روزنامه کائنات
5

گزارش

1404 شنبه 24 آبان - شماره 4953

کائنات الزامات پایداری پیمان های امنیتی در غرب آسیا را بررسی می کند

معمای موازنه‌ قدرت در خاورمیانه

 کامران مینوی- چشم‌انداز مثبت پیمان امنیتی میان آمریکا و عربستان دوباره در صدر خبرها قرار گرفته است. گزارش‌ها حاکی از آن است که این دو کشور درباره توافقی مشابه پیمان امنیتی اخیر آمریکا با قطر گفت‌وگو می‌کنند. این انتظار می‌رود که اعلام عمومی این پیمان در جریان سفر محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان، به کاخ سفید در ۱۸ نوامبر صورت گیرد و از آن با عنوان قطر پلاس یاد شود.
این تحولات نشان‌دهنده رویکردی نگران کننده است؛ رویکردی که اعطای تضمین‌های امنیتی را راه‌حلی سریع و کم‌هزینه برای آرام‌کردن متحدان می داند. واشنگتن با چنین رویکردی تلاش می‌کند تا منافع متحدان مضطرب‌اش را با منافع آمریکا گره بزند.
پیمان دفاعی میان آمریکا و عربستان اقدامی غیرضروری و پرریسک است که نه تنها اهداف نامشخصی را دنبال می‌کند، بلکه در تامین آن‌ها نیز چندان موثر نیست. بنابراین، دولت ترامپ باید طرح ناکارآمد دولت بایدن را کنار بگذارد.
غرب آسیا در مسیر امنیت بلندمدت
مجموع رویدادهای ماه‌های اخیر از اظهارات تا اقدامات، حکایت از شکل‌گیری دو دیدگاه عمده درباره امنیت منطقه دارد؛ نگاه نخست منطقه را نسخه شفابخش منطقه می‌داند و بر همکاری جمعی و مشارکت همه بازیگران منطقه‌ای تاکید دارد. نگاه دوم امنیت را در ائتلاف با قدرت‌های فرامنطقه‌ای و مهار ایران، تعریف کرده است.
 برای غرب آسیا و خاورمیانه، هیچ مفهومی به اندازه امنیت و ثبات ارزش بنیادین ندارد و از این روست که در هر نشست و مجمع و گفت‌وگویی این خواست و هدف را به انحای مختلف مورد بررسی و برنامه‌ریزی قرار می‌دهند. در تازه‌ترین این نشست‌ها، غرب آسیا به میزبانی بحرین در نیمه اول آبان ماه، شاهد یکی از مهمترین نشست‌های منطقه‌ای بود؛ نشستی که به سبب طرح دیدگاه‌های متنوع درباره منطقه، تامین ثبات و امنیت در آن و بازیگران نقش‌آفرین در این پروسه می‌تواند در آینده به عنوان یکی از نقاط عطف در پروسه بحث و گفت‌وگو درباره تغییر رویکرد کشورهای منطقه تعریف شود.
غرب آسیا حداقل در چهل سال گذشته درگیر نوعی «خصم خاموش» در روابط کشورهای حاضر در این منطقه بوده است که در نگاهی خوشبینانه با سوتفاهمی شکل‌ گرفت اما تداوم آن ریشه در تمایل قدرت‌های فرامنطقه‌ای داشت. در چهار دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نگاه کشورهای عرب منطقه به ایران، از یک اصل متاثر بود؛ «ایران تهدید امنیت و ثبات منطقه‌ای است». گزاره‌ای که آمریکا و رژیم اسرائیل در تثبیت و تحکیم آن در اذهان حکام عرب منطقه تمام تقلای خود را به کار بستند. این روند اما از مقطعی و بر پایه منطق و استدلالی عقلانی از سوی کشورهای منطقه با تردیدهایی روبرو شد و پس از حمله نظامی رژیم اسرائیل و آمریکا به ایران، نشانه‌ها از کم‌رنگ شدن ذهنیت تهدیدانگاری علیه تهران، حداقل در مقطع کنونی حکایت دارد.
در حال حاضر امیرنشینان خلیج‌فارس بیش از پیش برای پاسخ به این پرسش در تلاش هستند که «تهدید واقعی امنیت در منطقه کیست؟» پاسخ به این پرسش مبنای پیدا و پنهان سخنرانی‌های نشست منامه بود و با ارزیابی مجموع سخنرانی‌های صورت گرفته در آن نشست و عبور از واکنش‌های ابتدایی و اغلب سطحی به سخنرانی‌ها و دیدارها، می‌توان دریافت که در این نشست دو دیدگاه درباره امنیت منطقه و مخاطرات آن مطرح شد که پرداختن به هریک از این دو دیدگاه، فارغ از مدافعان آن می‌تواند در چشم‌انداز تعریف ترتیبات امنیتی در منطقه تاثیرگذار باشد.
امنیت و چگونگی تعریف آن برای کشورهای منطقه
به باور و تاکید بسیاری از تحلیلگران منطقه‌ای، مقامات و مسئولان، مفهوم امنیت در جهان دیگر محدود به مفهوم نظامی نیست و متغیرهای به اصلاحی نرمی در ایجاد و تثبیت این مفهوم شکل گرفته‌اند که بیش از گذشته ضرورت بازتعریف نگاه‌ها به این مقوله در غرب آسیا را پررنگ می‌سازد. در جهان امروز اقتصاد و فرهنگ، فناوری و رسانه اگر نگوییم بیشتر از تسلیحات اما کمتر از آن هم اثرگذار نیستند. در قرن ۲۱ بازیگران در غرب آسیا هریک متناسب و مرتبط با تاریخ و فرهنگ، نگاه خود به مفهوم امنیت و نیز اصول سیاست خارجی خود به پدیده امنیت نگریسته و به آن بها داده و برای تامین آن برنامه‌ریزی می‌کنند.
در حال حاضر امیرنشینان خلیج‌فارس بیش از پیش برای پاسخ به این پرسش در تلاش هستند که «تهدید واقعی امنیت در منطقه از کدام سو بیشتر است؟» پاسخ به این پرسش مبنای پیدا و پنهان سخنرانی‌های نشست منامه بود
الف: شماری از دولت‌های منطقه معقدند سازوکار تامین امنیت منطقه‌ای باید مبتنی بر دیپلماسی جمعی بوده و با همراهی و هماهنگی همه کشورهای منطقه صورت گیرد. مبنای چنین دیدگاهی عبور از تهدیدانگاری هریک از کشورهای منطقه و ورود به نگاهی منعطف به همکاری‌ است. در چنین نگاهی، نه ایران و نه هیچ یک از کشورهای غرب آسیا، تهدید برای این منطقه محسوب نمی‌شود بلکه باید و می‌تواند به عنوان ابزاری در مسیر ثبات تعریف شوند. پرچم‌دار این رویکرد در نشست منامه «بدر البوسعیدی» وزیر امور خارجه عمان بود که تصریح کرد: «تقویت سازوکاری جامع‌ برای گفت‌وگو و تلاش‌های امنیتی شورای همکاری خلیج فارس، بی‌تردید واقعیتی را منعکس خواهد کرد که ایران، عراق و یمن هم سهم مشروع و واقعی در امنیت خلیج فارس دارند، چنین رویکردی ما را در موقعیت بسیار بهتری قرار خواهد داد تا به چالش‌های دیگر منطقه، از جمله امنیت دریایی، قاچاق مواد مخدر و انسان، و تغییرات اقلیمی بپردازیم، واقعاً چگونه می‌توانیم امنیت منطقه‌ای داشته باشیم، وقتی بازیگران اصلی از گفت‌وگو کنار گذاشته شوند؟ گفت‌وگوی فراگیر، احترام متقابل و پیوندهای اقتصادی عمیق‌تری را ترویج می‌دهد و انگیزه‌هایی برای خویشتنداری ایجاد می‌کند ـ چیزی که سیاست مهار و رویکردهای مبتنی بر رقابت صفر نمی‌توانند به‌دست آورند».
ب: دیدگاه دیگر اما معتقد است تامین امنیت منطقه‌ای جز با ائتلاف‌ها و پیمان‌ها با قدرت‌های فرامنطقه‌ای امکان‌پذیر نیست و این میان «آنچه این ثبات منطقه را تهدید می‌کند ایران است». دیدگاهی که سال‌هاست دلارهای نفتی اعراب را به بهانه تهدید ایران راهی کارخانه‌های اسلحه‌سازی آمریکا کرده و راه را بر هرگونه همکاری در منطقه بسته است. چنین رویکردی گرچه تا همین چند سال گذشته نگاه حاکم بر عمده حکمرانان عرب در منطقه بود و در این نشست هم از سوی نماینده آمریکا بسیار مورد تاکید قرار گرفت اما مجموع دیدگاه‌های مطرح شده در نشست منامه نشان می‌دهد که این رویکرد جز از سوی برخی مقامات اسبق عربی و نمایندگان آیپک، لابی صهیونیستی خریدار دیگری ندارد.
طرفداران رویکرد نخست که عمان، قطر و ایران در آن دسته‌بندی می‌شوند، امنیت پایدار منطقه‌ای را محصول و مرهون مشارکت همه بازیگران و برخاسته از درون منطقه می‌دانند. نگاهی که عربستان سعودی هم از سال ۲۰۲۳ و با عادی‌سازی روابط خود با تهران نشان داد که درحال تغییر مسیر به سمت آن است. شیوه‌ای که ریاض و تهران در سال‌های اخیر اتخاذ کردند به الگویی برای دیگر کشورهای منطقه هم تبدیل شد. تاکید بر کاهش وابستگی و حضور کشورهای فرامنطقه‌ای به ویژه حضور نظامی آن‌ها کانون اصلی این طرح است که با توجه به نگاه نه چندان مثبت مردم منطقه به این قدرت‌ها به نوعی مشروعیت مردمی را هم با خود به همراه دارد. ایده‌هایی چون «مجمع گفت‌وگوی منطقه‌ای»، «طرح مناره» و همکاری در شورای همکاری خلیج‌فارس در راستای همین نگاه از سوی ایران و برخی کشورهای منطقه ارائه شد.
این ایده‌ها گرچه تا پیش از حمله نظامی رژیم اسرائیل به ایران، پیشنهاداتی گفتمانی جذابی بودند اما پس از این حمله و به ویژه پس از حمله اسرائیل به قطر، به عنوان یکی از مهمترین دستورکارهای کشورهای منطقه قرار گرفته است و حتی گروهی که پیش از این چتر امنیتی آمریکا را به عنوان سپری غیرقابل نفوذ می‌دانستند پس از بمباران دوحه در این دیدگاه تجدیدنظر جدی صورت دادند. با این همه اما برای رسیدن به سازوکاری در میدان عمل، راه طولانی در پیش است.
ترکیب سازنده امنیت در منطقه می‌تواند مجموعه‌ای از دیپلماسی، تسلیحات و اقتصاد تعریف شود و این ترکیب به منظور تبدیل شده به مدل همکاری نیازمند گفت‌وگوهایی بیشتر و البته به دور از لابی‌های غربی و صهیونیستی است.
ب: دیدگاه دوم اما مبتنی بر متوازن‌سازی قدرت در منطقه از سوی کشورهای فرامنطقه‌ای و با این ادعا است که ایران و آنچه گروه‌های تحت حمایت تهران می‌خواند باید از سوی کشورهای غربی مهار شوند تا امنیت تامین شود. اقدامی که به بهای زیرسوال رفتن استقلال کشورهای منطقه و تداوم و توسعه رقابت‌های تسلیحانی خواهد بود. از سوی دیگر اعتماد بیش‌از اندازه به تامین امنیت از سوی کشورهای فرامنطقه‌ای موجب خواهد شد تا با کوچکترین تغییری در روابط دو یا چندجانبه، امنیت منطقه هم متاثر و متلاطم شود.
منطقه و آنچه بدان نیاز دارد
هریک از دو نگاه اشاره شده در بالا عواقب و نتایجی را در منطقه به همراه خواهد داشت و هر اندازه کشورهای منطقه بتوانند از رویکرد اتکا به قدرت‌های فرامنطقه‌ای به سمت رویکرد همکاری جمعی حرکت کنند، شرایط برای برقراری امنیتی پایدار هموارتر خواهد شد. با این پایداری، غرب آسیا هم می‌تواند مانند شرق آن و یا حتی اروپا به گونه‌ای تازه و البته کم‌تر تجربه شده در تامین امنیت نگاه بلندمدت داشته باشد و آن را از مسیر اقتصاد و منافع اقتصادی جمعی پیگیری کند. موضوعی که امارات متحده عربی و قطر در سال‌های اخیر به آن توجه ویژه داشته و ایران هم با توجه به مجموع ویژگی‌های جغرافیایی و سیاسی خود می‌تواند نقشی تعیین کننده در ایجاد و تثبیت امنیت حاصل از پیوندهای اقتصادی کشورهای منطقه ایفا کند.
ترکیب سازنده امنیت در منطقه می‌تواند در مجموعه‌ای از دیپلماسی، تسلیحات و اقتصاد تعریف شود و این ترکیب به منظور تبدیل شدن به مدل همکاری، نیازمند گفت‌وگوهایی بیشتر و البته به دور از لابی‌های غربی و صهیونیستی است. مجمعی که بتواند هم کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و هم عراق و یمن و ایران را شامل شده و حتی مسیر ورود دیگر همسایگان را هم گشوده نگه دارد.
چشم‌انداز پیش روی چنین ترکیبی در کوتاه مدت می‌تواند همان الگوی تنش‌زدایی میان ایران و عربستان را به صورت دو جانبه یا کلان با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس تکرار کند. حضور قدرتمند و با ثبات عراق در کنار پایان نگاه تهدید محور به یمن هم می‌تواند در میان مدت، چشم‌انداز رسیدن به چارچوب همکاری را گسترده‌تر و در دسترس‌تر قرار دهد. طراحی این چارچوب اما در بلندمدت نیازمند عبور از نگاه نجات‌بخش به غرب، تشخیص رژیم اسرائیل به عنوان تهدید اصلی و در نهایت تعریف منافع بلندمدت و مشترک اقتصادی در منطقه است.
تامین و تضمین ثبات در منطقه در توان هیچ‌یک از کشورهای منطقه به تنهایی نیست اما مجموع سرزمین‌های غرب آسیا، نخستین و تنها مسیر این تامین و تضمین آن هستند و به نظر می‌رسد اشارات رفته در نشست منامه هم فارغ از انگیزه‌های برگزارکنندگان و شماری از مهمانان، می‌تواند مقدمه‌ای برای حرکت در این مسیر در منطقه باشد.
نگاهی به سیاست منطقه ای امریکا
محمود عباس‌زاده مشکینی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی  و سیاست خارجی مجلس یازدهم می نویسد:در فضای رقابت داخلی و خارجی «پیش‌بینی اهداف و استراتژی و تاکتیک رقیب» اصل بسیار مهم و کارسازی است، به‌ویژه وقتی فضای موجود بین رقبا خاکستری یا خصمانه بوده و حریف هم از قدرت و ظرفیت بیشتری برخوردار باشد. مثل شرایط بین ایران و غرب و اختصاصا ایران و آمریکا. بر همین اساس برای جمهوری اسلامی ایران و کنشگران سیاسی، حتی کنشگران امنیتی، ضروری است اهداف و استراتژی و برنامه غرب در خاورمیانه را دقیقا تشخیص و پیش‌خوانی کرده و به تعبیر دیگر، دست آمریکا در منطقه را بخوانند. اگر این خوانش منطق بر واقعیت وجود داشته باشد، بدیهی است که می‌شود به‌راحتی و کم‌هزینه، راهبرد و رویکرد کنشی و واکنشی دقیقی طراحی کرد و از اتخاذ تصمیمات مبتنی بر انگاره‌های غیردقیق و پرهزینه و خسارت‌بار و غیرعقلایی و مغایر منافع ملی اجتناب کرد. دقیقا اینجاست که کارکرد مراکز مطالعاتی و پژوهشی و اتاق‌های فکر که از استقلال و آزادی کافی هم‌ برخوردار هستند، اهمیت خود را نشان می‌دهند. هسته‌هایی که متأسفانه ما نسخه واقعی آن را کم داشته و نسخه‌های باندی، جناحی، ابزاری، بدلی و فیک آن را به وفور داریم که شوربختانه اغلب‌شان نیز از بودجه مستقیم و غیرمستقیم با بودجه دولتی و عمومی اداره می‌شوند.
با این مقدمه، نگارنده دنبال پاسخ این سؤال است که هیئت حاکمه و قدرت غالب آمریکا و اختصاصا ترامپ در جهان (به طور اعم)‌ و در خاور‌میانه و ایران (به طور اخص) دنبال چه برنامه‌ای است؟ و از کدام مسیر و مسیرها و با به‌کارگیری چه تاکتیک‌ها و ابزارها و در چه دوره‌های زمانی، تحقق اهداف خود را دنبال می‌کند؟
مواضع اعلامی رئیس‌جمهور آمریکا و عملکرد و اقدامات آنها نشان می‌دهد انچه رؤسای جمهور قبلی آمریکا در لفافه و پوشش دیپلماسی و تعارف‌آمیز پیگیری می‌نمودند، ترامپ به صورت لخت و بی‌تکلف پیگیری می‌کند. ویژگی‌های فردی او این استراتژی را بارزتر نشان می‌دهد. ترامپ تفکر تاجرمنشانه دارد، اهداف خود را در قالب پروژه تعریف کرده و برای آن زمان آغاز و پایان قائل است و منافع ملی آمریکا و منافع شخصی و خانوادگی‌اش در رأس معیارهای او قرار دارد. تقید او به اخلاق در پایین‌ترین حد نسبت به اغلب رؤسای جمهور کشورهای غربی است‌ و از درجه بالایی از اعتمادبه‌نفس و تجربه برخوردار است.
به نظر می‌رسد ترامپ برای جهان و کانون تأثیرگذار در جهان یعنی خاورمیانه برنامه دارد و به دنبال تحقق ایده‌ای مانند «امپراتوری عصر ارتباطات» یا امپراتوری چهارم به مرکزیت آمریکاست؛ بعد از امپراتوری ایران دوره باستان، امپراتوری مغول در دوره میانه، امپراتوری بریتانیای کبیر در دوره معاصر. او برای تحقق همین ایده اولا شرایط تاریخ را مهیا می‌بیند و ثانیا بی‌تعارف می‌خواهد از مزیت ویژه آمریکا و عامل قدرت بلامعارض و توفق‌، سیاسی-نظامی-هژمونیک‌ خودش بهره ببرد.
البته هر‌کسی هم به‌جای ترامپ باشد (با ایدئولوژی و عقلانیت لیبرالیستی) قطعا هم‌ باید همان‌گونه فکر و عمل کند. بنابرین در نقطه مقابل اساسا به‌جای فحش‌دادن به ترامپ، باید با عصاره تدبیر، بر اساس منافع ملی و مطالعه محور، مؤثرترین تصمیمات آفندی و پدافندی را اتخاذ کرد و صد‌البته الزاما می‌توان تصمیمات خارق از پاردایم‌های مرسوم هم اتخاذ کرد؛ چراکه در شرایط حاضر مهم‌ترین اصل، اصل بقای میراثی به نام ایران است که مهد مکتب علوی و هنر و معرفت و فضایل انسانی است. واقعیت این است آمریکا میدان جهان را برای یکه‌تازی هموار می‌بیند. آمریکا می‌خواهد هزینه «جهان‌کشوری» مطلوب خود را آمریکا نپردازد. آمریکا هم‌پیمانان خود حتی اروپا را شریک ذی‌حق نمی‌داند و فی‌الواقع می‌خواهد از بابت «مصونیت اروپایی از تهدید روسیه» برای اروپا فاکتور ارائه داده و مابه‌ازای آن را بستاند. همچنین هزینه تحقق خاورمیانه مطلوب خود را نیز به اضافه هزینه‌های بالاسری از اعراب دریافت کند و قدم به قدم محیط جغرافیایی و دیپلماسی و اقتصادی را بر غول زرد، یعنی چین تنگ‌تر و تنگ‌تر کند.
حال با این شرایط ترامپ ۲۵ مرداد ۱۴۰۴ در آلاسکا با پوتین دیدار می‌کند و قرار‌مدارهایش را می‌گذارد و صد‌البته تمام ملاحظات پوتین را هم واقع‌بینانه درک کرده و برای همکاری متقاعد می‌کند. سه روز بعد، سران کشورهای اروپایی را بسان رعیت‌های دوره ارباب-رعیتی به کاخ سفید احضار کرده و به صف می‌کشد و تنگناه‌ها و وظایفشان را به آنها تفهیم می‌کند. چون هر‌کدام از کشورهایی اروپایی بدون حمایت آمریکا نمی‌توانند در مقابل روسیه قامت راست کنند.
بنابرین از دید تجارت‌محورانه ترامپ، باید هزینه همین امنیت عاریتی یا «تحت‌الحمایگی» را به آمریکا بپردازند. ولو با دنباله‌روی مطلق از آمریکا بر همین اساس در پرده بعدی، جناب ترامپ هم‌پیمانان اروپایی و کشورهای پیرامون رژیم صهیونیستی را در شرم‌الشیخ جمع می‌کند و با ادبیاتی غیردیپلماتیک و به ظاهر لمپن، این بار سران کشورها را یکی‌یکی خطاب قرار داده و بدین شیوه به دنیا اعلام می‌کند همه این کشورها فی‌الواقع نوچه‌های ارباب کاخ سفید هستند و سران حاضر نیز با نیشخندهای اجباری به این جایگاه رعیتی رضایت می‌دهند و ظاهرا چاره دیگری هم ندارند؛ چون اگر یک روز در رفاه مردمشان خللی ایجاد شود دودمانشان باد می‌رود ولو اینکه انگلیس و فرانسه باشند، چه بماند به عربستان و مصر و... .
حال به زعم آمریکا آخرین ایستگاه این اشتها و تسری هژمونیک آمریکا، ایران است و بدون حل پروژه ایران، تمام پروژه‌های پیشین ترامپ بی‌نتیجه است. اینجاست که ایران در جای در شرایط فعلی در خاص‌ترین جایگاه تاریخی و جغرافیایی قرار گرفته است؛ کشوری که نهایت فشارها و حمله قدرت‌های اتمی را هم پشت سر گذراند و به زانو درنیامد. به قول سردار شهید سلیمانی، آیا متولیان فعلی کشورمان فرصت را در دل بحران‌ها خواهند دید؟
تحلیل «الشرق الاوسط» درباره وضعیت جدید خاورمیانه
جنگ دو ساله‌‌ای که نتانیاهو آن را هدایت کرد، در ساختار ژئوپلیتیکی و موازنه‌ قدرت در خاورمیانه تحولات چشمگیری به وجود آورد که موضوع گزارشی از دیدگاه "الشرق الاوسط" شده است و بدون سوگیری درباره آن، بازخوانی اش می کنیم:
پس از حملات هفتم اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل سیاستی متفاوت در پیش گرفت و از درگیری با نیروهای نیابتی ایران به سیاست نابودی کامل آن‌ها روی آورد. اکنون در خاورمیانه سه قدرت اصلی شکل گرفته‌اند که هر یک قلمرو نفوذ و حوزه‌ امنیتی ویژه‌ خود را دارد.
 اسرائیل در مرحله‌ گذار به یک بازیگر منطقه‌ای است و از سیاست پیشین خود که به دفاع از امنیتش بسنده می‌کرد، دست کشیده است. در حال حاضر، این کشور بیش از آنکه قدرتی دیپلماتیک یا سیاسی باشد، یک قدرت نظامی برتر به‌ شمار می‌آید.
 برنده‌ دوم این معادله ترکیه است. این تحول در نتیجه‌ عقب‌نشینی ایران پدید آمد. به‌ویژه پس از آنکه اسرائیل بخش بزرگی از دارایی‌ها و زیرساخت‌های آن را نابود و نفوذش را در منطقه به‌شدت تضعیف کرد. خلئی که از عقب‌نشینی ایران به‌ وجود آمده، نیروهای جاه‌طلب را به میدان می‌کشد و در این میان، ترکیه هم از طریق سوریه، وارد عمل شده است.
امروز ترکیه به جایگاهی مهمی دست یافته که از یک قرن پیش، یعنی از زمان از دست دادن نفوذش در سرزمین‌های شام و خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول، سابقه نداشته است. دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا، بارها تاکید کرده که «ترکیه به‌عنوان یک بازیگر فعال به منطقه بازگشته است» و این سخن درست است. با این تفاوت که این بار بازگشت ترکیه در قالب یک بازیگر منطقه‌ای مشارکت‌جو صورت گرفته که در عین حال از قدرت اقتصادی و نظامی قابل‌توجهی برخوردار است.
 اسرائیل پس از سه جنگ در لبنان، غزه و ایران، بسان رقیبی تازه در عرصه‌ منطقه‌ای ظهور کرده، با این حال ماجرا هنوز به پایان نرسیده است، زیرا ایران و اسرائیل تاکنون به هیچ تفاهمی که بتواند این منازعه‌ طولانی را پایان دهد، دست نیافته‌اند و همین امر احتمال بازگشت درگیری‌ها را بیش از پیش تقویت می‌کند.
  امروز باید اسرائیل را با چهره‌ای متفاوت از آنچه پیش از هفتم اکتبر می‌شناختیم، ببینیم. این کشور امروز به بازیگری اصلی در منطقه تبدیل شده است. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، این دگرگونی را چنین توصیف می‌کند: «ما در آستانه‌ تولد خاورمیانه‌ای جدید قرار داریم.»
 در پژوهشی از موسسه تحقیقات سیاست خارجی ایالات متحده (FPRI) آمده که در پی ابتکار عمل اسرائیل‌ــ یعنی جنگ‌های اخیرش که با پشتیبانی واشنگتن همراه بود‌ــ نظم منطقه‌ای جدیدی با سه ستون اصلی در حال شکل‌گیری است: اسرائیل، ترکیه و منطقه خلیج فارس (با محوریت عربستان سعودی). این تحول پیامد طبیعی فروپاشی محور ایران و خلاءی است که پس از سقوط اسد و عقب‌نشینی نیروهای نیابتی رژیم ایران در لبنان، غزه و عراق به جا ماند.
 در عراق هم ایالات متحده خواستار خلع سلاح شبه‌نظامیان وابسته به رژیم ایران شده است. تنها گروهی که هنوز باقی مانده، شبه‌نظامیان حوثی‌‌اند که احتمالا روزهای پایانی عمرشان را می‌گذرانند. به‌ویژه اینکه نیروهای محلی یمن در آستانه حمله به حوثی‌ها و درهم کوبیدن آن‌ها قرار دارند. این در حالی است که حملات اسرائیل بخش بزرگی از منابع مالی و توان نظامی حوثی‌ها را از میان برده و آن‌ها را در موقعیتی شکننده قرار داده است.
تفاوت قدرت های جدید با ایران چیست؟
مراکز سه‌گانه‌ قدرت در منطقه با قدرت پیشین، یعنی ایران، تفاوتی بنیادین دارند؛ هیچ‌یک از آن‌ها ایدئولوژی‌ صدور یا گسترش ندارند و پشتوانه‌ آن‌ها نیز رقابت قدرت‌های جهانی‌ - همچون دوران جنگ سرد‌- نیست تا آن‌ها را به سمت درگیری مستقیم سوق دهد.
 ترکیه در حوزه‌ امنیتی خود منافع مشخص و روشنی دارد: از شمال عراق و سوریه گرفته تا منافع اقتصادی و سرمایه‌گذاری‌ در منطقه خلیج فارس. در مقابل، اسرائیل در حال بازترسیم نقشه‌ امنیتی و مرزهای نفوذ خود است و این روند را از سوریه آغاز کرده است. آنچه هم اسرائیل از آن با عنوان «طرح اسرائيل بزرگ» یا «طرح تلمودی» یاد می‌کند، در واقع پروژه‌ سیاسی واقعی نیست، مگر در چارچوب استمرار سیاست آن کشور برای بلعیدن و سپس ضمیمه کردن کرانه‌ باختری و غزه؛ ماموریتی که همچنان دشوار و پیچیده باقی مانده است.
 البته هنوز زود است که بتوان از افق جاه‌طلبی‌های اسرائیل به‌روشنی سخن گفت، زیرا این کشور همچنان سرگرم اجرای تعهداتی است که پس از حملات هفتم اکتبر بر عهده گرفته است. با این همه، انتظار می‌رود دیر یا زود نگاهش را به سوی نظم ائتلاف‌های منطقه‌ای معطوف کند؛ تحولی که می‌تواند پایان دوره‌ انزوای طولانی آن در خاورمیانه باشد. در صورتی که اسرائیل همچنان از پیوستن به نظم منطقه‌ای سر باز زند، در اجرای هیچ سیاست تازه‌ای کامیاب نخواهد شد. چرا که این ادغام همان‌گونه که ریاض در مذاکراتش با واشینگتن اعلام کرد، مشروط به پذیرش تشکیل یک کشور فلسطینی است.
 اسرائیل می‌تواند مانند گذشته درون مرزهایش در خود فرورود و به سیاست انزوا ادامه دهد، اما اگر بخواهد به‌عنوان بازیگری منطقه‌ای فعال و موثر نقش‌آفرینی کند، ناگزیر است مسئله‌ فلسطین را در قالب یک طرح سیاسی جامع حل‌وفصل کند. حتی با وجود پیروزی‌های نظامی و پذیرش نسبی در جهان عرب، اسرائیل به‌خوبی می‌داند که این موفقیت‌ها نه امنیت می‌آورد و نه آرامش پایدار. تجربه‌ دهه‌های گذشته نشان داده است که راه ثبات در خاورمیانه از مسیر راه‌حل سیاسی برای فلسطینیان می‌گذرد.
 از نظر نظامی، اسرائیل همچنان برای ایالات متحده نقش پاسدار منافع و بازوی امنیتی آن در منطقه را بازی خواهد کرد. میزان حمایتی که واشینگتن در دو سال جنگ به اشکال گوناگون در اختیار تل‌آویو گذاشت،‌ حدود ۲۷ میلیارد دلار براورد می‌شود. این رقم با وجود سنگینی آن، در مقایسه با هزینه‌ جنگ و اشغال عراق چندان چشمگیر نیست؛ جنگی که بنا بر آمار رسمی آمریکا، بیش از یک تریلیون دلار هزینه در بر داشت.
 در نگاه واشینگتن، اسرائیل سرمایه‌ راهبردی است که ارزش هر دلار صرف‌شده را دارد، زیرا این کشور توانست همه نیروها و بازیگرانی را که در جبهه مقابل آمریکا قرار داشتند، از ایران گرفته تا حزب‌الله لبنان و حماس، رژیم اسد و حوثی‌ها، درهم بکوبد.
 با این حال تبدیل پیروزی‌های یادشده به دستاوردی سیاسی کار آسانی نیست، مگر آنکه به مسائل حل‌نشده و پرونده‌های معلق نیز رسیدگی شود.

 چه کسی عامل تهدید اصلی امنیت غذایی در خاورمیانه است؟
 ایران باید در تأمین امنیت غذایی و واکنش به تنش‌های منطقه‌ای چابک باشد، تحولات را از نزدیک رصد کند و مسیرهای جایگزین یا استراتژی‌های تأمین را برای کاهش اختلالات احتمالی در نظر بگیرد.
حسین شیرزاد، تحلیلگر توسعه کشاورزی در خصوص جنگ تحمیلی ۱۲ روزه و تهدید امنیت غذایی در خاورمیانه در مهر نوشت، در تابستان گذشته، تشدید درگیری بین رژیم صهیونیستی و ایران، به فهرست درگیری‌هایی که توسط برنامه جهانی غذای سازمان ملل متحد به عنوان عامل اصلی ناامنی غذایی و سوءتغذیه در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نسبت داده شده است، اضافه شد.
چندی قبل، گزارش دسامبر ۲۰۲۴ میلادی سازمان ملل نشان داده بود که ۶۶.۱ میلیون نفر، تقریباً ۱۴ درصد از جمعیت منطقه عرب، در سال ۲۰۲۳ با گرسنگی مواجه بوده‌اند. همچنین اضافه کرده بود، پیش‌بینی می‌شود شاخص‌های امنیت غذایی و تغذیه به دلیل درگیری‌های مداوم همراه با خشکسالی‌های مستمر در بسیاری از نقاط منطقه خاورمیانه، بدتر شود.
تجارت در بستر جنگ روسیه و اوکراین
در ۲۵ سال گذشته، جمعیت ایران از ۶۰ میلیون نفر به تقریباً ۸۵ میلیون نفر در حال حاضر افزایش یافته که نسبت به ۱۰۰ سال گذشته ۸.۵ برابر شده است. اما تولید مواد غذایی و روش‌های متضمن بهره‌وری و کارایی کشاورزی ایران ۸.۵ برابر بهبود نیافته است. از حدود ۲ سال قبل و با شروع جنگ بین روسیه و اوکراین و افزایش قیمت جهانی محصولات کشاورزی، اهمیت دو استراتژی «تولید داخلی» و «تنوع واردات» در تأمین مواد غذایی اساسی در کشور بیش از پیش آشکار شده است. از سال ۲۰۲۲، کشور به دنبال استفاده از کشتی‌های کوچک‌تر در دریای خزر برای آوردن گندم به بنادر شمالی ایران بود؛ اما تنها حدود ۱۵ درصد از واردات مواد غذایی ایران از طریق بنادر شمالی وارد می‌شود و البته در گذشته بیشتر واردات از روسیه و اوکراین معمولاً از طریق دریای سیاه و کانال سوئز به بنادر جنوبی ایران می‌رسید؛ چنانکه در سال ۲۰۲۰ ایران ۴ میلیون تن گندم، جو، ذرت، سویا و روغن خوراکی از روسیه و اوکراین وارد کرده بود.
بنابراین، با توجه به اینکه استفاده از مسیر تجارت آبی دریای سیاه-خلیج فارس اکنون یا تحت تأثیر جنگ قرار گرفته یا حداقل منجر به افزایش هزینه‌های حمل و نقل شده است، درگیری روسیه و اوکراین عدم قطعیت بیشتری را ایجاد خواهد کرد. در نهایت، درگیری روسیه و اوکراین، ایران را هم از درآمد صادراتی محروم می‌کند، زیرا پیش از جنگ ایران سبزیجات و میوه‌جات به هر دو کشور صادر می‌کرد. اکنون ادامه جنگ بر این بازارها تأثیر مستقیم و غیرمستقیم داشته است.
میانگین واردات گندم سالانه از سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰، حدود یک میلیون تن بود. واردات گندم روسیه به کشور در سال‌های ۲۰۲۰-۲۰۲۱ به ۱.۴ میلیون تن رسید. به طور کلی جنگ‌ها نه تنها آسیب مستقیم به صنعت کشاورزی وارد می‌کنند، بلکه جریان‌های تجاری را مختل می‌کنند، زنجیره‌های تأمین را بی‌ثبات و تهدیدات قابل توجهی را برای امنیت غذایی ایجاد می‌کنند. چنانکه پس از تجاوز آمریکا به سایت‌های هسته‌ای ایران در ۲۲ ژوئن، اقدام ایران برای بستن احتمالی تنگه هرمز، یک گذرگاه باریک ۳۳ کیلومتری بین عمان و ایران، نگرانی‌هایی را در میان خریداران محصولات کشاورزی در خاورمیانه ایجاد کرد.
ریسک تجاری تنگه هرمز
کارشناسان و بازرگانان در ۲۴ ژوئن گفتند هرگونه اختلال احتمالی در عملیات دریایی در تنگه هرمز می‌تواند بر واردات کالاهای کشاورزی به خاورمیانه تأثیر بگذارد و امنیت غذایی در این منطقه را که به شدت به واردات مواد غذایی وابسته است، تهدید کند.
این تنگه تنها گذرگاه دریایی از خلیج فارس به اقیانوس آزاد است و به عنوان مسیر اصلی صادرات برای تولیدکنندگان کلیدی نفت خلیج فارس از جمله عربستان سعودی، امارات متحده عربی، عراق و کویت عمل می‌کند. اما همچنین به عنوان مسیر اصلی واردات کالاهای کشاورزی و ریسک در این تنگه، باعث احتیاط شده و مسیر کشتی‌ها بیشتر از طریق خلیج عمان یا ماندن در مناطق دورتر دریایی تغییر خواهد کرد.
طبق داده‌های S&P Global Commodities at Sea، منطقه خلیج فارس در خاورمیانه خریدار اصلی غلات و دانه‌های روغنی (ذرت، گندم، جو، سویا) است و حدود ۸ درصد از واردات عمده کشاورزی دریایی جهان را در سال ۲۰۲۴ به خود اختصاص داده است. صادرکنندگان ذرت و سویا در برزیل و برنج باسماتی از هند، پیش از این به دلیل افزایش حق بیمه، معوق ماندن پرداخت‌ها و خطرات زمان جنگ مانند پارازیت‌های رادیویی، در مورد تجارت در این منطقه هشدار داده بودند.
مجمع جهانی اقتصاد در گزارشی در ماه فوریه اعلام کرد، اگرچه کشورهای ثروتمندتر شورای همکاری خلیج فارس - بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات - در فهرست کشورهای دارای امنیت غذایی رتبه بالایی دارند، اما از محاصره کشتیرانی در امان نیستند؛ زیرا بیشتر برنج و غلات و تا حدودی گوشت و سبزیجات آنها وارداتی است.
داده‌های سرویس کشاورزی خارجی ایالات متحده نشان می‌دهد که خاورمیانه بزرگترین واردکننده گندم و برنج و دومین واردکننده ذرت در جهان به عنوان یک منطقه است. در این رابطه تجارت فله خشک (که برای حمل محصولات کشاورزی استفاده می‌شود) از تنش‌های جاری آسیب چندانی ندیده است، اما جدیدترین تحریم‌های ایالات متحده به طور غیرمستقیم خرید محصولات کشاورزی چین از منطقه ساحل شرقی آمریکای جنوبی را تسریع خواهد کرد.
محصولات کشاورزی و وابستگی ایران به واردات
بررسی ترافیک دریایی نشان می‌دهد تا ۱۵ ژوئن، حدود ۸۰ کشتی حامل محصولات کشاورزی در حال عبور از مسیرهای دریایی دریای سرخ و خلیج فارس، مشاهده شده‌اند. بیشتر کشتی‌هایی که از این مسیرهای دریایی استفاده می‌کردند، از برزیل و آرژانتین می‌آمدند و سویا، شکر، ذرت و کنجاله سویا حمل می‌کردند.
ایران طی چند سال اخیر واردکننده قابل توجهی ذرت از برزیل بوده و به طور متوسط ۱۲ درصد از کل صادرات ذرت برزیل را در ۵ سال گذشته به خود اختصاص داده است. سالانه حدود ۴.۳ میلیون تن ذرت از برزیل وارد کشور می‌شود. داده‌های CAS نشان می‌دهد که ایران تا ۲۳ ژوئن، از ابتدای سال جاری تاکنون، ۱.۴ میلیون تن ذرت برزیلی وارد کرده است. این رقم ۲۴ درصد از صادرات ذرت برزیل را تشکیل داده و ایران را به مقصد اصلی ذرت برزیل در سال ۲۰۲۵ تبدیل کرده است.
طبق گزارش CASواردات کشاورزی دریایی ایران از بالاترین رکورد خود در سال ۲۰۲۲ یعنی ۱۹.۱ میلیون تن، کاهش یافته و خریدها در سال ۲۰۲۴، بیش از ۳۸ درصد کاهش یافته است. حدود ۴۳ درصد از واردات در سال ۲۰۲۴ ذرت بوده که عمدتاً از برزیل ارسال شده است.
به گفته تحلیلگران Commodity Insights، افزایش تنش‌ها بین رژیم صهیونیستی و ایران می‌تواند با نزدیک شدن به فصل صادرات ذرت برزیل، تقاضای ایران برای ذرت برزیل را کاهش دهد. همچنین صادرات برنج هند در دوران جنگ ۱۲ روزه متوقف شد. انجمن صادرکنندگان برنج هند در ۲۳ ژوئن اعلام کرد که نزدیک به ۱۰۰ هزار تن برنج باسماتی به مقصد ایران در بنادر هند متوقف شده‌اند زیرا درگیری‌های جاری بین رژیم صهیونیستی و ایران همچنان لجستیک دریایی و پوشش بیمه را مختل می‌کند.
هند بزرگترین صادرکننده برنج باسماتی است و طبق اعلام این نهاد تجاری، سالانه نزدیک به یک میلیون تن برنج از هند به ایران صادر می‌شود. در طول این درگیری، عملیات در بنادر کلیدی موقتاً کند شد که تحولی نگران‌کننده برای کالاهای فاسدشدنی بود، در حالی که روند معمول ترخیص کالا از گمرک و واردات برخی محصولات که پیش از این به دلیل تحریم‌ها با چالش مواجه بود، با اختلال مواجه بود. البته سال‌ها است که شرکت‌های حمل و نقل بین‌المللی مجهز به کانتینرهای یخچالی به دلیل تحریم‌ها، همکاری خود را با ایران قطع کرده‌اند. در حال حاضر، تنها مسیر فعال با استفاده از کانتینرهای حمل و نقل یخچالی از طریق هند است که حمل و نقل توسط ناوگان‌های ایرانی و هندی و خارج از حوزه حمل و نقل بین‌المللی انجام می‌شود.
همچنین یک روز قبل از توافق آتش‌بس و پس از ۱۲ روز جنگ تحمیلی، بانک‌های وال‌استریت هشدار دادند که اگر ایران تهدید خود مبنی بر بستن تنگه هرمز را عملی کند، قیمت نفت می‌تواند از ۱۰۰ دلار در هر بشکه فراتر رود. در همین حال، نگرانی‌ها در مورد موجودی و هزینه کود که ایران صادرکننده کلیدی آن است، رو به افزایش است.
در حالی که اثرات جانبی مانند افزایش قیمت مواد غذایی و سوخت ممکن است به طور موقت اقتصادهای وابسته به واردات و سیستم‌های یارانه‌ای را تحت فشار قرار دهد، این تأثیرات احتمالاً کوتاه‌مدت خواهد بود، زیرا انتظار می‌رود عملیات گروه‌های همسو با محور مقاومت در یمن، عراق، سوریه و لبنان پراکنده و با شدت کم باقی بماند.
در ایران، با توجه به اینکه زیرساخت‌های کشاورزی هدف اصلی در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه نبود، خانوارهای روستایی تا حد زیادی تحت تأثیر قرار نگرفتند. اما پس از آتش‌بس و اخراج گسترده مهاجران افغان، چالش دیگری برای بخش تولید کشاورزی پدیدار شد؛ چون اتباع خارجی نقش مهمی به عنوان نیروی کار در حوزه کشاورزی کشور و ساخت و ساز ایفا می‌کردند. از دست دادن این نیروی کار مقرون به صرفه، دسترسی به نیروی کار را به طور فزاینده‌ای دشوار خواهد کرد.

ارسال دیدگاه شما

عنوان صفحه‌ها
30 شماره آخر
بالای صفحه