روزنامه کائنات
8

صفحه آخر

۱۴۰۱ سه شنبه ۳۱ خرداد - شماره 4153

عشق در ساختار شعر زنانه امروزی با نگاهی به مجموعه شعر«راه رفتن در مهِ غلیظ»؛

شعرِ سپید و غمِ یار

 آناهیتا الماسی فر- مطالعه‌ی کتاب‌های شعری که در سال‌های اخیر به چاپ رسیدند؛ به خصوص آثار شاعران جوان، نشان از اقبال این نسل به سمت و سوی شعر سپید دارد.
این علاقه به قالب نو  سبب شده تا به راحتی فضایی آزاد برای بُروز دغدغه‌هایشان در اختیار داشته باشند.
البته این را هم نم‌یتوان  نادیده گرفت که برخلاف انتظار و توقعی که از نسل جوان می‌رود بیشتر از اینکه به مسائل سیاسی و اجتماعی بپردازند و در یک کلام توجه ویژهای به محیط اطرافشان و شرایط جامعه داشته باشند کماکان بیشترین سهم از اشعارشان، بر محوریت عشق و دوری از معشوق و غم  یار است.
یکی از مجموعه شعرهایی که در قالب سپید به عشق، پرداختی همراه با فراز و نشیب داشته است؛ مجموعه‌ی «راه رفتن در مهِ غلیظ» اثر عفت حسینی است که چاپ نخست این کتاب توسط نشر حس آخر به سال ۹۷ برمی‌گردد.
در نگاه اول عنوان کتاب به نظر انتخابی مناسب و به جا برای جهتدهی فکری به خواننده و برقراری ارتباط با محتوای کتاب را نشان میدهد.
آغاز کتاب با داستانکی تحت‌عنوان « بسی که نیامدی» شروع شده است. سادگی جملات و انتقال همزمانِ حس نوستالژی آکنده با طعم و بوی تهران جدید، نشان از رشد سراسیمه،  بدون پشتوانه و هماهنگی با مردمیست که هنوز در جستجوی دلبر کافه نادری هستند. در واقع شاعر از همان ابتدا با یک تلنگر حسهای خفتهای را در مخاطب بیدار میکند تا به مرور که کتاب جلو میرود؛ ارتباط مخاطب با شعرها به تدریج شکل بگیرد. بخش کوتاهی از این داستانک چنین است:
«از سی تیر که عبور می‌کنی به نادری پیر م‌یرسی که هر چقدر هم با غیرت و پر هیاهو ایستاده باشد، کمر خمیده‌اش توی ذوق می‌زند، و به همان اندازه که حالت خوب می‌شود وقتی روی صندلی‌اش می‌نشینی و بستنی با طعم برفک می‌خوری، با اولین پکی که به سیگار می‌زنی و دودش را به سمت حوض با مجسمه‌های بی‌سر رها می‌کنی دلت به وسعت تهران می‌گیرد.»
چیزی‌که در طول مطالعه کتاب خستگی ذهنی را زدوده و ابهام ایجاد نمی‌کند، موضوع داشتن هر عنوان شعر است؛ یعنی کلمات به دنبال هم ردیف شده‌اند برای انتقال مضمون و احساسی مشخص و همین مساله سبب گشته تا تعادل بین محتوای کتاب و ذهن مخاطب برقرار گردد.
به عنوان نمونه شعر دوم کتاب این چنین است:
«آب و هوایِ همه‌ی دنیا به کنار/هوای تو که در سرم بی‌افتد/شکوفه خواهم کرد»
درصد بیشتری از شعرهای کتاب متشکل از بخش‌های کوتاه با مفاهیم صریح هستند، اما نمونه‌های بلند تری هم وجود دارد که در قیاس با شعر های کوتاه به قدر کافی مورد توجه قرار نمی‌گیرد.
جدا از مباحث گفته شده، زبان ساده و بی تکلف در کنار کلمات مناسب، و همچنین استفاده به جا و درست از عناصر ادبی صورت منتظمی به اشعار داده است. چیزی که بیشتر مشهود است زبان استعاری غالب بر مجموعه است.
 به‌عنوان نمونه:
«دهانت طعم دروغ می‌دهد/و چشم‌هایت رنگ الکل/دست‌های من اما/ از جای دروغین دستی دیگر می‌سوزد»
 در ادامه شعری را که می‌خوانیم،  نماینده‌ی تعادل بین کلمات و گزینش مناسب آن‌ها و رعایت تناسبی است، که همه و همه در کنار هم تلخی کلام را به شکل محتاطانه کم کم به عمق جانِ مخاطب تزریق کرده و حس همدردی لازم را ایجاد می‌کند.
«خبر آمدنت را به زمستان رساندم/درختها شکوفه کردند/آنقدر حیرتآور/که عقیم خواهند ماند»
البته این نکته را نیز نباید فراموش کرد؛ قرار گرفتن سیر فکری یکنواخت در تمام طول کتاب، تکرار کلمات در قالب موضوعات مشابه و آوردن شعرهایی که از نظر محتوایی مشابه هستند؛ کم کم حس بی‌حوصلگی و رخوت را ایجاد کرده و  به مرور با پیش رفتن کتاب، محتوا در سراشیبی سقوط قرار می‌گیرد و به پایان رساندن کتاب را برای مخاطب دشوار می‌کند.
اما نکتهی برجستهی «راه رفتن در مِه غلیظ» سرشار بودن آن از احساسات زنانه ای است که در جای جای ادبیات شاعر به خوبی به مخاطب منتقل می‌شود.
به عنوان نمونه شعر کوتاه ذیل می‌تواند نمایندهی مناسبی برای این زنانگی زیبا باشد.
«مثل قاعدگی نامنظم است، خیالت/هوایت که در سرم می‌افتد/بی آنکه وعده کرده باشیم/ناغافل/دردت به جانم می‌ریزد و تمام، نمی‌شود/این درد متناوب بی‌نظم»
  در نهایت پس از به پایان بردن کتاب به این برآیند حسی می‌رسیم، که در طول کتاب همراه با شاعر عاشق می‌شویم، چیره شدنش بر غم و جدایی را به رنج‌هایمان اضافه می‌کنیم، در تنهایی‌هایش شریک شده و در انتها شکستش را پذیرفته و می‌خوانیم:
«بادم/نمی‌وزم اما/انگار کن که نیستم/من همان هویت مجهولم»

ارسال دیدگاه شما

عنوان صفحه‌ها
30 شماره آخر
بالای صفحه