صفحه اول
لاتاری آمریکا سالهاست بهعنوان بلیط ورود به «رویای آمریکایی» تبلیغ میشود؛ اما واقعیت آن بسیار پیچیدهتر از برداشت عموم است. از شانس کمتر از یک درصد تا هزینههای سنگین، مسیر دشوار مهاجرت و شکاف میان تصور و واقعیت، لاتاری بیش از آنکه بخت طلایی باشد، یک مسیر پر چالش است. کمتر از ۱۰ روز به پایان مهلت لاتاری مانده. صفحات ثبتنام دوباره شلوغ شده، گروههای تلگرامی پر از هیجانات ناشی از تبلیغات است.لاتاری تعبیر وارونه بختی طلایی است؛ بلیتی که ممکن است زندگی را به نحو دیگری دگرگون کند، اما اغلب با هزینههای سنگین، ناامیدیها و سالها تلاش بیوقفه همراه است. کسانی که با تصویر «زندگی رویایی» میروند، معمولاً با حقیقت «زندگی واقعی» روبهرو میشوند؛ تفاوتی که گاهی به قیمت یک عمر حسرت تمام میگردد. خود ثبتنام در ایران هم کم هزینه نیست؛ عکس، مشاوره، گاهی وکیل؛ همه با هم برای هر نفر چند میلیون تومان میشود. در یک سال اخیر، فقط در ایران، هزاران میلیون تومان برای این خدمات خرج شده؛ پولی که برای یک شانس نیمدرصدی پرداخت میشود و هیچ بازگشتی ندارد. گاهی برای بازگرداندن شانس از دست رفته در لاتاری بعضی از آژانسهای مهاجرتی چند صد میلیون تومان بدون هیچ ضمانتی از شما دریافت میکنند و نهایتاً نتیجه اش پولی است که از دست رفته است. عکاسیهای تهران نیز برای گرفتن عکسهایی که حالا به نام عکس لاتاری معروف است گاهی تا یک میلیون تومان از شما هزینه دریافت میکنند. یکی از سوالات پرتکرار درباره لاتاری آمریکا این است که آیا با توجه به Travel Ban (ممنوعیت سفر) ایرانیها همچنان میتوانند در این برنامه شرکت کنند یا خیر. طبق قوانین فعلی، ایرانیان مجاز به ثبتنام در لاتاری گرین کارت هستند و اسم ایران در فهرست کشورهای واجد شرایط وجود دارد. اما در صورت برنده شدن، صدور ویزا ممکن است تحت تأثیر بن تراول آمریکا قرار گیرد و برخی محدودیتها برای متقاضیان ایرانی اعمال شود. با این حال، همیشه امکان وجود استثناءها (مانند داشتن تابعیت دوم یا داشتن خانواده درجه یک در آمریکا) وجود دارد. اما حقیقت این است که لاتاری آمریکا هیچگاه بخت طلایی نبود. فقط یک قرعهکشی است که در را نیمهباز میکند. پشت آن در، فرش قرمز نیست؛ یک راه طولانی و پرهزینه و بدون ضمانت است که باید با دست خالی طی شود. برنده شدن فقط آغاز یک ماراتن سخت است، نه پایان یک مسابقه کوتاه. خیلیها بعد از چند سال همراه با بیماریهای روانی اعم از افسردگی به وطن باز میگردند و البته خیلیها هم فقط میمانند بدون اینکه واقعاً آن رؤیای بافته شده را زندگی کنند.