روزنامه کائنات
2

سیاست

1404 سه‌شنبه 2 دي - شماره 4980

چرا حیات نتانیاهو در بحران تعریف شده است؟

 همزمان با کاهش شدت جنگ در غزه، بنیامین نتانیاهو با هدف آغاز تنشی تازه در منطقه راهی کاخ سفید خواهد شد و این‌بار بهانه، بُرد موشکی ایران است. گرچه این ماجراجویی نخست‌وزیر رژیم اسرائیل برای ایران تازگی ندارد اما می‌تواند به علامت سوال مهمی در افکار عمومی و دولت‌های جهان تبدیل شود که چرا چرخه بحران‌خواهی تل‌آویو را پایانی نیست.
«بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر رژیم اسرائیل هفته آینده و بر اساس آنچه گزارش‌های خبری منتشر کرده‌اند؛ با «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا دیدار و گفت‌وگو کند. این دیدار بر مبنای اعلام مقامات اسرائیلی ۲۹ دسامبر (هشتم دی ۱۴۰۴) خواهد بود و گفته شده موضوع ایران یکی از مهمترین محورهای گفت‌وگوهای نخست‌وزیر رژیم اسرائیل و آمریکاست و به نظر می‌رسد نتانیاهو بار دیگر در تلاش است تا ماجراجویی تازه‌ای در منطقه را طرح‌ریزی کند.
چرا نتانیاهو جنگ می‌خواهد؟
فراغت از جنگ، برای نخست‌وزیر اسرائیل، کابوسی است که برای رهایی از آن هیچ خط قرمزی برای خود قائل نیست و همزمان با کاهش شدت جنگ در غزه با فشارهای ترامپ، نتانیاهو درپی بازگشت به تنش و این‌بار در میدان دیگری است. بر اساس آنچه رسانه‌های غربی مدعی آن شدند قرار است نخست‌وزیر رژیم اسرائیل درباره برنامه موشک‌های بالستیک ایران و سناریوهای احتمالی یک حمله نظامی مجدد با رئیس‌جمهور آمریکا به گفت‌وگو بنشیند. موضوعی که فارغ از میزان صحت آن، این پرسش را ایجاد می‌کند که نتانیاهو چرا بار دیگر هوس حمله به ایران را در سر دارد و چرا این‌بار بهانه، برنامه موشکی جمهوری اسلامی ایران است.
در بررسی پاسخ‌های موجود به این پرسش می‌توان آن را به دو بخش تقسیم کرد، گروهی از این دلایل موضوعاتی داخلی و مرتبط با رویدادهای جاری در سرزمین‌های اشغالی است، جایی که نتانیاهو برای حفظ سمت خود به هر آن چیزی که در دسترس است چنگ می‌زند. درخواست عفو از «اسحاق هرتسوگ» رئیس‌جمهور این رژیم و تقلا برای راضی سازی دونالد ترامپ به منظور همراهی در ماجراجویی جدید، از نشانه‌های این چنگ زدن است.
بیش از دو سال است که نخست‌وزیر رژیم اسرائیل به دلایل متعددی تلاش می‌کند تا از محاکمه به دلایل متنوعی از جمله پرونده‌های فساد شانه خالی کند و هرگونه آرامش نسبی در سرزمین‌های اشغالی به معنای آغاز جدی این روند محاکمه است. از سوی دیگر انتخابات آینده در سرزمین‌های اشغالی هم می‌تواند بسیاری از معادلات را در این سرزمین‌ها و برای دولت نتانیاهو تغییر دهد و در نهایت بحران مشروعیت سیاسی نخست‌وزیر رژیم اسرائیل را پررنگ‌تر از گذشته مشخص کرده و به شکاف‌های اجتماعی در داخل عمق ببخشد. همزمان بخشی از جامعه اسرائیل پس از عملیات هفت اکتبر اعتماد خود به تثبیت هرگونه صلح و آرامشی را در داخل این سرزمین‌ها از دست داده و به طور مشخص نخست‌وزیر را مسئول آن می‌دانند. مهاجرت‌های قابل تامل از سرزمین‌های اشغالی به کشورهای دیگر هم نمود مشخص این بی‌اعتماد است.
از این رو طراحی اهریمن تازه و اقناع داخلی و خارجی برای مبارزه با این اهریمن به بخشی از سیاست و پای ثابت اقدامات نخست وزیر رژیم صهیونیستی تبدیل شده است و در حال حاضر پس از غزه، سوریه و یمن، اهریمن تازه ایران و لبنان هستند و نتانیاهو برای فرافکنی درباره نتیجه دادگاهی که سال‌هاست برگزار می‌شود، به جنگ تازه‌ای با ایران یا لبنان نیاز دارد. بُعد واقعی و البته ملموس‌تر برای ماجراجویی جدید به یک واقعیت مشخص بازمی‌گردد که در طول جنگ ۱۲ روزه به نتانیاهو تحمیل و در سرزمین‌های اشغالی احساس شد؛ واقعیت موشک‌ها و پهپادهای ایرانی که توانستند از گنبدها و سیستم‌های رهگیری متنوع و بسیار پرهزینه‌ای متعلق به ناتو، آمریکا و رژیم اسرائیل عبور و در میانه تاسیسات حیاتی چون موسسه وایزمن فرود آیند.
این واقعیت را یکی از تحلیلگران آمریکایی در رسانه «گلوبال‌ریسرچ» با این ادبیات توصیف کرده است: چرا اسرائیل ناگهان به آتش‌بس با ایران رضایت داد؟ این سؤالی است که رسانه‌های غربی پاسخی به آن نداده‌اند و مردم آمریکا را در تاریکی نگه داشته‌اند. شاید شنیده باشید که ذخیره موشک‌های دفاع هوایی اسرائیل رو به اتمام بود و این آن‌ها را در برابر حملات ایران آسیب‌پذیر می‌کرد، اما این فقط گوشه‌ای از ماجراست. حقیقت این است که اسرائیل زیر باران بی‌امان موشک‌های ایرانی در حال فروپاشی بود و چاره‌ای جز توقف این ویرانی نداشت.
با چنین تجربه‌ای از موشک‌های ایران، تلاش برای محدودسازی و یا حتی نابودسازی آن از سوی رژیم اسرائیل موضوع عجیبی نیست، عجیب اما نحوه بازی کاخ سفید در این داستان است که تمام قد این خواسته نتانیاهو را تکرار کرده و از ایران می‌خواهد برنامه موشکی خود را محدود سازد. فهم دقیق معادلات روی زمین شاید برای مقامات رژیم اسرائیل به واسطه بی‌کیفرمانی مکرر ماجراجویی‌هایی آن‌ها و حمایت‌های بی‌دریغ غرب از تل‌آویو و آن زیاده‌خواهی‌ها، امکان‌پذیر نباشد اما انتظار از ایالات متحده آمریکا به عنوان قدرتی که مدعی مدیریت جهان است، این خواهد بود که منطق عقلایی خود را در این زمینه به کار بسته و به این گزاره برسد که تهران دقیقا به این دلیل برنامه‌ موشکی خود را با جدیت پیگیری کرده است که راه دفاع از خود در برابر رژیمی که به هیچکس پاسخگو نیست را در همین موضوع می‌داند. از منظر منطق عقلایی نمی‌توان از سرزمین و دولتی انتظار داشت با دست خود سد دفاعی و بازدارنده خود را در برابر دشمن کنار گذاشته و نابود کند. فهم این موضوع از سوی کاخ سفید همان کلید گمشده‌ای است که می‌توانست و می‌تواند قفل دیپلماسی امروز را باز کرده و شرایط را تغییر دهد.
بُعد واقعی و البته ملموس‌تر تقلای نتانیاهو برای ماجراجویی جدید به یک واقعیت مشخصی بازمی‌گردد که در طول جنگ ۱۲ روزه به نتانیاهو تحمیل و در سرزمین‌های اشغالی احساس شد؛ واقعیت موشک‌ها و پهپادهای ایرانی.
راهبرد دوگانه تهران؛ ترکیب بازدارندگی دفاعی و دیپلماسی هوشمند
ادعاهای رنگارنگ رسانه‌ای با چاشنی حمله نظامی رژیم اسرائیل به ایران، در طول ماه‌های گذشته به تناوب در تیترها و تحلیل‌های متنوعی تکرار شده است و با توجه به ماهیت رژیم اسرائیل، نمی‌توان این تیترها و تحلیل‌ها را نادیده گرفت از این روست که تهران سیاست و اقدامات خود را در بالاترین میزان هوشیاری در برابر این احتمالات تعریف کرده است. موضوعی که از «سیدعباس عراقچی» وزیر امور خارجه تا فرماندهان نظامی ایران بر آن تاکید دارند.
«اسماعیل بقائی» سخنگوی وزارت امور خارجه در نشست خبری امروز ( دوشنبه یک دی‌ماه) در پاسخ به این پرسش ایرنا که برخی این موج‌سازی‌های اخیر را تلاشی برای متقاعد کردن تهران به مذاکره درباره برنامه موشکی خود می دانند، گفت: برنامه موشکی ایران صرفاً برای دفاع از کیان کشور توسعه داده شده و اساساً موضوع مذاکره نیست. قابلیت‌های دفاعی جمهوری اسلامی ایران با هدف بازداشتن متجاوزان از هرگونه خیال حمله به ایران طراحی شده و به هیچ عنوان امری نیست که بتوان درباره آن گفت‌وگو یا چانه‌زنی کرد.
وی ادامه داد: نکته دوم این است که در این زمینه با نوعی نفاق و دورویی آشکار مواجه هستیم. برنامه موشکی دفاعی ایران به‌عنوان «تهدید» معرفی می‌شود، اما هم‌زمان شاهد سرازیر شدن سیل تسلیحات کشتار و حتی سلاح‌های کشتار جمعی به سوی رژیم صهیونیستی هستیم؛ رژیمی که مشغول نسل‌کشی است، خاک دو کشور را در اشغال خود دارد و تنها در چند ماه اخیر به هفت کشور حمله کرده است. این وضعیت، یک تناقض آشکار و نشانه‌ای از تباهی اخلاقی کاملاً روشن است که ایالات متحده آمریکا و دیگر کشورهایی که حامی این رژیم هستند، باید در قبال آن پاسخگو باشند.
برای تهران ماجراجویی رژیم اسرائیل موضوعی محتمل‌تر از همیشه است و از این رو تلاش برای ایستادن در برابر آن را در دستور کار قرار داده است اما آیا تل‌آویو، منطقه و جهان هم برای این روند آمادگی لازم را دارند؟ آیا شعله‌ور شدن آتش جنگ در خاورمیانه تنها محدود به مرزهای ایران و سرزمین‌های اشغالی خواهد ماند؟ آیا ایران خواهد پذیرفت که مهمترین بازوی دفاعی خود در برابر اسرائیل را از دست بدهد؟ آیا کشورهای منطقه از این تنش آسیب نخواهند دید؟ آیا بازارهای مالی و انرژی جهان از این شرایط لطمه‌ای نخواهند خورد؟ این پرسش‌ها و پاسخ‌های منفی به هریک از آن‌ها حکایت از آن دارد که تبعات دور تازه زیاده‌خواهی رژیم اسرائیل، نه تنها محدود نیست بلکه دامنه‌دار و بلندمدت بوده و بر امنیت منطقه، اقتصادی جهانی و نیز مناسبات بین‌المللی تاثیر خواهد داشت.
تهدید نظامی علیه ایران، در حالی که هنوز به نام آتش‌بس در غزه کشتار صورت می‌گیرد، بخش‌هایی از لبنان و سوریه مورد بمباران جنگنده‌های اسرائیل است، میان روسیه و اوکراین همچنان جنگ بزرگی در جریان است و همه این موارد زنجیره اقتصاد و انرژی در جهان را تحت تاثیر قرار داده است، ریسکی بزرگ است که افزایش بهای نفت، اختلال در مسیرهای کشتیرانی، ناامنی سرمایه‌گذاری در منطقه و تشدید بی‌ثباتی مالی، تنها گوشه‌ای از تبعات این تهدید خواهد بود. از این منظر، حمایت بی‌قیدوشرط آمریکا از ماجراجویی‌های تل‌آویو، نه‌تنها منافع متحدان واشنگتن را تامین نمی‌کند، بلکه می‌تواند به عاملی برای زیر سوال رفتن منافع این کشورها هم منتهی شود.
تهران در برابر این تهدیدها اما رویکردی متشکل از دو محور را در دستور کار دارد. در محور نخست و در مسیر ارتقا توان دفاعی و موشکی خود روند معقولی را در پیش گرفته است تا بازدارندگی لازم را در حمله و دفاع احتمالی افزایش دهد و در محور دوم بر دیپلماسی تاکید می‌کند؛ دیپلماسی با مختصات، اهداف و دستور کار مشخص. در این رویکرد ترکیبی؛ تهران ضمن تاکید بر بهره‌گیری از تمام توان خود در مسیر دفاع از تمامیت ارضی خود؛ تصریح کرده که در پی تنش نیست و این مهم را با تقویت سیاست همسایگی و حضور در ائتلاف‌های منطقه‌ای نشان داده است تا مشخص شود روند اهریمن‌سازی نتانیاهو در عالم واقع هیچ پشتوانه منطقی ندارد. از این روست که تمایل ناتمام نتانیاهو به تنش، نیازمند مهار است؛ مهاری قبل از جدی‌تر شدن بحران. از آن رو که حتی تهدید به انجام حمله علیه ایران می‌تواند موازنه امنیتی در غرب آسیا را بیش از پیش شکننده کرده و بحران‌های موجود را عمق بخشد و دومینویی از رویدادهای نه چندان خوشایند را ایجاد کند. دومینویی که تئوری تنش کنترل شده با اقدامات و اهداف محدود را با تردیدهای جدی مواجه خواهد ساخت. در نهایت می‌توان گفت چرخه بحران‌خواهی نتانیاهو بیش از آنکه نشان‌دهنده قدرت مورد ادعای وی باشد، انعکاس بن‌بستی است که نخست‌وزیر رژیم اسرائیل خود و بسیاری را در سرزمین‌های اشغالی گرفتار کرده و اکنون تلاش دارد آن را به منطقه و حتی جهان تسری دهد.

ارسال دیدگاه شما

عنوان صفحه‌ها
30 شماره آخر
بالای صفحه