تشدید تنش با تهران؛ قمار ترامپ در خاورمیانه
Modern Diplomcy در نوشتاری با این مقدمه مینویسد: برای واشنگتن، خلیج فارس از نظر ژئوپلیتیکی غیرقابل جایگزین است: این منطقه نزدیک به نیمی از ذخایر نفت جهان و بیش از ۴۰ درصد ذخایر گاز طبیعی را در خود جای داده و نقطه تلاقی جغرافیایی بین آسیا، اروپا و آفریقا است.
برای ترامپ، تضمین برتری آمریکا در این منطقه برای جلوگیری از پر شدن خلا توسط چین، روسیه یا ایران اهمیت دارد.
بین سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۲، کشورهای خلیج فارس بیش از ۶۵ میلیارد دلار تسلیحات آمریکایی خریداری کردند و پس از آسیا، دومین خریدار منطقهای صادرات دفاعی آمریکا بودند.رویکرد نمایشی و غافلگیر کننده ترامپ در دیپلماسی همواره پوششی برای حرکات استراتژیک عمیقتر است. ادعای او درباره وقوع یک رویداد خاورمیانهای «که همه چیز را تغییر خواهد داد» چیزی بیش از یک نمایش نیست، اما تجربه نشان میدهد که چنین تهدیداتی پیش درآمد تغییرات واقعی در سیاست آمریکا در منطقه است.
در حالی که ایران در حال بسیج نیروهای نظامی خود است، چین در زیرساختهای دیجیتال و نفتی خلیج فارس نفوذ میکند و روسیه رهبری خود را در اوپک پلاس تقویت میکند، خلیج فارس به میدان نبرد اصلی ژئوپلیتیک قرن بیست و یکم تبدیل شده است.
استراتژی ترامپ در خلیج فارس: انرژی، اتحادها و نمادگرایی
استراتژی کلان آمریکا در خلیج فارس مدتهاست که به دو ضرورت گره خورده است: حفاظت از منابع انرژی و ایجاد توازن قوا به نفع خود.
اگرچه وابستگی واشنگتن به نفت خلیج فارس با رشد تولید شیل، کاهش یافته، اقتصاد جهانی همچنان به آن وابسته است: ۲۰ درصد از کل نفت حملشده از طریق دریا روزانه از تنگه هرمز عبور میکند. یک وقفه در این منطقه میتواند قیمت جهانی نفت را ظرف چند روز ۲۰ تا ۳۰ درصد افزایش دهد.
ژستهای اخیر ترامپ در قبال حاکمان خلیج فارس با لحنی آشتیجویانه و ابراز تاسفهای نمادین، بیش از آنکه یک نمایش باشند در حقیقت تلاش برای ارائه تضمین هستند.
واشنگتن با تقویت روابط با ریاض، ابوظبی و دوحه، میخواهد مانع از گرایش بیشتر این پایتختها به حوزه اقتصادی پکن یا مدار انرژی مسکو شود.
در دنیای چندقطبی، نمادگرایی خود یک استراتژی است. این ژستها برای محدود کردن سیاستهای دوگانه و موازی کشورهای خلیج فارس و تقویت این تصور طراحی شدهاند که آمریکا همچنان شریک امنیتی غیرقابل جایگزین است.
بین سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۲، کشورهای خلیج فارس بیش از ۶۵ میلیارد دلار تسلیحات آمریکایی خریداری کردند و پس از آسیا، دومین خریدار منطقهای صادرات دفاعی آمریکا بودند.
این خریدها شامل سامانههای دفاع موشکی پاتریوت و تاد، بمبهای هدایتشونده دقیق و قراردادهایی برای فروش اف-۳۵ به امارات بوده است. برای ترامپ، گسترش این مشارکت دفاعی-صنعتی نهتنها مسئلهای امنیتی است، بلکه راهی برای اطمینان از بازگرداندن درآمدهای نفتی خلیج فارس به صنایع آمریکا و حفظ وابستگی ساختاری کشورهای این منطقه به واشنگتن است.
سایه ایران، ابهامات هستهای و گسترش موشکی
صرفنظر از نحوه دیپلماسی ترامپ در خلیج فارس، ایران محور اجتنابناپذیر برنامهریزی نظامی آمریکا است. تهران سرمایهگذاری عظیمی در استراتژی نامتقارن برای بازدارندگی حملات آمریکا یا اسرائیل انجام داده است.
نویسنده در ادامه ادعا میکند که نیروی موشکی ایران با بیش از ۳۰۰۰ موشک بالستیک و کروز، بزرگترین و متنوعترین زرادخانه موشکی خاورمیانه را تشکیل میدهد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کلاهکهای جنگی را به پناهگاههای زیرزمینی در عمق صدها متری منتقل کرده که کاملا در برابر حملات متعارف مصون هستند.
آمریکا در حال حاضر بیش از ۳۵,۰۰۰ نیروی نظامی در پایگاههای خلیج فارس دارد: ۱۰,۰۰۰ نفر در العدید قطر، ۷,۰۰۰ نفر در بحرین (محل استقرار ناوگان پنجم) و هزاران نفر در امارات، کویت و عربستان سعودی.تهران بزرگترین بسیج نیروهای ذخیره از زمان جنگ ایران و عراق در دهه ۱۹۸۰ را آغاز کرده است. این الگو مشابه چرخههای قبلی تشدید تنش است: پیش از بمباران مراکز مرتبط با ایران توسط آمریکا در سال ۲۰۱۹، همین الگوهای پراکندگی و بسیج مشاهده شده بود.
نویسنده این مطلب با اشاره به اینکه فعالیت های هستهای ایران نیز یکی دیگر از حوزه های مهم برای امریکا است، ادعا کرد که با فروپاشی برجام، ایران به غنیسازی اورانیوم تا سطوح نزدیک به درجه تسلیحاتی ادامه داده است. گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی نشان میدهد که ایران ذخایر اورانیوم غنیشده با خلوص بیش از ۶۰ درصد و کافی برای تولید چندین کلاهک هستهای در چند ماه را در اختیار دارد. (جمهوری اسلامی ایران همواره بر ماهیت صلح آمیز برنامه هسته ای خود تاکید داشته و به تعهدات پادمانی خود نیز پایبند بوده است.)
در ادامه این مطلب آمده است: استقرار اخیر تانکرهای سوخترسان KC-۱۳۵ و KC-۴۶ در پایگاه هوایی العدید در قطر از این جهت اهمیت ویژهای دارد. این تانکرها بخش حیاتی ماموریتهای تهاجمی دوربرد هستند و به بمبافکنها و جنگندههای آمریکایی امکان نفوذ عمیق به حریم هوایی ایران را میدهند.
نفوذ روبهگسترش چین در خلیج فارس
خلیج فارس دیگر صرفا تولیدکننده نفت نیست؛ بلکه زمین آزمایشی برای دیپلماسی همگرایی انرژی-فناوری پکن است. چین شریک تجاری برتر اکثر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس است و روزانه نزدیک به ۱.۸ میلیون بشکه نفت خام از عربستان سعودی وارد میکند.
پکن در حال تبدیل شدن به بخشی از مراکز فناوری خلیج فارس است. هوآوی راهاندازی شبکههای ۵G در عربستان، امارات و قطر را پیش برده و بازیگران چینی در توسعه شهرهای هوشمند در عربستان و قطر پیشتاز هستند.
این وضعیت نشاندهنده سیاست دوگانه شورای همکاری خلیج فارس است: بهرهمندی از نوآوریهای چینی بدون قطع ارتباط با شرکتهای آمریکایی.
برای پکن، خلیج فارس صرفا منبعی از منابع نیست، بلکه زمینی آزمایشی برای ایجاد نفوذ در عصر فناوری دیجیتال است. با تسلط بر زیرساختهای استراتژیک مانند ۵G، مراکز داده و شبکههای هوشمند، چین دسترسی احتمالی به دادههای حساس انرژی و مصرف را تضمین میکند و اهرم استراتژیک به دست میآورد.
روسیه و عامل اوپک پلاس
در حالی که چین بر ستون فناوری تسلط دارد، روسیه از طریق نفوذ در بازارهای نفتی سلطه خود را تثبیت میکند. از سال ۲۰۱۶، اوپک پلاس (اعضای اوپک به علاوه روسیه) به مسکو امکان همسویی با ریاض را داده است.
در سال ۲۰۲۳، عربستان سعودی کاهش داوطلبانه یک میلیون بشکهای در روز را برای آرام کردن بازارها آغاز کرد که عملا منافع روسیه که تحت تحریمهای غرب بود را پیش برد. این همسویی مسکو را از برخی شوکهای اقتصادی تحریمهای مرتبط با اوکراین نجات داد و به ریاض اهرمی در برابر واشنگتن داد.
سیاست خلیج فارس ترامپ نمیتواند از این مثلث بگریزد. آمریکا برای جلوگیری از نزدیکی بیشتر پایتختهای عربی این منطقه به مسکو و پکن با دشواری روبهرو است، زیرا هر سه قدرت از کاهش اشتیاق واشنگتن برای ادامه نقش تنها ضامن امنیت خلیج فارس بهره میبرند.
شاخصهای نظامی و آمادهسازی برای تشدید تنش
مقیاس استقرارهای نظامی اخیر آمریکا جدیت وضعیت را نشان میدهد. استقرار تانکرهای سوخترسان KC-۱۳۵ و KC-۴۶ در قطر همزمان با تحرکات یک گروه ضربت ناو هواپیمابر در دریای عرب است.
آمریکا در حال حاضر بیش از ۳۵,۰۰۰ نیروی نظامی در پایگاههای خلیج فارس دارد: ۱۰,۰۰۰ نفر در العدید قطر، ۷,۰۰۰ نفر در بحرین (محل استقرار ناوگان پنجم) و هزاران نفر در امارات، کویت و عربستان سعودی.
آمریکا برای جلوگیری از نزدیکی بیشتر پایتختهای عربی این منطقه به مسکو و پکن با دشواری روبهرو است، زیرا هر سه قدرت از کاهش اشتیاق واشنگتن برای ادامه نقش تنها ضامن امنیت خلیج فارس بهره میبرند.نویسنده این مطلب در ادامه ادعا می کند که کشورهای اروپایی بهطور غیررسمی به دیپلماتهای خود در کشورهای خلیج فارس دستور دادهاند تا برای هر گونه تخلیه فوری آماده باشند، اقدامی که یادآور توصیههای پیش از جنگ در سال ۲۰۰۳ است. برخی اطلاعات فاششده نشان میدهد که پنتاگون یک نشست نظامی سطح بالا در ویرجینیا با حضور نزدیک به ۳۰۰ مقام ارشد برگزار کرد. هرچند لفاظی و اقدام های نمایشی ممکن است از واقعیت پیشی بگیرد، اما مجموع تحولات رخ داده نوعی از فضای جنگی قریبالوقوع را نشان میدهد.
پیامدهای سیاستی برای کشورهای خلیج فارس
برای رهبران خلیج فارس، محیط استراتژیک پیرامون آنها روزبهروز خطرناکتر میشود. اقتصاد آنها به بازارهای چین، آینده دیجیتال آنها به فناوری چین و امنیت آنها به تضمینهای نظامی آمریکا وابسته است. این وابستگی سهگانه در برابر بهرهبرداری توسط دشمنان آسیبپذیر است.
سه استراتژی برای رهبران خلیج فارس قابل تعریف است:
موازنه: حفظ روابط با آمریکا و چین، بهرهمندی از مزایای اقتصادی و امنیتی هر یک بدون تعهد کامل به هیچکدام. نهادسازی: ایجاد نهادهایی در سطح شورای همکاری خلیج فارس در حوزه های متفاوت اقتصادی و امنیت سایبری و دفاع جمعی به منظور کاهش آسیبپذیری. خودمختاری استراتژیک: ایجاد قابلیتهای برای کاهش وابستگی، هرچند این امر بلندمدت است.
به سوی نظم جدید در خلیج فارس؟
گامهای ترامپ در خاورمیانه را هم میتوان نمادین و هم البته محتوایی دانست. نمایشهای عمومی او از احترام به متحدان امریکا در خلیج فارس، استقرار نیروها و سخنرانیها درباره فرا رسیدن «لحظات تاریخی» همگی به سیاستی برای باز تایید رهبری آمریکا در جهانی چند قطبی اشاره دارند.
مخاطرات در منطقه بالاست. یک اشتباه محاسباتی میتواند جنگی بین آمریکا و ایران را با اثرات زنجیرهای بر بازارهای جهانی انرژی به راه اندازد. در عین حال، تلاشهای کشورهای خلیج فارس برای برقراری موازنه بین واشنگتن و پکن روزبهروز دشوارتر خواهد شد.مشکل یک چیز است: جهانی که ترامپ با آن روبهرو است، خلیج فارس دهه ۱۹۹۰ نیست. این منطقه جایی است که چین زیرساختهای ۵G را میسازد، روسیه بازار نفت را اداره میکند و ایران بزرگترین نیروی موشکی خاورمیانه را دارد.
مخاطرات در منطقه بالاست. یک اشتباه محاسباتی میتواند جنگی بین آمریکا و ایران را با اثرات زنجیرهای بر بازارهای جهانی انرژی به راه اندازد. در عین حال، تلاشهای کشورهای خلیج فارس برای برقراری موازنه بین واشنگتن و پکن روزبهروز دشوارتر خواهد شد.
در نهایت، خلیج فارس دیگر سکوی بیجان رقابت قدرتهای بزرگ نیست. انتخابهای آن از همسویی تا موازنه یا پیگیری خودمختاری نهتنها ثبات منطقهای بلکه آینده حاکمیت جهانی انرژی و فناوری را شکل خواهد داد. به این ترتیب، قمار ترامپ ممکن است واقعا «همه چیز را تغییر دهد» اما اینکه آیا خاورمیانه را تثبیت یا بیثبات میکند، به همان اندازه به کنشگری کشورهای خلیج فارس بستگی دارد که به اراده آمریکا.