روزنامه کائنات
2

سیاست

1404 شنبه 28 تير - شماره 4872

هزینه اتحاد بی قید و شرط واشنگتن با اسرائیل

 همزمان با افول سلطه جهانی آمریکا و پیشبرد نظم جهانی چندقطبی توسط چین، حمایت بی‌قید و شرط واشنگتن از اسرائیل، افول استراتژیک آن را تسریع می‌کند.
رقابت بین آمریکا و چین به عنوان ویژگی تعیین‌کننده ژئوپلیتیک قرن بیست و یکم ظهور کرده است. در حالی که سلطه جهانی آمریکا پس از سه دهه تک‌قطبی بودن رو به زوال است، ظهور مداوم چین به عنوان یک قدرت نرم اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک، نشانه‌ای از تغییر ساختاری در نظم جهانی است.
میدل ایست آی در گزارشی می نویسد: در عین حال، ایالات متحده همچنان خود را درگیر مبارزات منطقه‌ای - به ویژه در خاورمیانه - می‌کند که دیگر سود استراتژیک به همراه ندارد، بلکه در عوض، برداشت‌ها از زوال را تعمیق می‌بخشد.
هیچ جا این امر به اندازه حمایت بی‌دریغ آمریکا از اسرائیل، به ویژه پس از حمله ۷ اکتبر، که شروع به تغییر شکل برداشت‌های جهانی از مشروعیت قدرت ایالات متحده و تشکیلات صهیونیستی کرده است، آشکار نیست.
این تحولات در کنار هم، نشان‌دهنده افول برتری ایالات متحده و ظهور یک نظم بین‌المللی جدید است که دیگر صرفاً توسط سلطه امپراتوری آمریکا شکل نمی‌گیرد.
استراتژی کلان ایالات متحده
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت جهان ظهور کرد - لحظه‌ای تک‌قطبی که مصمم بود آن را به طور نامحدود ادامه دهد.
از سال ۱۹۹۱، استراتژی کلان ایالات متحده حول محور جلوگیری از ظهور رقبای همتا، به ویژه در بحرانی‌ترین مناطق جهان: شرق آسیا، اروپا و خلیج فارس-خاورمیانه، می‌چرخید.
منطق ساده بود: اگر هیچ قدرت دیگری در منطقه خود مسلط نشود، هیچ‌کس نمی‌تواند برتری جهانی آمریکا را به چالش بکشد. برای این منظور، ایالات متحده دو سیاست اصلی را برای تضعیف رقبای بالقوه خود در اروپا و شرق آسیا دنبال کرد - که هر دو در نهایت شکست خوردند.
در اروپا، ناتو را از ۱۶ عضو در سال ۱۹۹۱ به ۳۲ عضو در حال حاضر گسترش داد و تلاش کرد روسیه را مهار یا از نظر سیاسی متحول کند. گنجاندن کشورهای پس از فروپاشی شوروی و حمایت از جنبش‌های طرفدار غرب مانند "انقلاب‌های رنگی" با هدف تضعیف نفوذ مسکو انجام شد.
در عوض، این اقدامات واکنش شدیدی را برانگیخت. روسیه با مشاهده گسترش ناتو به عنوان یک تهدید وجودی، خود را دوباره مطرح کرد و در حمله به اوکراین در سال ۲۰۲۲ به اوج خود رسید - درگیری‌ای که با وجود کمک‌های نظامی و حمایت اقتصادی گسترده غرب از کی یف، به نفع مسکو تغییر کرده است.
از دهه ۱۹۹۰، ایالات متحده سیاست تعامل با چین را دنبال کرده است، با این فرض که ادغام اقتصادی ناگزیر سیستم سیاسی چین را آزاد کرده و آن را به نظم بین‌المللی به رهبری ایالات متحده پیوند می‌دهد.
چین در سال ۲۰۰۱ به سازمان تجارت جهانی پذیرفته شد و به مرکزی برای سرمایه‌گذاری ایالات متحده و جهان تبدیل شد. اما چین به جای تبدیل شدن به یک دموکراسی نئولیبرال، ساختار حکومتی اقتدارگرای خود را حفظ کرد و در عین حال ثروت اقتصادی و قدرت فناوری فوق‌العاده‌ای را انباشت.
این امر به نوبه خود، افزایش هزینه‌های نظامی و پرخاشگری منطقه‌ای را ممکن ساخت - دقیقاً همان چیزی که واشنگتن امیدوار بود از آن جلوگیری کند.
مسئولیت استراتژیک
یکی از ابعاد اصلی سیاست خاورمیانه‌ای ایالات متحده همواره حول محور رابطه‌اش با اسرائیل می‌چرخیده است.
اما اسرائیل صرفاً یک نگرانی در سیاست خارجی نیست؛ بلکه از طریق نفوذ لابی اسرائیل، عمیقاً در سیاست داخلی آمریکا ریشه دوانده است.
ظهور نومحافظه‌کاران در اوایل دهه ۲۰۰۰ - چهره‌هایی مانند پل ولفوویتز، داگلاس فیث، اسکوتر لیبی، الیوت آبرامز و ریچارد پرل - نشان‌دهنده همگرایی فزاینده اهداف استراتژیک ایالات متحده با اهداف راست اسرائیلی و صهیونیستی-آمریکایی بود. از آن زمان، «اولویت‌گرایان اسرائیل» آمریکایی صرفاً در سیاست‌گذاری‌ها را نزده‌اند؛ آنها اکنون چندین کرسی را در میز مذاکره اشغال کرده‌اند.
سخنرانی بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در سال ۲۰۲۳ در سازمان ملل، خلاصه‌ای از جاه‌طلبی‌های اسرائیل بود. نتانیاهو با ترویج کریدور اقتصادی هند-خاورمیانه-اروپا (IMEC)، اسرائیل را به عنوان یک گره مرکزی در تجارت و زیرساخت‌های جهانی قرار داد، در حالی که فلسطینی‌ها را کاملاً نادیده گرفت.
این سخنرانی، آرمان‌های سلطه‌جویانه اسرائیل و تلاش برای تحکیم عادی‌سازی روابط با کشورهای عربی و اسلامی، به ویژه عربستان سعودی، اندونزی و پاکستان را مجسم می‌کرد.
با این احوال عملیات طوفان الاقصی حماس در 7 اکتبر توهم شکست‌ناپذیری اسرائیل را در هم شکست و سیلی از خسارات استراتژیک را برای پروژه صهیونیستی به راه انداخت.
گسست تاریخی
عملیات طوفان الاقصی، اختلالی تاریخی در توازن قدرت منطقه ایجاد کرد.
رژیم صهیونیستی با وجود داشتن یکی از پیشرفته‌ترین ارتش‌های جهان از نظر فناوری و یک دستگاه اطلاعاتی گسترده، کاملاً غافلگیر شد. این عملیات، شکست‌های عمیقی را در استراتژی بازدارندگی، دکترین نظامی و انسجام داخلی اسرائیل آشکار کرد.
در پاسخ، اسرائیل یکی از مخرب‌ترین نسل‌کشی‌های تاریخ مدرن را آغاز کرد و زیرساخت‌های غیرنظامی غزه را به ویرانه‌ای تبدیل کرد. ده‌ها هزار فلسطینی شهید شدند - دو سوم آنها زن و کودک بودند - در حالی که صدها هزار نفر زخمی و میلیون‌ها نفر آواره شدند.
با این حال، علیرغم ۲۱ ماه بمباران، محاصره و نسل‌کشی مداوم، مقاومت فلسطین همچنان شکست‌ناپذیر است. این مقاومت به یک جنگ فرسایشی دردناک ادامه می‌دهد و از موضع انعطاف‌پذیری در مذاکرات شرکت می‌کند.
هدف نظامی اسرائیل برای دستیابی به "پیروزی کامل" با برچیدن حماس، تبعید رهبران آن یا خلع سلاح ساختارهای نظامی آن، همچنان محقق نشده است.
این امر منجر به یک بحران استراتژیک شده است. دکترین بازدارندگی اسرائیل - اعمال مجازات‌های طاقت‌فرسا برای بازداشتن دشمنان - شکست خورده است. تصویر منطقه‌ای آن پاک شده است.
سرویس‌های اطلاعاتی آن اعتبار خود را از دست داده‌اند. انسجام اجتماعی در داخل اسرائیل زیر بار جنگ طولانی مدت و فشار اقتصادی از هم پاشیده است. روحیه نظامی به شدت کاهش یافته است، در حالی که هزاران اسرائیلی به دلیل بی‌ثباتی فزاینده یا آواره شده‌اند یا مهاجرت کرده‌اند.
در سطح بین‌المللی، روایت اسرائیل از قربانی بودن، فرو ریخته است. تصاویر دلخراش قتل عام، گرسنگی و کشتار جمعی، رسانه‌های اجتماعی را فرا گرفته است.
افکار عمومی، به ویژه در ایالات متحده و اروپا، به طرز چشمگیری تغییر کرده است، و میلیون‌ها نفر - از جمله تعداد قابل توجهی از جوانان یهودی - برای اعلام همبستگی با فلسطینی‌ها به خیابان‌ها آمده‌اند.
نهادهای بزرگی مانند دیوان بین‌المللی دادگستری و دیوان بین‌المللی کیفری گام‌های بی‌سابقه‌ای برداشته‌اند و هشدارهای نسل‌کشی و احکام بازداشت برای مقامات ارشد اسرائیلی، از جمله نتانیاهو، صادر کرده‌اند.
درخواست‌ها برای بایکوت، عدم سرمایه‌گذاری و تحریم‌ها رو به افزایش است. اقتصاد با مشکلات بزرگی روبرو شده است، گردشگری فروپاشیده است و مهاجرت معکوس، ثبات جمعیتی بلندمدت را تهدید می‌کند.
اتحاد از هم پاشیده
در حالی که واشنگتن و تل‌آویو اهداف استراتژیک مشترکی دارند - شکست مقاومت فلسطین، مهار ایران و حفظ برتری منطقه‌ای - در اهداف بلندمدت خود از هم جدا می‌شوند.
اسرائیل به دنبال هژمونی منطقه‌ای است که توسط دیدگاه‌های حداکثری مانند پروژه "اسرائیل بزرگ" هدایت می‌شود. این شامل گسترش شهرک‌سازی‌ها در کرانه باختری است، که توسط عضو افراطی کابینه، اسموتریچ، حمایت می‌شود، و حرکات تحریک‌آمیز در اطراف محوطه‌های مسجدالاقصی، که توسط وزیر نژادپرست، ایتامار بن گویر، هدایت می‌شود.
به نظر می‌رسد تخریب غزه و تشدید خشونت شهرک‌نشینان در کرانه باختری، با هدف وادار کردن فلسطینی‌ها به اخراج گسترده، برای "حل" معضل جمعیتی اسرائیل و جلوگیری از آپارتاید دائمی، برنامه‌ریزی شده است.
در مقابل، ایالات متحده ثبات مدیریت‌شده - تضعیف ایران، تضمین بازارهای انرژی، مهار نفوذ روسیه و چین و حفظ یک نظم امنیتی منطقه‌ای مطیع با متحدانی مانند اسرائیل و عربستان سعودی - را ترجیح می‌دهد.
با شکست اسرائیل در سرکوب نظامی مقاومت، واشنگتن قصد دارد جنگ را پایان دهد و در عین حال به اهداف خود دست یابد و نظم منطقه‌ای را حفظ کند.
نظم نوین
ظهور جنبش بومی‌گرایانه «ماگا»ی ترامپ، فروپاشی اعتبار استراتژیک ایالات متحده، ظهور چین به عنوان یک رقیب همتا و فروپاشی منطقه‌ای بازدارندگی اسرائیل، در کنار هم، زمینه را برای تغییر جهت تاریخی قدرت جهانی فراهم کرده‌اند. برای جهان عرب و مسلمان، این لحظه یک ضرورت فوری را نشان می‌دهد: رهایی از سلطه خارجی و کنترل هژمونیک صهیونیستی.
نظام بین‌المللی به رهبری غرب، علیرغم شواهد فراوان از نسل‌کشی، جنایات جنگی و پاکسازی قومی، تمایلی یا توانایی خود را برای پاسخگو کردن اسرائیل در قبال جنایاتش نشان نداده است. این امر، نظمی از نظر ساختاری ناعادلانه را آشکار می‌کند که در آن قدرت محض، نه قانون، مشروعیت را تعیین می‌کند.
منافع اساسی مردم عرب و مسلمان در برچیدن این نظام و حرکت به سوی نظمی چندقطبی مبتنی بر عدالت، خودمختاری و کرامت انسانی نهفته است. مهمتر از همه، مبارزه وحدت‌بخش امروز باید ریشه‌کن کردن سلطه خارجی و نفوذ صهیونیستی باشد. بدون این، هیچ احیایی - چه مبتنی بر دموکراسی، اصلاحات اقتصادی، پیشرفت علمی، حکومت اسلامی یا نوسازی تمدنی - نمی‌تواند موفق شود. هژمونی اسرائیل، با حمایت نظامی، سیاسی و مالی ایالات متحده، دقیقاً برای خنثی کردن هر حرکتی به سوی استقلال، وحدت یا توسعه طراحی شده است. این یک محاصره علیه آینده است. تنها با مقابله و برچیدن این ساختارهای سلطه، منطقه می‌تواند یک رنسانس واقعی را آغاز کند. حاکمیت و خودمختاری نمی‌توانند با تجزیه، وابستگی و اشغال همزیستی داشته باشند. این مبارزه باید بر همه موارد دیگر اولویت داشته باشد - نه به عنوان یک آرمان مبهم، بلکه به عنوان یک ضرورت استراتژیک. گرگ و میش برتری آمریکا ممکن است یک شبه اتفاق نیفتد، اما به وضوح در حال وقوع است. همسویی غیرانتقادی آن با افراط‌گرایی اسرائیل، خطر ایجاد موج دیگری از ناآرامی‌های منطقه‌ای - بهار عربی 2.0 - را نه تنها علیه خودکامگان داخلی، بلکه همچنین علیه برچیدن ساختارهای نژادپرستانه صهیونیستی و نظم امپریالیستی ایالات متحده که آنها را حفظ می‌کند، ایجاد می‌کند.
در این برهه حساس، مردم جهان عرب و مسلمان باید مسیر جدیدی را ترسیم کنند - مسیری که بر عاملیت خود تأکید کند، استقلال خود را بازیابد و جایگاه خود را در یک نظم جهانی عادلانه و چندقطبی از نو تعریف کند.

ارسال دیدگاه شما

عنوان صفحه‌ها
30 شماره آخر
بالای صفحه