کائنات دلایل چرخش ترامپ به شرق با گروه جدید C5 را بررسی می کند
بهای مقاومت کمتر از بهای تسلیم
تحلیل راهبرد امنیت ملی آمریکا دو مسیر متفاوت را نشان میدهد: مسیر اول، تسلیم؛ که نمونهاش اروپا است. مسیر دوم، مقاومت؛ که در چین، روسیه، ایران قابل مشاهده است
تحلیل راهبرد امنیت ملی آمریکا دو مسیر متفاوت را نشان میدهد: مسیر اول، تسلیم؛ که نمونهاش اروپا است. مسیر دوم، مقاومت؛ که در چین، روسیه، ایران قابل مشاهده است
یونس صالح - رسانه آمریکایی گزارش داد رئیسجمهور این کشور در حال بررسی ایجاد یک اتحاد جدید از کشورها با مشارکت چین و روسیه است که باید جایگزینی برای گروه هفت باشد.
اقدامات اخیر «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا نشان میدهد که او دیگر چندان تمایلی به مواضع غرب ندارد و بیشتر مشتاق است برای پیشبرد اهداف اقتصادی خود به کشورهایی نظیر روسیه و چین تکیه کند.
یکی از مقاماتی که در دوران اول ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» رئیسجمهور ایالات متحده در کاخ سفید کار میکرد، به نشریه «پالتیکو» گفت: «ایجاد یک اتحاد هستهای پنج کشوری که شامل ایالات متحده، چین، هند، ژاپن و روسیه است، دیگر چندان تکاندهنده و شوکهکننده تلقی نمیشود.»
این مقام که نخواست نامش فاش شود، گفت: «هیچ چیزی در مورد اتحاد هستهای پنج یا هفت کشوری مورد بحث قرار نگرفته اما مطمئنا گفتوگوهایی وجود داشته مبنی بر اینکه نهادهای فعلی مانند ساختارهای گروه هفت یا شورای امنیت سازمان ملل با توجه به بازیگران جدید امروزی برای این منظور مناسب نیستند.»
پالتیکو در ادامه نوشت: «ایده ایجاد یک گروه هستهای پنج عضوی در نسخه طولانیتر و منتشر نشدهای از استراتژی امنیت ملی که کاخ سفید هفته گذشته منتشر کرد، مطرح شد.» با این حال، کاخ سفید قاطعانه وجود این سند را تکذیب کرد و «آنا کلی» سخنگوی کاخ سفید افزود که هیچ نسخه جایگزین، خصوصی یا محرمانهای از طرح رسمی ۳۳ صفحهای وجود ندارد.
«توری تاوسیگ» که در دوران دولت «جو بایدن» رئیسجمهور سابق آمریکا به عنوان مدیر امور اروپا در شورای امنیت ملی خدمت میکرد، خاطرنشان کرد که اروپا در اتحاد احتمالی گروه ۵ هستهای (C۵) جایی ندارد.
«مایکل سوبولیک» که در دوران دولت اول ترامپ دستیار سناتور «تد کروز» جمهوریخواه اهل تگزاس بود، نیز C۵ را به عنوان جایگزینی برای سیاست خود ترامپ در قبال چین در دوران اول ریاست جمهوریاش میدانست.
گروه هفت، یک گروه بینالمللی از دولتهای هفت کشور بسیار توسعهیافته شامل ایالات متحده، ژاپن، آلمان، بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و کاناداست.
رهبران این کشورها بهطور منظم برای بحث در مورد مسائل اقتصادی مشترک و تلاش برای هماهنگی سیاستهای اقتصادی خود ملاقات میکنند. اتحادیه اروپا نیز بدون حق رای در جلسات سالانه شرکت میکند.
گروه جدید C5 ترامپ همانند سیلی به صورت اروپا است
رئیسجمهور پیشین روسیه گفت تشکیل گروهی موسوم به C5 توسط رئیسجمهور آمریکا با حضور روسیه و چین همانند «سیلی به صورت اروپا» است.
«دیمیتری مدودف» نایب رئیس شورای امنیت روسیه و رئیسجمهور و نخستوزیر سابق این کشور شامگاه پنجشنبه در سخنانی عنوان کرد: «ایده تشکیل گروه C5 شامل آمریکا، ژاپن، چین، هند و روسیه مانند سیلی زدن به صورت اروپا به نظر میرسد.»
طبق گزارش خبرگزاری «ریانووستی»، مدودف در ادامه تاکید کرد: «البته که هنوز هیچ سندی در مورد ایده ایجاد گروه هسته C5 (CORE 5) به طور عمومی ارائه نشده است.»
وی افزود: «البته به نظر میرسد این یک کلاهبرداری ضد ترامپ توسط گلوبالیستها باشد.»
یکی از مقاماتی که در دوران اول ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» رئیسجمهور ایالات متحده در کاخ سفید کار میکرد، پیشتر به نشریه «پالتیکو» گفت: «رئیسجمهور ترامپ در حال بررسی ایجاد یک اتحاد جدید از کشورها با مشارکت چین و روسیه است که باید جایگزینی برای گروه هفت باشد.»
این مقام که نخواست نامش فاش شود، گفت: «هیچ چیزی در مورد اتحاد هستهای پنج یا هفت کشوری مورد بحث قرار نگرفته اما مطمئنا گفتوگوهایی وجود داشته مبنی بر اینکه نهادهای فعلی مانند ساختارهای گروه هفت یا شورای امنیت سازمان ملل با توجه به بازیگران جدید امروزی برای این منظور مناسب نیستند.»
کشورهای اروپایی اولویت ترامپ نیستند
یک سناتور روسی تاکید کرد که براساس سند جدید امنیت ملی آمریکا دیگر کشورهای اروپایی اولویت ترامپ نیستند.
سناتور الکسی پوشکوف، رئیس مجلس سنای روسیه، اعلام کرد که روابط با کشورهای اتحادیه اروپا دیگر برای دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، در اولویت نیست، زیرا کشورهای دیگری در دستور کار او قرار گرفتهاند که مهمتر و بالقوه برای دولت او سودمندتر هستند. این مطلب در اظهار نظری از پوشکوف در کانال تلگرامی او آمده است که در آن به گزارشهای رسانهها اشاره کرده است که نشان میدهد یک سند طبقهبندیشده ضمیمهشده به استراتژی جدید امنیت ملی آمریکا، پنج کشور را مشخص میکند: آمریکا، چین، روسیه، هند و ژاپن.
این سناتور خاطرنشان کرد که «هیچ متحد اروپایی آمریکا در فهرست کشورهای «بزرگ» وجود ندارد. اتحادیه اروپا نیز در این فهرست گنجانده نشده است. اگر این افشاگری باورپذیر باشد، کشورهای اروپایی و روابط با آنها دیگر برای دولت ترامپ اولویت ندارند و کشورهای دیگری با پتانسیل بیشتر و کشورهایی که هویت و قدرت خود را از دست نمیدهند، به اولویت دولت تبدیل شدهاند.»
پوشکوف همچنین خاطرنشان کرد که طبق این نشریات، آمریکا قصد دارد با کشورهای اتحادیه اروپا که سیاستمداران محافظهکار راستگرا که از نظر ایدئولوژیکی با ترامپ همسو هستند، چه به طور کامل و چه به طور جزئی، در قدرت هستند، همکاری اولویتدار برقرار کند. او گفت: «در این راستا، اتریش، مجارستان، ایتالیا و لهستان، جایی که کارول ناوروتسکی، محافظهکار راستگرا و مخالف اتحادیه اروپا، اخیراً به عنوان رئیسجمهور انتخاب شده است، همگی نمونههایی از این دست هستند. اگر قرار باشد این گزارشها را باور کنیم، دولت ترامپ قصد دارد این کشورها و رهبرانشان را به هم نزدیکتر کند و از این طریق آنها را از اتحادیه اروپا و بوروکراسی اروپایی در بروکسل که از ترامپ و دولتش بیزار است و به نوبه خود در واشنگتن غیرقابل تحمل است، منزوی کند.» پیش از این در روز پنجشنبه، پولیتیکو با استناد به منابع ناشناس گزارش داد که ایده ایجاد جایگزینی برای گروه هفت، متشکل از پنج کشور ذکر شده، در آمریکا مورد بحث قرار گرفته است.
منبعی که در دوره اول ریاست جمهوری دونالد ترامپ در کاخ سفید کار میکرد، به پولیتیکو گفت که ایده ایجاد اتحادی که شامل هند و ژاپن باشد، تعجبآور نبود.
این منبع افزود که اجرای فوری این طرح در آن زمان مورد بحث قرار نگرفت، اما از قبل صحبتهایی وجود داشت مبنی بر اینکه گروه ۲۰، گروه ۷ و شورای امنیت سازمان ملل متحد ظهور قدرتهای جدید در صحنه بینالمللی را در نظر نمیگیرند.
جنگ سرد جدید ترامپ با اروپا
پایگاه خبری «اکسیوس» در گزارشی نوشت که دولت «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا وارد مرحلهای از تقابل آشکار با اتحادیه اروپا شده است؛ مرحلهای که در آن اختلافات دیرینه بر سر آزادی بیان، اوکراین و مهاجرت گسترده، اکنون به سیاست رسمی ایالات متحده تبدیل شدهاند.
اکسیوس در این گزارش آورده است که جریمه ۱۴۰ میلیون دلاری اتحادیه اروپا علیه پلتفرم «ایکس» متعلق به «ایلان ماسک» جرقه درگیری را زد که دولت ترامپ مدتها برای آن آماده بود — و به آن در «راهبرد امنیت ملی» جدید خود رسمیت بخشید؛ سندی که اروپا را یک شرور ژئوپولیتیک معرفی میکند.
ترامپ در گفتوگو با «پالتیکو» گفت که «آنها در حال نابود کردن خودشان هستند» و کشورهای اروپایی را «رو به زوال» و «ضعیف» خواند. جدیدترین تنشها در حالی شکل گرفته که اختلافات میان آمریکا و متحدان اروپاییاش بر سر اوکراین و آینده امنیت قاره اروپا نیز افزایش یافته است.
اتحادیه اروپا روز جمعه پس از آنکه نهادهای نظارتی اعلام کردند پلتفرم ایکس کاربران را گمراه کرده، اطلاعات کلیدی درباره تبلیغات را پنهان نگه داشته و مانع دسترسی پژوهشگران به دادههای عمومی شده است، ماسک را جریمه کرد.
ماسک در پاسخ اتحادیه اروپا را به «استبداد بوروکراتیک» و سرکوب آزادی بیان متهم کرد و با هشتگ «AbolishTheEU» موجی از حمایت راستافراطیها و میلیونها کاربر را به راه انداخت. «رادوسلاو سیکورسکی» وزیر خارجه لهستان و از مدافعان سرسخت اتحادیه اروپا در پاسخ گفت: «به مریخ برو؛ آنجا هیچ کس سلام نازی را سانسور نمیکند.» مقامات ارشد آمریکایی نیز فورا وارد میدان شدند. «مارکو روبیو» وزیر خارجه آمریکا این جریمه را «حملهای به تمام پلتفرمهای فناوری آمریکایی و مردم آمریکا» خواند. «جی.دی ونس» معاون رئیسجمهور آمریکا - شناختهشدهترین اروپاستیز دولت - این جریمه را «چرند» و نتیجه عدم پذیرش «سانسور اتحادیه اروپا» دانست.
سناتور «تد کروز» از ترامپ خواست علیه اتحادیه اروپا «تا زمانی که این مضحکه لغو شود» علیه اتحادیه اروپا تحریم وضع کند — اقدامی فوقالعاده که معمولا برای دشمنان آمریکا بهکار میرود.
این جدال بر سر پلتفرم ایکس، از همان نگرشی سرچشمه میگیرد که در راهبرد امنیت ملی ترامپ بیان شده است؛ سندی که اتحادیه اروپا را به «خفهکردن نوآوری از طریق مقررات» و «تخریب فرآیندهای دموکراتیک» متهم میکند.
در مرکز این اتهامات، مسئله مهاجرت گسترده قرار دارد: کاخ سفید معتقد است رهبران اروپایی با سیاستهای مرز باز، موج عظیم تغییرات جمعیتی را رقم زده و هرگونه مخالفت با آن را سرکوب کردهاند.
ماسک و ونس که بسیاری از این استدلالها را قبلا در یک سخنرانی تند در کنفرانس امنیتی مونیخ مطرح کرده بودند از احزاب راست افراطی اروپا، از جمله حزب AfD (جایگزین برای آلمان) حمایت کردهاند.
چنین دخالتهایی در سیاست داخلی اروپا اکنون در «راهبرد امنیت ملی» دولت ترامپ نهادینه شده است. «آنتونیو کاستا» رئیس شورای اروپا گفت: «اروپاییها در موضوعات مختلف دیدگاهی متفاوت از آمریکاییها دارند. این طبیعی است. آنچه نمیتوانیم بپذیریم تهدید به دخالت در زندگی دموکراتیک اروپا است.»
برخی دیگر واکنشهای تندتری نشان دادند: «جوزپ بورل» مسئول سابق سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفت که این «اعلام یک جنگ سیاسی علیه اتحادیه اروپا است» و ترامپ خواهان دیدن اروپایی مطیع و تکهتکه شده است. وی از رهبران اروپایی خواست «دست از تظاهر بردارند که ترامپ دشمن ما نیست.» راهبرد امنیت ملی ترامپ همچنین این سوال را مطرح میکند که آیا برخی از متحدان اروپایی به دلیل تغییرات جمعیتی میتوانند متحدان قابل اتکای ناتو باشند یا نه. این راهبرد تاکید میکند دوران «این تصور» که ناتو یک «ائتلاف همواره در حال گسترش» است، به پایان رسیده است.
روسیه از این شکاف فراآتلانتیک استقبال کرده است. «دیمیتری پسکوف» سخنگوی کرملین به خبرنگاران گفت که «تغییراتی که میبینیم… تا حد زیادی با دیدگاه ما همسوست.» کاخ سفید و کرملین قالبا در شک و تردید خود نسبت به قدرت و ارزش راهبردی اروپا همنظر شدهاند. اکسیوس در ادامه نوشت که مجموعه رویدادهای اخیر نشاندهنده شکافی عمیق در نظم پس از جنگ جهانی دوم است ـ و برای اروپا، این اتفاق در بدترین زمان ممکن رخ میدهد. رهبران فرانسه، آلمان و انگلیس روز دوشنبه در لندن با »ولودیمیر زلنسکی» رئیسجمهور اوکراین دیدار کردند؛ درحالی که میترسند ترامپ توافق صلحی را به آنها تحمیل کند که اروپا قادر به پذیرش آن نباشد.
بیاعتنایی کاخ سفید به «انتظارات غیرواقعبینانه» اروپا درباره جنگ، این نگرانیها را تشدید کرده که قاره اروپا در مذاکرات مربوط به امنیت خودش به حاشیه رانده شود.
افشای یک سند محرمانه درباره نقشه رئیس جمهور آمریکا علیه اتحادیه اروپا
یک سند محرمانه مرتبط با استراتژی امنیت ملی آمریکا افشا کرده است که ترامپ به دنبال تضعیف اتحادیه اروپا و دور کردن حداقل چهار کشور عضو از این اتحادیه است.
یک نسخه افشاشده از «استراتژی امنیت ملی آمریکا» (NSS) نشان میدهد دولت ترامپ برنامهای صریح برای دور کردن چهار کشور اروپایی از اتحادیه اروپا داشته است؛ برنامهای که هدف آن «بازطراحی نظم قدرت در اروپا» و نزدیکسازی برخی دولتهای محافظهکار به واشنگتن بود.
به گزارش دیلی میل، این نسخه طولانیتر که پیش از انتشار رسمی نسخه ۲۹ صفحهای در کاخ سفید گردش کرده، توسط منابع آمریکایی به رسانهها ارائه شده است؛ با این حال کاخ سفید وجود آن را «کاملاً جعلی» خوانده است.
توافق تجاری ترامپ و اروپا در آستانه فروپاشی
نسخه افشاشده NSS فهرستی از کشورهایی ارائه میدهد که آمریکا باید تمرکز ویژهای بر آنها داشته باشد: ایتالیا، مجارستان، لهستان و اتریش.
این چهار کشور در دوره ریاستجمهوری ترامپ نیز به دولت او نزدیک بودند و طرح پیشنهادی میگوید که واشنگتن باید «با آنها بیشتر کار کند با هدف دور کردن تدریجیشان از اتحادیه اروپا.» نسخه رسمی NSS هشدار میدهد که اروپا در صورت ادامه روند فعلی مهاجرت و کاهش جمعیتی، در خطر «محو تمدنی» قرار خواهد گرفت و ممکن است «طی بیست سال آینده غیرقابلتشخیص» شود. نسخه افشاشده این گزارهها را یک گام جلوتر میبرد و صراحتاً میگوید آمریکا باید «در برابر بروکسل یک بلوک همسو ایجاد کند» و بر «احیای مدلهای سنتی اروپایی» تأکید میکند. این سند همچنین تأکید دارد واشنگتن باید از «احزاب، جنبشها و چهرههای فکری» حمایت کند که طرفدار «حاکمیت ملی، احیای سنتهای اروپایی و گرایشهای ملیگرایانه» هستند. تحلیلگران این اشاره را متوجه جنبشهای راستگرای اروپا همچون:
جبهه ملی فرانسه (مارین لوپن)، حزب آافد آلمان، وُکس اسپانیا، اصلاحطلبان بریتانیا، و حزب «برادران ایتالیا» جورجیا ملونی میدانند.
ترامپ و روابط شخصی با رهبران ملیگرای اروپا
رئیسجمهور آمریکا بارها از جورجیا ملونی، نخستوزیر ایتالیا، تمجید کرده و او را «زن فوقالعاده» و «سیاستمداری که اروپا را تکان داده» خوانده است. ملونی در چند ملاقات با ترامپ، از جمله سفر به مارآلاگو پیش از مراسم تحلیف و دیدار در دفتر بیضی، مورد تحسین ویژه قرار گرفت. ترامپ حتی در نشست صلح خاورمیانه در قاهره او را «زیبا» توصیف کرد، عبارتی که واکنشهای گستردهای برانگیخت.
ترامپ رابطه نزدیکی نیز با ویکتور اوربان، نخستوزیر مجارستان، دارد. او در ماه گذشته اوربان را در کاخ سفید پذیرفت، از او برای انتخابات پیشرو حمایت کرد و حتی به مجارستان برخلاف سیاست فشار بر روسیه برای واردات نفت و گاز روسیه معافیت تحریمی اعطا کرد.
اروپا، جنگ اوکراین و شکاف در اتحاد غرب
ترامپ اخیراً رهبران اروپایی را «ضعیف» خوانده و گفته آنان نتوانستهاند جنگ اوکراین را پایان دهند. او اروپا را «قارهای در حال زوال» توصیف کرده که به دلیل مهاجرت، بروکراسی و «تعهدهای سیاسی غلط» رو به اضمحلال میرود.
در مقابل، پاپ لئو چهاردهم، رهبر آمریکایی کلیسای کاتولیک، در موضعی بیسابقه، تلاش دولت ترامپ برای «کنار گذاشتن اروپا از فرایند صلح» را محکوم کرد. او گفت هر توافقی درباره پایان جنگ اوکراین بدون مشارکت اروپا «غیرواقعبینانه و غیرقابل اجرا» است و هشدار داد تلاش برای «شکستن اتحاد اروپا و آمریکا» نگرانیآور است. این انتقادات در شرایطی مطرح میشود که واشنگتن با فشار فزاینده کنگره روبهروست. مجلس نمایندگان آمریکا در حال بررسی لایحهای است که محدودیتهایی برای کاهش حضور نظامی آمریکا در اروپا ایجاد میکند تا دولت نتواند بهراحتی نیروهایش را از ناتو خارج کند یا نقش خود را کمرنگ سازد.
ابتکار «هسته پنجگانه»: بازآرایی نظم جهانی
نسخه افشاشده NSS همچنین از ابتکار تازهای به نام «هسته پنجگانه» (Core ۵) سخن میگوید؛ چارچوبی که اعضای آن آمریکا، چین، روسیه، هند و ژاپن معرفی شدهاند. هدف این سازوکار، ایجاد «یک محور قدرتِ متوازنکننده» در سیاست جهانی است ایدهای که میتواند اتحادیه اروپا را عملاً به یک بازیگر درجهدو تبدیل کند.
با این حال، «آنا کلی»، سخنگوی کاخ سفید، وجود نسخه طولانیتر NSS را «جعلی» خواند و گفته، «هیچ نسخه طبقهبندیشده یا جایگزین وجود ندارد. رئیسجمهور تنها یک سند رسمی منتشر کرده است و هر چیزی غیر از آن ساختهوپرداخته افراد بیخبر است.» با این حال، منابع امنیتی در واشنگتن همچنان میگویند نسخههای اولیه یک سند امنیتی میتوانند پیش از انتشار تغییر کنند و معمولاً بخشی از آنها به بیرون درز میکند. افشای این استراتژی، چه واقعی باشد چه نباشد، تصویری از تنش عمیق میان دولت ترامپ و ساختار سیاسی بروکسل ارائه میدهد؛ تنشی که شالوده اتحاد سنتی آمریکا و اروپا را تحت فشار قرار داده است.
اروپا؛ بهای تسلیم در برابر آمریکا
سخنان تحقیرآمیز ترامپ و مفاد سند امنیت ملی آمریکا پرده از واقعیتی عریان برداشت؛ متحدی که در ظاهر شریک راهبردی است اما در عمل رابطهای ارباب–رعیتی تحمیل میکند. اروپا امروز در نقطهای ایستاده که باید میان ادامه وابستگی و بازتعریف استقلال خویش یکی را برگزینَد؛ انتخابی که آینده نظم جهانی را تعیین میکند.
اظهارات اخیر ترامپ که اروپا را «ملتهای رو به زوال» با رهبرانی «ضعیف» توصیف کرد، تنها یک موضعگیری مقطعی نیست بلکه نشانهای دقیق از منطق رفتاری واشنگتن با متحدان خود است. او اروپا را مسئول ناکامی در اوکراین دانست و حتی احتمال کاهش حمایت نظامی را مطرح کرد؛ این پیام آشکار است: اتحاد با آمریکا نه بر اساس احترام، بلکه بر مبنای تبعیت تعریف میشود.
اروپا از پایان جنگ جهانی دوم به امید امنیت، سرمایهگذاری و نفوذ جهانی در مدار آمریکا چرخید؛ از حضور نظامی در افغانستان تا حمایت از تحریم کشورها، پشتیبانی از اسرائیل و مشارکت در جنگ اوکراین. اما بازدهی این همراهی به جای تقویت جایگاه اروپا، آن را در ساختار سیاست بینالملل به بازیگری تابع بدل ساخت؛ قارهای که حتی توان تأمین امنیت خود را مستقلانه ندارد و باید هزینه ناتو و حتی اولویتهای اقتصادی آمریکا را پرداخت کند. نتیجه، همان است که در حضور حقارتآمیز رهبران اروپایی در کاخ سفید و پذیرش توافقات اقتصادی شبهکاپیتالاسیونی دیده شد: وابستگیِ مبتنی بر توهم شراکت، اکنون به تحقیر ساختاری انجامیده است.
تسلیم در برابر قدرت یا تداوم مقاومت؟
تحلیل راهبرد امنیت ملی آمریکا و سخنان ترامپ دو مسیر متفاوت را نشان میدهد: مسیر اول، تسلیم؛ که نمونهاش اروپا است. مسیر دوم، مقاومت؛ که در چین، روسیه، ایران و سازوکارهای نوظهور چندقطبی چون بریکس قابل مشاهده است.
اروپا مصداق کامل وجه نخست است؛ کشوری که در برابر واشنگتن عقب نشست و با هر عقبنشینی، مطالبه جدیدی را پذیرفت. برعکس، کشورهای مستقلمحور با وجود تحریم، فشار رسانهای و تهدید امنیتی، به جای عقبنشینی به تقویت راهبردهای اقتصادی و ژئوپلیتیکی خود پرداختند. چین از تهدید رسمی آمریکا به «رقیب پذیرفته شده» تبدیل شد؛ روسیه در جنگ اوکراین باوجود فشار کمسابقه تحریمها موقعیت میدانی خود را تثبیت کرد و ایران با تابآوری اقتصادی، پیشرفت دفاعی و پاسخگویی مستقیم به اسرائیل جایگاه خویش را از «تهدید مهارپذیر» به «قدرت تثبیتشده منطقهای» منتقل نمود. این تحولات باعث شد آمریکا از جاهطلبی جهانی به حوزه پیرامونی خویش عقبنشینی کرده و عملاً به منطق مونرو بازگردد.
چهره واقعی نظم آینده همینجاست: بهای مقاومت کمتر از بهای تسلیم است.
بحران اعتماد در اروپا؛ ترکهای یک اتحاد
تحقیرهای مکرر واشنگتن اکنون یک شوک هویتی در اروپا ایجاد کرده است. مقاماتی از قبیل کایا کالاس و آلیس روفو صریحاً هشدار دادهاند که سند امنیت ملی آمریکا «بیرحمانه» و مبتنی بر نگاه سلطهجویانه است. بورل آن را «اعلام جنگ سیاسی علیه اروپا» توصیف میکند. چنین اعترافاتی نشان میدهد که شکاف میان دو سوی آتلانتیک به سطح ساختاری رسیده است. اروپا با واقعیتی مواجه است که سالها از پذیرش آن گریخته بود: آمریکا شریک نیست، سایهای مسلط است.
اگر این روند ادامه یابد، بحران مهاجرت، رکود جمعیتی، فشار امنیتی و وابستگی انرژی، اروپا را به بلوکی نیمهمنفعل بدل میسازد؛ قارهای که هرچه بیشتر در ساختار واشنگتن ادغام شود، بیشتر استقلال و هویت استراتژیک خود را از دست میدهد.
دوراهی آخر؛ تبعیت یا بازتعریف استقلال
اروپا امروز در نقطه تصمیم تاریخی ایستاده است. اگر مسیر گذشته را ادامه دهد، در نهایت با زوال قدرت نرم، تضعیف اقتصاد و بحران سیاسی داخلی روبهرو خواهد شد. اما گزینه دوم –هرچند پرهزینه– راهی به سوی بازیابی هویت مستقل ژئوپلیتیکی است. تحولات جهانی نشان میدهد که هزینه مقاومت بسیار کمتر از هزینه تسلیم است؛ همان واقعیتی که در رفتار آمریکا، عقبنشینی آن از سیاستهای جهانی و رشد نظم چندقطبی آشکار شد. آینده اروپا وابسته به این است که قدرت را تعریف کند یا تعریف شود؛ بایستد یا ادامه دهد به خم شدن.
ترامپ اروپا را «ضعیف» و «در حال فروپاشی» خواند
دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا در مصاحبهای تلویحا گفت که ممکن است از حمایت از اوکراین دست بکشد؛ همزمان به انتقادات اخیرش از اروپا شدت بخشیده و آن را «ضعیف» و «در حال فروپاشی» توصیف کرد و مدعی شد که اروپا با سیاستهای مهاجرتیاش «در حال نابود کردن خودش است.»
رئیسجمهوری آمریکا در مصاحبهای پراکنده و گاهی نامنسجم با نشریه پولیتیکو که متن آن روز سهشنبه ۹ دسامبر (۱۸ آذر) منتشر شد، در نام بردن از سایر شهرهای اوکراین به جز کییف دچار مشکل شد، برخی جزئیات درباره جغرافیای جنگ اوکراین را نادرست نشان داد و کلیشههای جناح راست افراطی درباره مهاجرت اروپاییها را تکرار کرد که یادآور نظریه توطئه «جانشینی بزرگ» بود.
ترامپ از ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهوری اوکراین خواست پیشنهاد او برای واگذاری بخشی از خاک اوکراین به روسیه را بپذیرد و چنین استدلال کرد که چون مسکو «دست بالا را دارد»، دولت آقای زلنسکی باید «همکاری کند».
او در پاسخ به این پرسش که آیا اوکراین جنگ را باخته گفت: «آنها از مدتها قبل سرزمینهایی را از دست دادهاند. یک نوار ساحلی بزرگ را از دست دادهاند. اگر به نقشهها نگاه کنید، میبینید. من ۱۰ ماه است که اینجا هستم، اما ۱۰ ماه قبل را نگاه کنید، کل آن نوار را از دست دادهاند. زمینهای خوبی هم بودند. اما پوتین برای بایدن و زلنسکی احترامی قائل نبود، آنها همدیگر را واقعاً دوست ندارند. من هشت جنگ را حل کردم، این هم میتوانست نهمین باشد. دلیل اصلی دشواری، سطح نفرت بین پوتین و زلنسکی است.» رئیس جمهوری آمریکا بارها مشکلات اروپا را صرفا از دیدگاه نژادی توصیف کرد و برخی رهبران اروپایی را بدون نام بردن، «احمق واقعی» خواند.
او گفت: «اگر وضع همینطور پیش برود، اروپا … به نظر من … بسیاری از این کشورها دیگر کشورهایی قابل دوام نخواهند بود. سیاست مهاجرتی آنها فاجعه است. کاری که با مهاجرت میکنند فاجعه است. ما با فاجعهای روبهرو بودیم، اما من توانستم آن را متوقف کنم.»
«احساس تحقیر اروپاییها»؛ کدام کشورها و احزاب بیشترین طرفداران ترامپ در قاره سبز هستند؟
این مصاحبه پس از انتشار گزارش راهبرد جدید امنیت ملی آمریکا در هفته گذشته صورت گرفت که در آن با حمایت ضمنی از احزاب راست افراطی ادعا شده اروپا به دلیل مهاجرت گسترده «در معرض نابودی تمدنی» است.
آنتونیو کوستا، رئیس شورای اروپا روز دوشنبه گفت که سیگنال واشنگتن برای حمایت از احزاب ملیگرای اروپا «غیرقابل قبول» است و افزود: «چیزی که ما نمیتوانیم بپذیریم، تهدید به دخالت در سیاست اروپا است.»
آقای ترامپ درباره تغییراتی که در شهرهای بزرگ اروپایی مانند لندن و پاریس رخ میدهد، گفت مشکل به نظر او این است که این شهرها «سفیدپوست» کمتری دارند. او بار دیگر صادق خان، شهردار مسلمان لندن را مورد انتقاد قرار داد و گفت: «و اروپا … اگر به پاریس نگاه کنید، جای کاملا متفاوتی شده است. من عاشق پاریس بودم. الان جای کاملا متفاوتی شده است. اگر به لندن نگاه کنید، شهرداری به نام خان دارید.»
ترامپ اضافه کرد: «او شهردار وحشتناکی است. شهرداری ناتوان است، بله، شهردار وحشتناک، بیرحم و منزجرکنندهای است. به نظرم کار بسیار بدی کرده است. لندن عوض شده. من لندن را دوست دارم. لندن را دوست دارم. و دیدن این تغییر برایم دردناک است. میدانید که ریشههای من در اروپا است.»
رئیس جمهوری آمریکا گفت: «[در اروپا] مردم از همه جای دنیا میآیند. نه فقط از خاورمیانه، بلکه از کنگو هم میآیند، تعداد بسیار زیادی از مردم از کنگو میآیند. و حتی بدتر، آنها از زندانهای کنگو و بسیاری کشورهای دیگر میآیند.»
وقتی از او پرسیده شد که آیا مسیر فعلی کشورهای اروپایی به معنای آن است که دیگر متحد آمریکا نخواهند بود، آقای ترامپ پاسخ داد: «یا خواهند بود … خوب، بستگی دارد. میدانید، بستگی دارد. ایدئولوژی خود را تغییر خواهند داد، البته، چون افرادی که میآیند ایدئولوژی کاملا متفاوتی دارند. اما این آنها را بسیار ضعیفتر خواهد کرد. آنها بسیار… ضعیفتر خواهند شد و کاملا متفاوت خواهند شد.»
اگرچه او انکار کرد که چشمانداز مشخصی برای اروپا دارد، اما گفت که «افرادی را تایید کرده که بسیاری از اروپاییها دوست ندارند»، از جمله ویکتور اوربان از مجارستان: «من هیچ چشماندازی برای اروپا ندارم. تنها چیزی که میخواهم ببینم، اروپای قدرتمند است. ببینید، اول از همه برای ایالات متحده آمریکا چشمانداز دارم. شعار من آمریکا را دوباره بزرگ کنیم است.» او افزود: «من قرار است فرد بسیار باهوشی باشم، میتوانم … من چشم دارم، گوش دارم، دانش دارم، دانش وسیعی دارم. میبینم چه اتفاقی میافتد. گزارشهایی میگیرم که شما هرگز نخواهید دید. و فکر میکنم آنچه برای اروپا اتفاق میافتد وحشتناک است.»
ونزوئلا و آمریکا لاتین
آقای ترامپ در جریان این مصاحبه که گاه مکثهای طولانی میکرد، از موضوعی به موضوع دیگر میپرداخت. او درباره موضوعاتی صحبت میکرد که قبلا بارها از آنها شکایت یا گلایه کرده بود و نظریههای توطئهای را تکرار میکرد که قبلا معروف و شناخته شده بودند. او همچنین بارها از پاسخ روشن درباره اعزام نیروهای آمریکایی به ونزوئلا خودداری کرد، اقدامی که تلاش او برای سرنگونی نیکلاس مادورو، رئیس جمهوری را نشان میدهد.
او گفت: «من نمیخواهم تایید یا رد کنم. در این باره صحبت نمیکنم» و افزود که نمیخواهد درباره راهبردهای نظامی صحبت کند.
ترامپ گفت که ممکن است عملیات نظامی ضد مواد مخدر را به مکزیک و کلمبیا نیز گسترش دهد. وقتی از او پرسیده شد که آیا استفاده از نیرو علیه اهدافی در کشورهای دیگر که تجارت مواد مخدر در آنها فعال است، از جمله مکزیک و کلمبیا، را در نظر میگیرد، پاسخ داد: «در نظر دارم.»
ائتلاف پنهان ترامپ و پوتین علیه یک اروپای واحد
مارک چمپیونفرارو- مارک چمپیون تحلیلگر و کارشناس ارشد مسائل اروپا و ستون نویس بلومبرگ نوشت:در «استراتژی امنیت ملی جدید دولت ترامپ» برای رهبران اروپایی هیچ عنصر غافلگیرکنندهای وجود ندارد؛ چه رسد به آنکه شایسته موج استقبال پرحرارت و کمسابقهای باشد که این سند در مسکو برانگیخته و از آن بهعنوان نشانهای از وقوع نوعی «انقلاب» در سیاست خارجی آمریکا یاد شده است. این سند، در جوهر خود، عملاً بر تعمیق شکاف در اتحاد فراآتلانتیک انگشت میگذارد؛ اتحادی که از سال ۱۹۴۵ تاکنون، هر رهبر کرملین در سودای تضعیف و در نهایت فروپاشی آن بوده است.
علت این وضعیت، در اصل، باید کاملاً روشن باشد. مسکو دستکم از دوران پتر کبیر تاکنون، همواره درگیر نبردی دائمی برای گسترش یا حراست از مرزهای غربی و حوزه نفوذ خود بوده است. مداخلات ایالات متحده در جهت کمک به شکست مهمترین رقیب قرن بیستم روسیه بر سر سلطه بر قاره اروپا یعنی آلمان، عملاً به سود کرملین تمام شد. با این حال، تصمیم واشنگتن برای ماندن در نقش ضامن یک «غرب» جدیدِ فراآتلانتیک، دیگر با خواست و منافع روسیه همسو نبود و به نقطه آغاز تعارض راهبردی بلندمدت میان دو طرف تبدیل شد.
نویسندگان استراتژی جدید نیز این واقعیت تاریخی را انکار نمیکنند؛ محل اختلاف جای دیگری است. برخلاف اسلاف خود، آنان بر این باورند که منافع ایالات متحده در قبال اتحادیه اروپا اکنون با منافع مسکو همجهت شده است. از نگاه آنان، مطلوبتر آن است که اروپا به مجموعهای از کشورهای کوچک و متوسطِ پراکنده تبدیل شود که بتوان با اعمال فشار، از هر یک بهصورت جداگانه امتیاز گرفت و در خدمت منافع اقتصادی واشنگتن از آنها بهرهبرداری کرد تا آنکه با یک بلوک منسجم ۳۰ تریلیون دلاریِ رقیب روبهرو شوند که توان پاسخگویی و تلافی بهویژه در حوزههایی مانند تجارت، را دارد.
دومین میدان همگرایی منافع ترامپ و پوتین در اروپا، تلاش برای کنار زدن رهبریهای لیبرال و کثرتگراست؛ رهبریهایی که هنوز در اکثر پایتختهای اروپایی بر سر کارند و برای هر دو، تهدیدی جدی در سطح سیاست داخلی بهشمار میآیند. این همان طیف سیاسی است که روایتهای پوپولیستی و اقتدارگرایانهای را که ترامپ و پوتین برای تداوم حضور خود در قدرت بر آنها تکیه کردهاند، به چالش میکشد. بهبیان صریحتر، در میدان «جنگهای فرهنگی»، ترامپ و پوتین عملاً در یک جبهه قرار دارند و «اروپای لیبرال» را بهعنوان دشمن مشترک خود تعریف کردهاند.
حساسیت تند و غیرعادی پوتین نسبت به اوکراین در سال ۲۰۱۳، زمانی که کییف در آستانه امضای یک توافق تجاری با اتحادیه اروپا قرار داشت، ریشهای کاملاً روشن داشت: کرملین نمیتوانست بپذیرد که کشوری همسایه، همزبان و از جهات متعدد مشابه روسیه، در چارچوب اتحادیه اروپا به سطحی از رفاه و آزادیهای سیاسی شبیه لهستان دست پیدا کند. اگر اوکراین به چنین موقعیتی میرسید، شهروندان روس بعدها چه توجیهی برای پذیرش تداوم یک نظام اقتدارگرا میداشتند؟
به همین قیاس، دونالد ترامپ نیز به شکست «اروپای لیبرال» نیاز دارد تا بتواند اکثریت رأیدهندگان آمریکایی را قانع کند که او تنها راهحل مشکلاتشان است. از همین رو، در استراتژی امنیت ملی جدید او، با اذعانی شگفتانگیز روبهرو میشویم: این ادعا که ایالات متحده نهتنها «حق»، بلکه «وظیفه» دارد در سیاست داخلی اروپا مداخله کند تا رهبرانی همسنخ با سبک «ماگا» در آن کشورها نیز به قدرت برسند و صحنه سیاسی اروپا را دگرگون کنند.
توهم نجات دموکراسی با مرد قدرتمند؛ تکرار خطای قرن بیستم در قرن بیستویکم
همانند بسیاری از ایدئولوگها از جمله کارل مارکس، ترامپ و نویسندگان این سند نیز در «تشخیص بیماری» نظم موجود بهمراتب تواناتر از آناند که بتوانند «راهحلهای کارآمد» ارائه کنند. دههها طول کشید تا بسیاری از چپگرایان دریابند که صرفِ وجود گرایشهای استثماری و بیثباتکننده در نظام سرمایهداری، لزوماً به این معنا نیست که انقلاب پرولتاریا و برپایی اتوپیای سوسیالیستی سرنوشتی اجتنابناپذیر است؛ به همان قیاس، میتوان حدس زد که زمان خواهد برد تا ماهیت واقعی «پازلی» که افراطگرایان راست امروز بر میز سیاست گذاشتهاند، نیز برای همگان آشکار شود.
تلاشی که برای پُر کردن شکاف عمیقی صورت گرفت که بهسرعت میان آموزههای مارکسیستی و واقعیت عینی زندگی روزمره پدید آمده بود، در نهایت به وارونهسازی حقیقت و استقرار یک نظام سرکوب سازمانیافته در اتحاد جماهیر شوروی انجامید؛ تجربهای که پژواکهای آن تا امروز نیز در تاریخ و سیاست معاصر شنیده میشود.
امروز، پژواکی از همان منطق را در قالبی تازه میبینیم. برای نمونه، در فوریه امسال، «جِیدی وِنس»، معاون ترامپ، ایده تازه دولت را با خود به کنفرانس امنیتی مونیخ برد: این ادعا که اتفاقاً در همینجا، در قلب اروپای لیبرال، دموکراسی و آزادی بیان زیر فشار است و در معرض تهدید قرار دارد. در این روایت، چندان اهمیتی ندارد که رئیس او خود تلاش کرده نتایج انتخابات ۲۰۲۰ – انتخاباتی که در آن شکست خورده بود را لغو کند؛ یا تلاش کرده است کنترل سیاسی و شخصی خود را بر نهادهای دموکراتیک مستقل تحمیل کند؛ یا اصل تفکیک قوا را زیر پا بگذارد. پس از آن نیز، بنا بر این روایت انتقادی، از ظرفیتهای گارد ملی و بودجههای فدرال برای تحمیل ارادهاش بر شهرها و دانشگاههایی استفاده کرده که با او و دیدگاههایش سرِ مخالفت داشتهاند.
این توهمی خطرناک است که بتوان با تسلیم کردن نهادها به اراده یک رهبر، دموکراسی را بازسازی کرد؛ همانگونه که نمیتوان با سرکوب استقلال دانشگاهی، از «آزادی بیان» صیانت کرد یا آن را ارتقا داد. به همین قیاس، ویران کردن نهادهای بینالمللی و بازگرداندن جهان به منطق کهنه «مناطق نفوذ قدرتهای بزرگ» نیز هرگز به صلحی پایدار منتهی نخواهد شد؛ بخش عمده تاریخ بشر، رو در رو با این خیال، روایت دیگری را ثبت کرده است.
دقیقاً به همین دلیل است که برای زنده نگهداشتن چنین توهماتی، وارونهنمایی واقعیت به ضرورتی اجتنابناپذیر تبدیل میشود. همین منطق بر ادعاهای پوچ ترامپ درباره آوردن صلح به جنگهایی نیز حاکم است که یا همچنان ادامه دارند یا سالهاست پایان یافتهاند؛ بهویژه در روایتی که او تلاش می کند در آن، اروپا و اوکراین را بهعنوان مقصر و محرک اصلی تهاجم پوتین در سال ۲۰۲۲ معرفی کند.
ائتلافهای کهنه، تهدیدهای نو؛ دموکراسی اروپایی زیر فشار ترامپیسم جهانی
ویکتور اوربان در مجارستان نیز همین مسیر را، گامبهگام و با دقت، طی کرده است. تجربه لهستان بهروشنی نشان میدهد که بازگرداندن استقلال دادگاهها و سایر نهادهای دموکراتیک، حتی در شرایطی که اپوزیسیون در میدانی نابرابر موفق به بازگشت به قدرت میشود، تا چه اندازه کاری دشوار، فرساینده و زمانبر است. در همین حال، از بریتانیا تا آلمان، نسخههای کوچکتر و بومیشده ترامپ در کمیناند تا در فرصت مناسب، بر مسند قدرت در سراسر اروپا تکیه زنند.
بیتردید، دستکم برخی از این چهرهها در نهایت در کسب قدرت موفق خواهند شد، چرا که تشخیص پوپولیستی آنان از بحران دموکراسیهای لیبرال، در بخش قابلتوجهی با واقعیت انطباق دارد. اروپا واقعاً در موقعیتی ضعیف قرار گرفته است. دموکراسیهای این قاره برای بازگرداندن پویایی ازدسترفته خود که حاصل سالها خلع سلاح، افول جمعیتی، فربهشدن دولتهای رفاه و نوعی خودرضایتی در برابر روند صنعتیزدایی است ـبهسختی دستوپا میزنند. در این میان، برخی از چهرههای تازهنفس راستگرا مانند جورجیا مِلونی، نخستوزیر ایتالیا، در عمل به سیاستمدارانی عملگرا و واقعبین تبدیل خواهند شد؛ کسانی که پس از رسیدن به قدرت، بخشی از شعارها و سیاستهای پوپولیستی خود را که میدانند در عرصه عمل شدنی نیست، کنار میگذارند. اما همه چنین نخواهند کرد؛ برخی دیگر تا انتها بر همان مسیر رادیکال و پرهزینه پافشاری میکنند.
در همین حال، هیچ نشانه جدیای دیده نمیشود که حاکی از آن باشد اروپاییها شهامتِ قطع وابستگی افراطی خود به تسلیحات و فناوری آمریکایی را پیدا کرده باشند؛ اقدامی که ناگزیر با خطرات اقتصادی یک جنگ تجاری محتمل با واشنگتن گره میخورد. راه سادهتر این است که تظاهر کنند ایالات متحده صرفاً شریکی است که «موقتاً دچار لغزش» شده؛ روایتی آرامبخش که اجازه میدهد وضع موجود پابرجا بماند. چرا که پذیرفتن خلاف این تصور، مستلزم دگرگونیهای عمیق در نقشه ائتلافها و نوعی انقلاب در نسبت «کره در برابر تفنگ» در سیاست اروپاست؛ تغییری آنچنان بنیادی که میتواند خودِ دکترین جدید ترامپ را نیز تحتالشعاع قرار دهد.