گزارش
مطلب سیادتی- روزنامه «وال استریت ژورنال» در گزارشی مینویسد: وقتی ترامپ هفته گذشته در باشگاه خود در فلوریدا با جمعی از حامیان مالی خود صحبت میکرد، پایان دادن به جنگ روسیه علیه اوکراین را به عنوان یک ناکامی توصیف کرد که شبها خواب را از او میگیرد؛ البته درباره ایران هم به نظر میرسد او برنامه مشخصی ندارد. ترامپ در این جلسه گفته است که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه در مذاکره سرسخت است و همه چیز را میخواهد، که به گفته یکی از حاضران، اشارهاش به اوکراین بوده است. این اظهارات ترامپ در پاسخ به سوال یکی از حامیان مالی درباره بزرگترین نگرانیهای سیاست خارجی او مطرح شد. ترامپ بعداً گفت که درباره زمان پایان دادن به جنگ روسیه و اوکراین شوخی میکرده و طرفدارانش میدانند که او اغراق میکرده است. ترامپ به جمع گفت که جنگ غزه نیز به طرز قابلتوجهی چالشبرانگیز است. پیدا کردن هرگونه راهحل دشوار است، چون به گفته او آنها هزار سال است که با هم میجنگند. «دن بر»، سفیر سابق در دولت اوباما که اکنون در بنیاد «کارنگی» فعالیت میکند، میگوید: «بلوف زدن و نمایش در سیاست خارجی نقش دارند، اما جزئیات و کار سخت هم لازماند.» ترامپ در دوران کارزار انتخاباتی برای بازگشت به قدرت قول داده بود که هر دو جنگ را از راه دیپلماتیک پایان دهد و استدلال میکرد که اگر او در کاخ سفید بود، اصلاً هیچیک از این دو درگیری آغاز نمیشد. حتی گفته بود که جنگ اوکراین را در همان روز اول پایان میدهد. اما حالا که از مرز ۱۰۰ روز نخست دور دوم ریاستجمهوری خود گذشته و هیچیک از این درگیریها به راهحلی نزدیک نشدهاند، مذاکرات برای پایان دادن به برنامه هستهای ایران با ابهام روبرو است و یک جنگ تجاری روابط آمریکا با متحدانش را تحت فشار قرار داده، ترامپ درمییابد که حل مشکلات جهان دشوارتر از آن چیزی است که تصور میکرد. «دن بر»، سفیر سابق در دولت اوباما که اکنون در بنیاد «کارنگی» فعالیت میکند، میگوید: «بلوف زدن و نمایش در سیاست خارجی نقش دارند، اما جزئیات و کار سخت هم لازماند.» «کایل هاینس»، استاد سیاست خارجی آمریکا در دانشگاه «پردو»، گفت: «اگر ترامپ چنین وعدههایی را بارها در طول کارزارش نداده بود، انتقاد از او به خاطر عمل نکردن به آنها بیانصافی محض بود. اما او این وعدهها را داده است.» در هفتههای اخیر، ترامپ در خفا به مشاورانش گله کرده که پوتین نمیخواهد جنگ را تمام کند و هر دو طرف از مصالحه خودداری میکنند. او همچنین از مشاورانش پرسیده که آیا فکر میکنند پوتین از زمانی که ترامپ آخرین بار در قدرت بود تغییر کرده یا نه، و به گفته افراد آگاه از این اظهارات، از برخی اقدامات نظامی پوتین، از جمله بمباران مناطق دارای کودکان، شگفتزده شده است. اوایل امسال ترامپ گفته بود که قانع کردن کییف سختتر از روسیه خواهد بود، مگر اینکه شرایط معامله، همان شرایط اوکراین باشد که به یک مواجهه تنشآلود در دفتر بیضی با ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، بهصورت زنده در تلویزیون انجامید. اخیراً مقامات ارشد دولت ترامپ اذعان کردهاند که روسیه همچنان بزرگترین مانع است و از پذیرش یک آتشبس بدون قید و شرط ۳۰ روزه که کییف از پیش با آن موافقت کرده، خودداری میکند و بهجای آن امتیازات بیشتری از اوکراین میخواهد. «جیدی ونس»، معاون رئیسجمهور، روز چهارشنبه در نشستی از «فروم امنیتی مونیخ» در واشنگتن گفت: «من نمیگویم که روسها علاقهای به پایان دادن به درگیری ندارند. ما فکر میکنیم که آنها بیش از حد درخواست میکنند.» برنامههای اولیه ترامپ برای این درگیری تنها ظرف چند هفته برهم خورد. روسیه از «کیث کلگ» نخستین فرستاده ترامپ به اوکراین شکایت کرد، چون دختر این ژنرال بازنشسته از کییف حمایت میکرد. ترامپ سپس به کلگ گفت که فقط با اوکراینیها صحبت کند و استیو ویتکاف، دوست دیرینهاش که به عنوان فرستاده خاورمیانه خدمت میکرد، را وارد میدان کرد. کلگ و تیمش استدلال کردهاند که این دیپلمات در جلب حمایت کییف از روند صلح ترامپ مؤثر بوده است. ویتکاف بارها هر دو طرف را برای پذیرفتن شرایطی که دوست ندارند تحت فشار گذاشته است. حالا او به دیگران گفته فقط میخواهد دو طرف را به پای میز مذاکره بیاورد کاری که هنوز موفق به انجامش نشده است. برخی دیگر از مقامات آمریکایی نیز گفتهاند ممکن است ترامپ زمانی کار خود را تمامشده بداند که روسها و اوکراینیها وارد مذاکرات مستقیم جدی شوند. آنچه بعد از آن رخ میدهد به خود آنها مربوط است و به آمریکا اجازه میدهد بر اولویتهای دیگر تمرکز کند. در موضوع غزه نیز دولت ترامپ در تلاش برای پایان دادن به جنگ میان اسرائیل و حماس از طریق مذاکره است. ویتکاف به دولت بایدن در روزهای پایانی کمک کرد تا طرح آتشبس خود را در ژانویه اجرا کند، درست دقایقی پیش از تحلیف ترامپ. اما آن توافق در مارس فروپاشید و حالا جنگ از سر گرفته شده است. اسرائیل همه کمکها به فلسطینیهای آسیبپذیر در غزه را متوقف کرده و بحران انسانی عمیقتری ایجاد کرده است. کابینه اسرائیل این هفته تدبیری را تصویب کرد که در صورت ادامه جنگ از سوی حماس و نگه داشتن گروگانها، کل غزه را تصرف کند. دولت اسرائیل گفته حماس تا پایان سفر ترامپ به خاورمیانه در هفته آینده فرصت دارد گروگانها را آزاد کند. برخی از مقامات دولت ترامپ از حملات مجدد اسرائیل ناامید شدهاند. اما ترامپ همچنان درباره بازسازی منطقه صحبت میکند و عملاً به اسرائیل چراغ سبز داده که عملیات نظامی خود را تا زمانی که حماس تغییر رویه دهد ادامه دهد. در همین حال، ویتکاف حلقه مشاوران خود را برای آمادهسازی دوران پس از جنگ در غزه گسترش داده و به گفته منابع آگاه، با «تونی بلر»، نخستوزیر پیشین انگلیس و «آلن درشوویتز» وکیل معروف، دیدار کرده است. درشوویتز، استاد پیشین دانشگاه «هاروارد» گفت: «اینکه موفق خواهیم شد یا نه هنوز معلوم نیست، اما تمام تلاشمان را میکنیم، اما من احساس میکنم این موضوع از چیزی که امید داشتند چالشبرانگیزتر است.» به گفته مقامات دولت آمریکا موضع دولت ترامپ درباره برنامه هستهای ایران نیز باعث بحثهای داخلی زیادی شده است. ترامپ میگوید مذاکرات هستهای با ایران خوب پیش میرود. ویتکاف سه بار بهطور غیرمستقیم با همتایان ایرانی درباره برنامه هستهای تهران دیدار کرده و قرار است این آخر هفته چهارمین دیدار را در عمان برگزار کند. هیچ موضع قطعی از آمریکا درباره اینکه «برچیدن برنامه هستهای» ایران دقیقاً چه معنایی دارد وجود ندارد.ویتکاف پیشنهاد کرده که اگر ایران موافقت کند برنامه هستهای خود را برچیند و اورانیوم غنیشده را از آمریکا خریداری کند، این کشو میتواند تحریمها را برداشته و گزینه اقدام نظامی را کنار بگذارد. تاکنون ایران بر حفظ سانتریفیوژها پافشاری کرده و هیچ نشانهای از برچیدن هیچ بخشی از فعالیت هستهای خود نشان نداده است. همچنین هیچ موضع قطعی آمریکا درباره اینکه «برچیدن» دقیقاً چه معنایی دارد وجود ندارد. نویسنده در ادامه ادعا میکند که پس از آنکه ترامپ چند روز پیش به شبکه انبیسی گفته بود که «برچیدن کامل» تنها چیزی است که او میپذیرد، روز چهارشنبه به خبرنگاران گفت: «ما هنوز آن تصمیم را نگرفتهایم»، مقامات دولت ترامپ از حجم انتقادات جمهوریخواهان درباره این موضوع غافلگیر شدهاند. ترامپ تهدید کرده که اگر ایران محدودیتهای سختگیرانه بر برنامه هستهای خود را نپذیرد، دست به اقدام نظامی خواهد زد، اما هنوز نتوانسته بیشتر متحدان دیگر را قانع کند. «ژان-نوئل بارو»، وزیر خارجه فرانسه، در مصاحبهای گفت که فرانسه و دیگران به اقدامات سختتر علیه تهران نسبت به توافق هستهای ۲۰۱۵ که ترامپ از آن خارج شد نیاز دارند، اما گزینه نظامی را رد کرد. او گفت: «ما معتقدیم هیچ راهی برای حل مشکل ایران جز مسیر دیپلماتیک وجود ندارد.» صبر ایرانی، شتاب آمریکایی؛ چه کسی قواعد مذاکره را بازنویسی میکند؟ ایران با تبدیل مذاکره به ابزاری راهبردی، نه برای رسیدن فوری به توافق، بلکه برای تثبیت مشروعیت سیاسی، تحلیل فشارها و بازتعریف نقش خود در نظم جهانی، مسیر متفاوتی از رقبای خود پیش گرفته است. برخلاف منطق شتابزده آمریکا، تهران صبر را به سلاحی دیپلماتیک تبدیل کرده و با حفظ حضور مستمر بر سر میز مذاکره، ابتکار عمل را در اختیار گرفته؛ بیآنکه ناگزیر به امتیازدهی زودهنگام یا عقبنشینی آشکار شود. باسل حسین تحلیلگر ارشد مسائل بین الملل در الجزیره می نویسد :در عرصه پیچیده سیاست بینالملل، جایی که مرز میان امکان و امتناع درهم آمیخته و کشمکش میان منافع و اصول شدت گرفته، مذاکره لزوماً بهمنزله راهحلی قطعی برای پایان منازعات تلقی نمیشود. در بسیاری از موارد، این فرآیند به صحنهای برای مدیریت موازنه متغیر قدرت و رصد تحولات ساختاری در مناسبات بازیگران جهانی تبدیل میگردد. در چنین چارچوبی است که راجر فیشر، ویلیام یوری و بروس پاتون، مفهوم «نشستن بر سر میز مذاکره» را صرفاً بهعنوان ابزاری برای حل بحران نمیبیند؛ بلکه آن را بهمثابه هدفی مستقل و راهبردی تلقی میکنند. ایران، نه بازنده گفتوگو؛ بلکه مالک روایت مذاکره در چنین چارچوبی، حضور مستمر در فرآیند مذاکره به ابزاری برای تثبیت هویت سیاسی و بازتولید کنشگری راهبردی تبدیل میشود. از اینرو جای شگفتی نیست اگر کشورهایی که این رویکرد را اتخاذ کردهاند، اهداف خود را نه در پیروزیهای آنی، بلکه در فرسایش تدریجی فضای بینالمللی، تحلیل توان رقبا و استهلاک سازوکارهای فشار تعریف میکنند. در این راهبرد، زمان نه تهدید، بلکه «متحدی استراتژیک» تلقی میشود؛ عاملی که میتواند مواضع طرف مقابل را دگرگون ساخته و از انسجام جبهههای داخلی و خارجی فشار بکاهد. از این منظر، ایران در مدیریت نزدیک به ۲۱ ماه مذاکره، کمتر بهعنوان طرفی ظاهر شده که بهدنبال پایان سنتی یک گفتوگو باشد؛ بلکه بیشتر به بازیگری شباهت دارد که خودِ فرآیند مذاکره را بهعنوان یک سرمایه راهبردی تلقی کرده است. در هر نشست، هر دیدار دیپلماتیک و هر بیانیه رسمی، تهران در حال بازسازی روایتی از خود است؛ روایتی از یک کنشگر مشروع، تثبیتشده و حذفناپذیر در نظم جهانی. تداوم حضور ایران بر سر میز مذاکرات، نهتنها نمادی از پایداری سیاسی بلکه ابزاری برای تثبیت نوعی شناسایی بینالمللی است که حتی با تغییرات در توازن قدرت نیز بهسادگی قابل انکار نخواهد بود. و شاید اغراق نباشد اگر گفته شود آن جمله معروف وزیر امور خارجه ایران که تأکید کرد «آمریکا میز مذاکره را ترک کرد، اما ایران همچنان بر سر آن نشسته است»، نه صرفاً یک موضعگیری تبلیغاتی، بلکه بازتابی از درکی عمیق و ساختاری از ارزش ذاتی مشارکت در فرآیند مذاکره بود؛ حضوری که خود، مستقل از محتوای هر توافق خاص، به یک دارایی استراتژیک تبدیل شده است. همانگونه که در تحلیلهای عمیق اندیشمندانی چون مکس بیزرمن و هرب کوهن نیز آمده، ارزش واقعی مذاکره در آن است که صرفِ «نشستن بر سر میز»، به خلق واقعیتی سیاسی منتهی میشود که در آن، حذف یک طرف حاضر، هزینهای بهمراتب سنگینتر از درگیر ساختن او دارد. چنین حضوری، طرف مقابل را ناگزیر میسازد که آن بازیگر را نه بهعنوان گزینهای اختیاری، بلکه بهعنوان ضرورتی گریزناپذیر در معادله قدرت بپذیرد. فرش ایرانی در برابر میز آمریکایی بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید در آغاز سال ۲۰۲۵ همراه با همان دوازده شرط سختگیرانهای که پیشتر نیز هرگونه توافق پایدار را از مسیر خارج کرده بود، موجب نشده تهران از الگوی مذاکرهمحور خود عدول کند، بلکه برعکس، ایران بار دیگر توانسته تلفیقی از صبر استراتژیک و ابتکار تاکتیکی را به نمایش بگذارد: مشارکتی حسابشده در کانالهای غیررسمی و پشتپرده نظیر مسیرهای ارتباطی مسقط و رم، بیآنکه وارد بازی امتیازدهی زودهنگام یا قمارهای سیاسی کوتاهمدت شود. تهران بهدرستی تشخیص داده است که صرفِ بازنگهداشتن دروازه گفتوگو میتواند سرعت تحریمهای جدید را مهار کرده و در عین حال، فضایی حیاتی برای مانور راهبردی در سطوح منطقهای و بینالمللی فراهم آورد. از این منظر، آخرین نمودهای استراتژی ایران، نه بهعنوان واکنشهایی مقطعی، بلکه بهمثابه امتداد طبیعی یک راهبرد بلندمدت قابلدرک هستند؛ راهبردی که مذاکره را از یک ابزار تاکتیکی به فرآیندی برای تثبیت مستمر مشروعیت سیاسی و بازآفرینی نظم بینالمللی بدل میسازد؛ نظمی که همزمان توان دفع تهدیدات را دارد و امکان بهرهبرداری از فرصتهای مانور را، بیآنکه به تخلیه منابع داخلی یا تقابل مستقیم با قدرتهای بزرگ منتهی شود، فراهم میکند. این راهبرد بر بنیانی از درک ژرف از منطق چماق و هویج استوار است و با بهرهبرداری سنجیده از تضادهای ساختاری در مواضع قدرتهای غربی، هماهنگ با قاعده طلایی نظریهپردازان واقعگرای مذاکره عمل میکند: اینکه پیروزی واقعی، نه در تحمیل اراده، بلکه در آن است که رقیب را وادار سازی بر مبنای منافع تو رفتار کند؛ بیآنکه لزوماً از عقبنشینی خود آگاه باشد. امروز، در حالیکه دو رویکرد اساساً متضاد در برابر یکدیگر پشت میز مذاکره نشستهاند، صحنه بیش از آنکه تداعیگر جدالی فنی بر سر بندهای توافق باشد، به نمایشی نمادین از دو جهانبینی متفاوت شباهت دارد. رویارویی میان بافنده ایرانی فرش، که ریتم مذاکره را تنها با آهنگ زمان بلندمدت و صبر نسّاجی تنظیم میکند و بر این باور است که زیبایی و استحکام تنها در کندی سنجیده و حوصله لایهلایه ریشه میگیرد؛ و در مقابل، تاجر آمریکایی معاملات ملکی که موفقیت را در سرعت میبیند، زیرکی را در شتاب میسنجد و میکوشد مذاکره را فشرده کرده و به معاملهای فوری تقلیل دهد؛ معاملهای که با نخستین لغزش، بنیانش فرومیریزد. اینجاست که روشن میشود نبرد اصلی، فراتر از جزئیات فنی توافق، نزاعی عمیق بر سر دو فلسفه در باب زمان، فرصت و آیندهنگری است. و در نهایت، پیروزی نه با صدای بلندتر یا موضع سختتر، بلکه با آنکس است که ژرفای صبر را به راهبردی فعال تبدیل میسازد و با بازتعریف قواعد بازی، زمین را آرام و بیصدا به سود خود بازسازی میکند. صبر راهبردی، دام نرم دیپلماسی ایران اگر زمان در اختیار کسی است که هنر ساختنش را میداند، آنگاه ایران همچون نسّاجی صبور نهتنها بر سر میز مذاکره نشست، بلکه حضورش را به آیینی ژرف و چندلایه تبدیل ساخت؛ آیینی که در آن، کلمات نه بر زبان، که در تار و پود احتمالات تنیده میشوند و صبر، با رنگهایی از احتیاط، درنگ و تأمل، معنا مییابد. تهران توانست در این دعای خاموش و کشدار، قواعد بازی را نه با شکستن یا تقابل مستقیم، بلکه با رامکردن زمان و معلقنگهداشتن آن به سود خویش بازنویسی کند؛ تا جاییکه مواضع طرفهای مقابل، آرام و بیصدا دگرگون شدند، پیش از آنکه ایران ناگزیر به جابهجایی در موضع خود شود. و شاید، چنانکه برخی نشانههای امروز حکایت دارند، همین فریب نرم، آرام و زیرپوستی، ایالات متحده را نیز درگیر خود کرده باشد؛ کشوری که عادت دارد توافقها را با شتاب ببندد و موفقیت را در سرعت و دستیابی آنی معنا میکند. اما اینبار، ممکن است در دام بازیای گرفتار شود که نهفقط کندتر از آن است که در نگاه نخست به چشم آید، بلکه عمیقتر از آن است که بتوان آن را صرفاً از خلال مفاد رسمی و متن قراردادها فهم کرد. در دنیای مذاکره همانند هنر بافتن فرش پیروزی نه نصیب آنکس میشود که میشتابد، بلکه از آنِ کسی است که صبر را به سلاحی راهبردی تبدیل میکند و هدف نهایی خود را در لایههایی نهفته میسازد؛ لایههایی که تنها زمانی یکییکی آشکار میشوند که نبرد، معنای خود را از دست داده و زمان، بیصدا و بیادعا، طرح نهایی را در قبضه خود گرفته باشد. اجتماعیسازی رایزنی به نفع ترامپ اظهارات علنی ویتکاف در رسانههایی مانند بریتبارت، بخشی از استراتژی حسابشده آمریکا برای اجتماعیسازی توافق در ایران و اعمال فشار بر حاکمیت کشور است. ویتکاف با تأکید بر شروطی مانند توقف کامل غنیسازی و حذف سانتریفیوژها، بهصراحت اعلام کرده ایران نباید هیچگونه ظرفیتی برای غنیسازی داشته باشد. این موضعگیریهای که پشت تریبونهای عمومی مطرح میشوند، نهتنها برای ارسال پیام به مذاکرهکنندگان ایرانی، بلکه بهطور خاص برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی در ایران طراحی شدهاند. هدف اصلی این اظهارات، ایجاد فشار اجتماعی در داخل ایران است تا حاکمیت را به پذیرش شروط یکجانبه آمریکا وادار کند. ویتکاف با طرح ادعاهایی مانند اینکه ایران میتواند «ملت بهتری» باشد و با توقف فعالیتهای هستهای از تجارت و روابط استراتژیک با آمریکا بهرهمند شود، سعی دارد تصویری از فرصتهای ازدسترفته برای مردم ایران ترسیم کند. این پیامها بهگونهای طراحی شدهاند که بین مردم و حاکمیت شکاف ایجاد کنند و این تصور را القا کنند که مقاومت در برابر خواستههای آمریکا، مانع پیشرفت اقتصادی و دیپلماتیک ایران است. با برجسته کردن شروط سختگیرانه مانند غنیسازی صفر، آمریکا به دنبال آن است که بخشی از جامعه ایران را به این باور برساند که پذیرش این شروط، تنها راه خروج از فشارهای اقتصادی و تحریمهاست. بازی تهدید و خروج همچنین تهدید ویتکاف مبنی بر خروج آمریکا از مذاکرات در صورت عدم پذیرش شرط غنیسازی صفر، بخشی از تاکتیک فشار حداکثری است. این تهدید علنی، پیامی دوگانه دارد: از یکسو، به مذاکرهکنندگان ایرانی هشدار میدهد که آمریکا حاضر به مصالحه نیست و از سوی دیگر، به افکار عمومی ایران القا میکند تداوم مذاکرات بدون پذیرش شروط، به بنبست خواهد رسید. این استراتژی با هدف تضعیف موضع ایران در مذاکرات و ایجاد تصور «بیفایده بودن مقاومت» در داخل کشور عمل میکند. آمریکا با این تهدید میخواهد حاکمیت ایران را در تنگنای تصمیمگیری قرار دهد: یا پذیرش شروط تحمیلی یا مواجهه با تشدید فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک. این رویکرد در کنار اظهارات دیگر مقامات آمریکایی، مانند مارک روبیو و پیت هگست، نشاندهنده هماهنگی در راهبرد آمریکا برای استفاده از تریبونهای عمومی بهعنوان ابزاری برای فشار روانی و اجتماعی است. با طرح شروط غیرواقعی مانند غنیسازی صفر، آمریکا نهتنها مذاکرات را به سمتی هدایت میکند که ایران را در موضع ضعف قرار دهد، بلکه همزمان تلاش میکند افکار عمومی را برای پذیرش توافقی که عملاً به معنای تسلیم است، آماده کند. تیم فشار یکدست شد رویکرد آمریکا در قبال مذاکرات با ایران از دوصدایی و اختلافنظر داخلی میان مقامات این کشور متأثر بوده است. این اختلافات که میان سناتورها، نمایندگان کنگره و اعضای کابینه دولت ترامپ با لابیهای صهیونیستی دیده میشد، گاه به شکل مواضع تند و گاه به صورت حمایت از دیپلماسی بروز میکرد. با این حال تحولات اخیر بهویژه برکناری چهرههایی مانند مایک والتز و انتصاب افراد تندرو مانند مارکو روبیو بهعنوان مشاور امنیت ملی، خود معنادار است. در گذشته دوصدایی در آمریکا بین دو طیف قابل مشاهده بود. از یکسو، سناتورهایی مانند کتی بریت و لیندسی گراهام با تأکید بر فشار حداکثری و حتی گزینههای نظامی، هرگونه انعطاف در برابر ایران را رد میکردند. برکناری مایک والتز، از سمت مشاور امنیت ملی و جایگزینیاش با مارکو روبیو، نشانهای از این تحول است. روبیو با تحریف مواضع اولیه استیو ویتکاف درباره غنیسازی 3.67 درصدی ایران و تأکید بر لزوم وارد کردن مواد غنیشده به جای تولید داخلی، رویکردی سختگیرانهتر را پیش برد. این تغییرات همراه با اظهارات هماهنگ مقاماتی مانند پیت هگست، وزیر دفاع، که ایران را به حمایت از حوثیها متهم و تهدید به اقدام نظامی کرد، نشاندهنده یکدست شدن تیم آمریکا در پیگیری سیاست فشار حداکثری است. این یکپارچگی که با حذف صداهای میانهروتر و تقویت چهرههای تندرو همراه بوده، به آمریکا امکان داده تا با انسجام بیشتری خواستههای خود را در مذاکرات مطرح کند. اظهارات ویتکاف درباره غنیسازی صفر و تهدید به خروج از مذاکرات در صورت عدم پذیرش شروط، بخشی از این استراتژی یکدست است که با هدف اجتماعیسازی توافق در ایران و فشار بر حاکمیت برای پذیرش شرایط آمریکا طراحی شده است. این تحول نشاندهنده عزم آمریکا برای تحمیل شروط یکجانبه و کاهش هرگونه انعطاف در مذاکرات است که با هماهنگی تیم مذاکراتی کنونی پیش میرود. چرخش غنیسازیستیز ویتکاف از زمان شروع مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا، دچار بلاتکلیفی مزمنی شده است. این چرخش از انعطاف اولیه به سمت مطالبات سختگیرانه، رایزنیها را با چالش مواجه کرده و فضای رسانهای خارج از گود مذاکرات را ملتهب کرده است. ویتکاف در مراحل اولیه مذاکرات، رویکردی انعطافپذیر نشان داد. او در گفتوگو با فاکسنیوز در 25 فروردین (14 آوریل) اظهار داشت ایران برای برنامه غیرنظامی به غنیسازی بیش از 3.67 درصد نیاز ندارد، که تلویحاً به پذیرش محدود غنیسازی اشاره داشت. ویتکاف در این مرحله مذاکرات را «مثبت و سازنده» توصیف کرد و بر اهمیت راستیآزمایی سختگیرانه تأکید داشت. او همچنین در مصاحبهای با تاکر کارلسون، نامه ترامپ به رهبر ایران را نه تهدید، بلکه تلاشی برای حل دیپلماتیک بحران معرفی کرد که نشاندهنده تمایلش به گفتوگوهای منعطف و سازنده بود. فقط یک روز کافی بود تا موضع فرستاده تغییر کند. او در 26 فروردین (15 آپریل)، طی پستی در ایکس نوشت هرگونه توافق باید شامل توقف و نابودی کامل برنامه غنیسازی و تسلیحاتی ایران باشد و تأکید کرد «ایران باید برنامه غنیسازی خود را نابود کند.» ویتکاف در طول مصاحبهها و پیامهای مختلف در شبکههای اجتماعی، مواضعی مشابه گرفت و درنهایت طی مصاحبه روز جمعه (19 اردیبهشت) با «بریتبارت» خواستار برچیدن تأسیسات غنیسازی ایران شد و اعلام کرد ایران نباید سانتریفیوژ داشته باشد. او همچنین تهدید کرد اگر مذاکرات یکشنبه سازنده نباشد، آمریکا از گفتوگوها خارج خواهد شد. پشتپرده تیرهشدن روابط ترامپ و نتانیاهو چیست؟ برخی منابع آگاه در فسلطین اشغالی به نشریات اسرائیلی نظیر معاریو و اسرائیل هیوم گفته اند که روابط اسرائیل با آمریکا به پایین ترین سطح ممکن خود رسیده است. درست به همین دلیل، گمانه زنی های مختلفی در مورد دلایل اصلی این موضوع مطرح می شود. آنچه واضح است این نکته است که رئیس جمهور آمریکا در حال دیکته کردن خط قرمزهای مد نظر خود به طرف اسرائیلی و به طور خاص شخص نتانیاهو است. در روزهای اخیر، همانطور که بسیاری از رسانه های آمریکایی و اسرائیلی نیز به آن اشاره کرده اند، شاهد سردی فزاینده روابط دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا با بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم اسرائیل بوده ایم. جالب اینکه ترامپ در مصاحبه ای در کاخ سفید در پاسخ به آتشبس با حوثی های یمنی تاکید کرده که آن ها قول داده اند به کشتیهای آمریکایی حمله نکنند و همین کافی است. وی در پاسخ به این سوال که اگر مقاومت یمن به اسرائیل حمله کند موضع او چه خواهد بود گفته است: "با این مساله مشکلی ندارم!" قابل تامل اینکه برخی منابع آگاه در فلسطین اشغالی به نشریات اسرائیلی نظیر معاریو و اسرائیل هیوم گفته اند که روابط اسرائیل با آمریکا به پایینترین سطح ممکن خود رسیده است. همین موضوع سبب شده تا گمانه زنی های مختلفی از سوی ناظران و تحلیلگران در مورد دلایل تحقق این مساله مطرح شود. در این راستا، اینطور به نظر می رسد که می توان 3 نظریه را در مورد پشت پرده اوج گیری اختلافات میان ترامپ و نتانیاهو در نظر داشت. 1: ترامپ و معمای "سیگنالگیت" مدت زمان زیادی از رسوایی موسوم به "سیگنال گیت" نمی گذرد. رویدادی که در قالب آن، "مایک والتز" مشاور امنیت ملی اسبق آمریکا اقدام به تشکیل یک گروه در پیام رسان سیگنال کرد و دیگر مقام های ارشد آمریکایی را نیز عضو این گروه کرد تا برنامه های خود جهت حمله به یمن را هماهنگ کنند. با این حال، والتز به اشتباه جفری گلدبرگ سردبیر نشریه آتلانتیک را نیز عضو این گروه کرد و وی هم تصاویر چت های این گروه به همراه گزارشی مفصل را در نشریه آتلانتیک منتشر کرد و موجب به بار آمدن یک رسوایی بزرگ برای دولت ترامپ شد. در این راستا، ترامپ نیز مدتی بعد مایک والتز را از سِمت خود برکنار کرد اما بسیاری از منابع آگاه بعدا فاش کردند که اشتباه والتز در قضیه سیگنال گیت صرفا روند خروج وی از دولت ترامپ را تسریع کرد زیرا رئیس جمهور آمریکا به شدت از هماهنگی بالای والتز با بنیامین نتانیاهو در پرونده ایران ناراحت و عصبانی بوده و آن را غیرقابل قبول می دانست. از این رو، ترامپ در بحبوحه ماجرای سیگنال گیت کارِ مایک والتز را یکسره کرد و او را از سِمت خود اخراج کرد. تصور ترامپ این بوده که والتز بیش از آنکه در حوزه سیاست خاورمیانه ای آمریکا با رئیس جمهور کشورش هماهنگ باشد، به اصول مطلوب نتانیاهو توجه دارد و پیرو لابیهای اسرائیلی است. موضوعی که در سردی فزاینده روابط میان ترامپ و نتانیاهو اثرگذاری قابل توجهی داشته است. 2: تصور معنادار ترامپ در مورد نتانیاهو اگر روزهای پایانی حضور ترامپ در دولت نخستش را بار دیگر مرور کنیم متوجه می شویم که وی در آن روزها، به شدت از دست نتانیاهو عصبانی بود. دلیل آن هم روشن بود زیرا ترامپ این حس را داشت که در راستای منافع اسرائیل و شخص نتانیاهو دستورکار عادی سازی روابط دولت های عربی و اسلامی با رژیم اسرائیل را مطرح کرده و به پیش برده اما در زمانی که به کمک نتانیاهو نیاز داشته، وی فرار کرده و سمتِ پیروز انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا یعنی دموکرات ها و جو بایدن را گرفته است. در این رابطه گزارش های مختلفی از اوج گیری درگیریها میان ترامپ و نتانیاهو در روزهای پایانی حضور ترامپ در کاخ سفید نیز منتشر شده است. از یاد نبریم که نتانیاهو در آن دوران برخلاف میل ترامپ و اقداماتش که برای ماندن در کاخ سفید تلاش می کرد، به بایدن تبریک گفت. مساله ای که ترامپ را در آن زمان به شدت عصبانی کرد. حال در شرایط کنونی نیز ترامپ احتمالا این تصور را پیدا کرده که نتانیاهو و کلیت رژیم اسرائیل قصد دارند بر دستورکارهای وی در مورد منطقه خاورمیانه سایه بیفکنند و آن را تحت الشعاع قرار دهند. به بیان ساده تر، ترامپ این حس را دارد که نتانیاهو بازیگری فرصتطلب است و صرفا شخصِ رئیس جمهور آمریکا را بلیط بازی خود می بیند. از این رو، ترامپ از گذشته درس گرفته و به نوعی در حال تنبیه نتانیاهو است. اساسا به همین دلیل است که می بینیم در فاصله کمی پس از بمباران بندر الحدیده یمن و فرودگاه صنعا توسط رژیم اسرائیل، ترامپ از توافق آتشبس با حوثیهای یمنی خبر می دهد. رویدادی که همان طور که نشریات اسرائیلی عنوان کرده اند، بدون هرگونه هماهنگی با اسرائیل صورت گرفت و عملا حس سرخوشی این رژیم از حملاتش به خاک یمن را خیلی زود به ناامیدی تبدیل کرد. از این منظر، ترامپ به نوعی سعی دارد به نتانیاهو این پیام را برساند که باید در حدود جایگاه خود بازیگری داشته باشد و نباید پا را از گلیمش درازتر کند و سعی کند بازی های پیشین خود را که در قبال دولت نخست ترامپ آن ها رابه نمایش گذاشت، بار دیگر تکرار کند. ورای همه این ها، در مورد جنگ غزه نیز به نظر می رسد که ترامپ دیدگاهی به شدت منفی را نسبت به نتانیاهو دارد. گزارش ها حاکی از این هستند که او فشاری جدی به اسرائیل وارد می کند تا قبل از انجام گرفتن سفرش به عربستان در روز 23 اردیبهشت ماه سال جاری، به توافقی با حماس دست یابد. عجیب اینکه در همین فضا نتانیاهو می گوید که به دنبال نابود کردن کل غزه و آواره کردن ساکنان آن است. از این رو، ترامپ سعی دارد تا فشارها به نتانیاهو را افزایش دهد و او را وادار به پذیرش اصول مطلوب خود کند. در این میان، ترامپ، نتانیاهو را با توجه به تحولات حدودا دو ساله اخیر در سطح منطقه، در قامت یک برنده نمی بیند و نمی خواهد شریک مطلقِ وی باشد. ترامپ نمی خواهد نقطه امید نتانیاهو برای فرار از بحران هایی باشد که در عرصه های داخلی، منطقه ای و بین المللی به آن ها دچار است. البته که او در این رابطه نیمنگاهی به روابط با اعراب منطقه هم دارد و نمی خواهد به خاطر نتانیاهو این کارتش نیز بسوزد. 3: ملاحظات ترامپ در مورد پرونده هسته ای ایران رژیم اسرائیل در طی سال های اخیر که شاهد فراز و فرودهای گسترده در قالب پرونده هسته ای ایران بوده ایم، همواره در نقشِ بازیخرابکن ظاهر شده و سعی کرده روندهای دیپلماتیک را تخریب کند و به زعم خود ایران را تا جای ممکن منزوی سازد. حال در وضعیت کنونی، ترامپ احتمالا نشانهها و پیام هایی از تشدید تلاش های نتانیاهو و لابیهای متحد اسرائیل برای خراب کردن روند مذاکرات هسته ای ایران و آمریکا دریافت کرده و سعی دارد اصل چالش را با سرد کردن فزاینده روابط خود با رژیم اسرائیل و شخصِ نتانیاهو به نحوی موثر مخاطب قرار دهد. هم ترامپ و هم نهادهای اطلاعاتی آمریکا می دانند که بمباران، راهحل خاتمه دادن به توان اتمی ایران نیست و حتی مشروعیت ایران برای کسب تسلیحات هسته ای را به شدت افزایش می دهد. حال در این فضا، ترامپ می داند که عدم حصول یک توافق با ایران می تواند چالش های جدی را از منظر حیثیتی برای وی ایجاد کند. از این رو، خرابکار سنتی دیپلماسی هسته ای با ایران را مورد توجه قرار داده و سعی دارد هشدارهای جدی را به تل آویو در رابطه با اقدامات احتمالیاش علیه مذاکرات جاری با ایران بدهد. در حقیقت، ترامپ نمیخواهد در فرآیند مذاکرات با ایران، بازیچه اسرائیل باشد. همان چیزی که به اذعان برخی چهره های رسانه ای و البته نزدیک به دولت ترامپ، رئیس جمهور آمریکا را در چشم افکار عمومی کشورش و جهان کوچک می کند و وی از این سناریو به شدت بیزار است.