صفحه اول
محمود شرف الدین- فقر يك پديدهي چند بعدي است كه با توجه به شرايط اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و موقعيت زماني و مكاني هر كشور شامل ناكامي در رضايتمندي بر مبناي نياز و كمبود دستيابي به منابع، تحصيلات، مهارت، سلامتي، تغذيه، پناهگاه و امكانات بهداشتي است كه آسيب پذيري اجتماعي، خشونت و كمبود آزادي را در پي دارد. دولتها برای حفظ تعادل جامعه و وسعت بخشیدن به طبقه متوسط بهتر است سیاستهایی را اجرا کنند که افراد نزدیک به خط فقر را به بالای خط فقر هل دهد. با وجود اینکه کمتر کسی از سیاستهای کارآمد برای فقرزدایی آگاه نیست اما در عمل شاهد افزایش فقرا هستیم به نحوی که ۶۰ میلیون نفر از افراد جامعه واجد شرایط دریافت یارانه هستند. چرا این اتفاق رخ داده؟ مهمترین دلیلش به چارچوب فکری که برای فقرزدایی مورد استفاده قرار میگیرد، باز میگردد. در این چارچوب فکری عموما روشهایی توسط دولت اتخاذ میشود که نه تنها فقرزدا نبوده بلکه فقرزا بوده است. این استنباط را میتوان از این جهت ارایه داد که وقتی سیاستی در یک بازه زمانی با هدف کاهش فقرا و بسامانتر کردن وضعیت آنها اجرا میشود، انتظار بر این است که منابع و تواناییهای فنی و تکنیکی که اختصاص داده میشود، منجر به بهبود امور شود. اما وقتی که وضعیت جامعه هدف بدتر میشود، نشانگر این است که نه تنها در حوزه سیاستهای حمایتی و رفاه اجتماعی بلکه در حوزه کلان اقتصادی نیز بد عمل شده است. بازار کار و اشتغال خوب مدیریت نشده. بازارهای واقعی اقتصاد و ظرفیتهای سرمایهگذاری، استمرار رشد اقتصادی نیز به موازات آن اوضاع بدتری پیدا کردهاند. در يك تقسيم بندي فقر را به دو نوع فقر مطلق و فقر نسبي تقسيم ميكنند. فقر مطلق فقري است كه منحصراً به وضعيت افراد خاص بدون هيچگونه مقايسه بين آنها و ديگران اشاره دارد. فقر مطلق زماني وجود دارد كه زندگي افراد مورد نظر، در معرض آسيب نقصانهاي جسمي يا اجتماعي- فرهنگي باشد. فقر نسبي به وضعيت افراد در مقايسه با ديگران اشاره دارد. در يك تقسيم ديگر فقر به فقر اوليه و ثانويه تقسيم ميشود. اگر معيشت مادي انساني (بر حسب تغذيه، پوشاك و مسكن) تضمين نشود، آن را فقر اوليه نامند. در مقابل محروميت از مشاركت در زندگي اجتماعي عادي يا به عبارت ديگر، عدم حصول حد اقل سطح مشاركت فرهنگي يا اجتماعي معمول، فقر ثانويه ناميده ميشود. دادههای سرشماری سال ۱۳۵۵ ایران نشان میدهد که در آن زمان، جمعیت شهری ایران حدود ۱۵ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر و جمعیت روستایی حدود ۱۷ میلیون و ۹۰۰ هزار نفر بود. با این حساب، جمعیت فقرا در آن زمان باید چیزی در حدود ۷ میلیون و ۶۰۰ هزار فقیر روستایی و نزدیک ۴ میلیون فقیر شهرنشین بوده باشد. یعنی از جمعیت ۳۳ میلیون و ۷۰۰ هزار نفری ایران در آن زمان، حدود یک سوم مردم زیر خط فقر زندگی میکردند. براساس بررسیهای مرکز پژوهشهای مجلس، خط فقر خانوارهای چهار نفره در شهر تهران ظرف ۲ سال اخیر، از ۲.۵ میلیون تومان به ۴.۵ میلیون تومان رسید یعنی ۸۰ درصد افزایش یافت. براساس بررسیهای مرکز پژوهش های مجلس، نرخ تورم بالا در سالهای اخیر منجر به رشد قابل توجه خط فقر در شهر تهران و سایر نقاط کشور شده است. این موضوع در کنار کاهش قابل توجه درآمد سرانه منجر به رشد نرخ فقر در این سال ها شده است و شواهد موجود نشان از روند فزاینده این متغیر در سالهای ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹ دارد. سرمایه انسانی به حدی مهم است که امروزه یکی از تجارتهای مهم کشورهای توسعه یافته، خرید مغزهای دیگر کشورها است. همه ساله کشورهای پیشرفته اروپایی و آمریکا بودجه قابل توجهی را برای جذب دانشجویان سایر کشورها تصویب میکنند. شاید در نگاه اول عجیب باشد که یک کشور به شما اجازه تحصیل رایگان میدهد و حتی به شما پول میدهد که در آن کشور فقط تحصیل کنید. اما همگی این اقدامات با هدف ارتقای دانش آن کشور و توسعه سرمایه انسانی صورت میگیرد. بدون شک ارزش ایجاد شده توسط این افراد برای کشورها در حدی بسیار بالاتر از هزینههای انجام شده برای آنها است. بنابراین مساله کاهش فقر یک عامل مهم در توسعه اقتصادی کشورها بهشمار میآید. هرچه آمار فقر در جامعهای بالا باشد این پیام را القاء میکند که درصد بیشتری از سرمایه انسانی آن در حال هرز رفتن است. سرمایههایی که شاید در صورت رسیدگی به آنها بتوان مسیر رشد اقتصادی کشوری را تحت تاثیر خود قرار داد.