چاپ همزمان با هفته کتاب و همچنین برگزاری قرارگاه زیست عفیفانه با حضور رئیسجمهور اشاره کرد و افزود: موضوع عفاف و حجاب برای ما جدی است و اینامر وظیفه قانونی و شرعی به شمار میآید. وی با اشاره به لزوم تغییر ساختارهای فرهنگی در جامعه به ترمیم برخی انگارههای فرهنگی تاکید کرد و گفت: طبق یک نظرسنجی در شهریورماه امسال، مشخص شد سه چهارم مردم ایران حامی مساله فلسطین هستند و این امر اکنون به واسطه جنگ غزه حتما بیشتر هم شده است، اما متاسفانه برخی تلاش می کنند با ایجاد دو قطبی و گسلهای اجتماعی، خلاف این مساله را بازگو کنند. اسماعیلی بر همین اساس بیان کرد: ما برای فرهنگسازی در این زمینه در شورای فرهنگ عمومی روز ۱۴ مهر را به عنوان حماسه جوانان فلسطینی و ۲۵ مهر را به دلیل بمباران بیمارستان غزه به عنوان روز نسل کشی نامگذاری کردیم و رئیسجمهور نیز این موضوع را در نشست ریاض مطرح کردند. عناصر تشکیل دهنده یک انگاره عناصر تشکیل دهنده یک انگاره را میتوان بیشتر چنین طبقهبندی کرد که هم مرکز و هم محیط بیرونی توجه فرد را به خود جلب می کند. مرکز توجه فرد، دربردارنده مجموعه از عناصر کوچک مشخص در یک انگاره است و محیط بیرونی توجه فرد، متشکل از تعدادی عناصر مبهم ادراک شده است که این عناصر به مرور زمان برابهام آنها افروده می گردد. به طور خلاصه، از نقطه نظر انگاره های بین المللی واکنش تاثیرپذیری معمولا به خلق و خوی فرد و یا فرهنگ کلی آن جامعه بستگی دارد که یک کشور خارجی را دوست بدارد و یا از آن متنفر باشد. مولفه های شناختی به قدرت تشخص بستگی دارد که این قدرت می تواند تهدید کننده و یا بی خطر باشد. یکی از کارشناسان در رابطه با این انگاره سازی ها این مثال را می آورد که، تبلیغات و جاروجنجال نامطلوبی که علیه نهضت های اسلامی در سرتاسر جهان از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران تحت عناوین بنیادگرایی» نظامی گری» و تروریسم» راه انداختند افکار عمومی در غرب به ویژه در آمریکا و اروپا را آشفته تر ساخت، به طور خلاصه تحت چنین شرایط ظاهری و انگاره ای بود که نسل کشی علیه مسلمانان بوسنی شکل گرفت و فقط صربها نبودند که با ظهور یک جمهوری اسلامی در اروپا مخالف بودند بلکه فضای خصومت آمیزی که از زیرخاکستر جنگ جهانی دوم و جنگ سرد به وجود آمد از مجرای تبلیغات شدید ضد اسلامی در رسانه ها خصمانه تر شد. تبلیغاتی که موجبات نگرانی غرب را فراهم کرد و عمیقا بر ت های واشنگتن، لندن، پاریس و دیگر پایتخت های اروپایی اثر گذاشت. جرج ریترز با استفاده از نخستین و گسترده ترین کار در این زمینه که توسط توماس کوهن» انجام شده، می کوشد انگاره های تلفیقی از جامعه شناسی به دست آورد. وی در تعریف انگاره می گوید: انگاره تصویری بنیادین از موضوع مورد بررسی یک علم است. انگاره تعیین می کند که در یک علم چه چیزی را باید بررسی کرد؟ چه پرسش هایی را میتوان پیش کشید؟ این پرسش ها را چگونه باید مطرح کرد و در تفسیر پاسخ های به دست آمده چه قواعدی را باید رعایت کرد؟ انگاره، گسترده ترین وجه توافق در چارچوب یک علم است و در جهت تفکیک یک اجتماع (یا خرده اجتماعی) علمی از اجتماعی دیگر عمل می کند. انگاره سرمشق ها، نظریه ها ، روش ها و ابزارهای موجود در یک علم را دسته بندی تعریف و مرتبط می کند» انگاره نظري فرهنگ و الزامات برنامه اي آن برنامه ريزي فرهنگي به مثابه يك اقدام آگاهانه در جهت حفظ ، تغيير ، اصلاح، ساماندهي و توسعه فرهنگ رابطه نزديكي با پارادايم و انگاره نظري برنامه ريزان دارد . اگر اجزاء برنامه ريزي را در يك نگاه كلي شناخت وضع موجود، تعيين اهداف و وضع مطلوب و چگونگي رسيدن به اهداف ( راهبردها و سياست ها) بدانيم، در اين سه جزء اصلي و ارتباط آنها با هم پاردايم مورد قبول سياستگذار و برنامه ريزي نقشي تعيين كننده دارد زيرا شناخت وضع موجود مستلزم نوعي مقوله بندي واقعيت، گزينش بعضي ابعاد و شناخت قاعده مند هاي حاكم بر آن است . كه به وجود طرح نظري و مفهومي ميسر است . در تعيين اهداف ووضع مطلوب و به بياني اتوپياپي كه برنامه ريز پيش روي خود ترسيم مي كند عليرغم اين كه مؤلفه هاي ارزشي و اعتقادي مداخله دارند، نوع نگاه به فرهنگ و قاعده مندي هاي وي تأثير دارد . براي نمونه هدفي چون توسعه فرهنگي كه از سوي يونسكو مطرح شده است، همگاني كردن فرهنگ، انقلاب فرهنگي و اموري نظير آن مشحون از طرح هاي نظري و مفهومي است . جزء سوم، يعني چگونگي رسيدن به اهداف تعيين شده، بيش از دو جزء ديگر از محتواي پاردايم مورد قبول تأثير مي پذيرد. زيرا بدون شناخت قاعده مندي هاي مربوط به واقعيت موضوع برنامه ريزي ، آنچه به عنوان برنامه ارائه مي شود، تصوراتي است غيرمنطبق با واقع و غيرعملي كه در اولين گام با مشكل مواجه خواهد شد . در خصوص برنامه ريزي فرهنگ هم اين امر صادق است . هر نوع برنامه ريزي آشكارا يا به طور ضمني بر انگاره اي نظري در خصوص فرهنگ استوار است . اين انگاره مي تواند انگاره اي در علوم انساني باشد يا طرحي مفهومي متخذ از فلسفه و عرف كه به ميزان روشني و وضوح و واقع نمايي مي تواند در جهت تدوين برنامه هاي عملي كمك كار باشد. مرور ادبيات مربوط به فرهنگ، كه عمدتاً در حوزه علوم اجتماعي، به ويژه انسان شناسي و جامعهشناسي ، توسعه يافته نشان مي دهد، در پارادايم هاي مربوط به فرهنگ عناصر اصلي مباحث مربوط به ماهيت فرهنگ، خاستگاه رابطه آن با عوامل و عناصر اجتماعي ديگر، تغيير و مكانيسمهاي دوام آن، حوزه هاي فرهنگ، رابطه فرهنگ ها با هم جهت تغيير فرهنگ، قابليتهاي آن است . اين عنصر را مي توان به عنوان مجموعه اي از ابعاد نظري فرهنگ تلقي نمود و بر اساس الگوها و طبقه بندهاي چندگانه اي كه در هر مورد وجود دارد، انگاره هاي نظري مختلف را از يكديگر تفكيك كرد و سپس الزامات برنامه اي قبول مفروضات مختلف را در انگاره هاي نظري گوناگون برشمرد. خاستگاه فرهنگ خاستگاه فرهنگ رابطه تنگاتنگي با بحث ماهيت فرهنگ و اصالت آن دارد. در نگاه كساني كه فرهنگ را امري تبعي محسوب مي كنند، خاستگاه فرهنگ روابط اقتصادي و حوزه هاي مادي حيات بشري است كه به درجات تعيين كننده امر فرهنگند. در اين نگاه، فرهنگ گاه شكل استحاله يافته اي است از واقعيت اقتصادي و مادي بشر كه حتي در محتواي آن مي توان اثر امر اقتصادي و مادي را يافت. اما در ديدگاهي كه براي فرهنگ اصالت قايل است، مي توان ديدگاههاي متفاوتي را از يكديگر تفكيك نمود. ديدگاهي كه خاستگاه فرهنگ را انسان، آن هم انسان هاي واقعي كه در تعامل با يكديگر قرار دارند مي داند، دوم ديدگاهي كه با تلقي فرهنگ به عنوان مرحله توسعه يافته ذهن:، خاستگاه فرهنگ را ذهنيت توسعه يافته نخبگاني ميداند كه به مرحله اي از كمال رسيدهاند و سوم ديدگاهي كه اعتقاد به ظهور عنصري فراانساني ، خدايي و لاهوتي در عرصه فرهنگ دارد و خاستگاهي دو گانه فرا انساني ـ انساني براي فرهنگ قايل است . قبول اين امر كه خاستگاه فرهنگ وجود انسان است ، آن هم وجود انسان هاي واقعي كه در تعامل با يكديگر قرار دارند، اين الزام برنامه اي را دارد كه به انواع فرهنگ ها، به طور برابر فرصت تجلي و ظهور و بروز بايد داد. در اين نگاه فرهنگ عامه و فرهنگ نخبگان، فرهنگ جامعه كل و خرده فرهنگ ها از حيث ماهيت فرهنگي يكسان اند و در عوض يكديگرند و برنامه ريز بايستي به طور برابر امكان ظهور و بروز براي آنها فراهم آورد. اين نگاه كه در دهه هاي گذشته با ظهور مفهوم فرهنگ عامه و مطالعه فرهنگ غير نخبگان توسعه يافته، با شعار همگاني كردن فرهنگ و خارج كردن آن از انحصار نخبگان اين موارد را به عنوان اهداف برنامه ريزي مشخص ساخته است . در حالي كه در تلقي فرهنگ به عنوان مرحله توسعه يافته ذهن كه در كاربرد عباراتي چون با فرد با فرهنگ و فرد فرهنگي تبلور مي يابد ،خاستگاه فرهنگ ذهنيت توسعه يافعه نخبگاني است كه به مرحله اي از كمال رسيده اند و برنامه ريزي با راهبرد نخبهگرا مبناي عمل قرار خواهد گرفت ، در اين حالت هدف برنامه ريز فراهمآوردن شرايط لازم براي ظهور و بروز فرهنگ والا و محدود نمودن و اعمال قيد بر فرهنگ غير والا و عامه مردم است . در اين نگاه، استفاده از رسانه هاي جمعي براي ترويج فرهنگ عامه نوعي آفت و انحطاط تلقي مي شود، توجه به هنرهاي خاص و حتي اجبار عامه از طريق مكانيسمهاي اجتماعي براي استفاده از آن از اهداف برنامه ريزي خواهد بود. با اين حال ، در هر دو نگاه فوق، برنامه ريزي فرهنگي فراهم آوردن امكانات براي تجلي و ظهور خلاقيت آحاد انساني است ( حال كليه اقشار و گروه ها يا گروه هاي خاص ) و اهداف برنامه ريزي را سير تحول فرهنگ تعيين مي كند. برنامه ريزي فرهنگي رابطه ديالكتيكي و در حال تغيير با حوزه فرهنگ دارد. از يك سو امكانات و شرايط لازم را براي آفرينش و خلاقيت فرهنگي فراهم مي كند: از سوي ديگر ، با ظهور اشكال جديدي از فرهنگ و عناصر فرهنگي، اهداف فرهنگي تغيير ميكند. سير برنامه ريزي فرهنگي در دهه هاي اخير نشانگر اين امر است . زيرا با قوت يافتن گروه هاي جديد و ظهور مفهوم فرهنگ عامه ، زنان ، جوانان و ... برنامه ريزي فرهنگي هم تغيير يافته است . اما در ديدگاه سوم، كه در كنار عنصر انساني براي فرهنگ خاستگاهي فراانساني و خدايي قايل است ، عنصري كه در حيات افراد خاص ظهور و بروز مي يابد و از شرافت ذاتي نسبت به عرصه هاي ديگر خلاقيت انساني برخوردار مي باشد، برنامه ريزي سمت و سويي متفاوت از دو گرايش فوق الذكر دارد . در اين نگاه، كه نمونه آن را مي توان جمهوري اسلامي و در نگاهي وسيع تر فرهنگ هاي ديني دانست، حوزه فرهنگ وزن و ارزشي متفاوت از ساير حوزه هاي فرهنگ با منشأ انساني دارد. برنامه ريزي با چنين انگاره نظري هميشه با دغدغه تناسب و هماهنگي حوزه هاي ديگر با حوزه متعالي فرهنگ همراه است . محدود نمودن حوزه هاي ديگر، حراست از حوزة متعالي فرهنگ ، برنامه ريزي براي حل چالش هاي ميان اين حوزه و ساير حوزه ها از اهداف و جهت گيري هاي محتمل در اين انگاره نظري است . در اين نگاه، وظيفه سياستگذار و برنامه ريز محدود به فراهم آوردن امكانات و شرايط براي رشد خلاقيت ها نمي شود، بلكه وظيفه اي فراتر از اين، در تعيين محتواي فرهنگ و اصلاح آن هم دارد. هر نوع خلاقيت فرهنگي مجاز نيست، برنامه ريز تابع سير فرهنگ و تحولات آن نمي باشد، بلكه تعيين كننده آن هم نيست . در اين نگاه، يك حوزه عمده برنامه ريزي ، برنامه ريزي براي حل چالش هايي است كه ميان حوزه هاي خلاق و بشري فرهنگ و حوزه متعالي و فراانساني، كه در قالب سنت تداوم مي يابد، پيش مي آيد . نمونه اين نگاه و الزامات برنامه اي آن را در حال حاضر مي توان جامعه ايران دانست كه بعداً در خصوص آن بحث خواهد شد .