استراتژي فرهنگي
اصغر بهمنش- توسعه فرهنگی به معنای ایجاد تحول و خلق ارزش ها، روابط اخلاقی و هنجارهای مناسب است که برای ارضای نیازهای آدمی، زمینه های لازم را در قالب اجتماع فراهم می کند. فهم و شناخت مفاهیمی چون توسعه، فرهنگ و توسعه فرهنگی، در سرنوشت ملت ها و نیز جامعه ایران حائز اهمیّت است.
هدف نهایی هر جامعه تلاش برای نیل به رشد و توسعه است. توسعه, ارتقا مستمر کل جامعه و نظام اجتماعی به سوی زندگی بهتر و انسان ترمعنا شده است. زمانی که فرهنگ جامعه پزیرای توسعه نباشد تحول در فرهنگ مقدمه ای برای توسعه در ابعاد گوناگون آن تلقی می شود. فرهنگ عبارت است از مجموعه افکار و اعمال, باید ها و نباید ها, هنجار ها, ارزش ها و نظام اعتقادات یک جامعه که مشتمل است بر سنت ها, آداب و رسوم, مذاهب, ایدئولوژی, تشریفات مذهبی, میراث زبان و کلیه عبادات یا دیده گاه های مشترک دیگر که ممکن است از این نوع مفاهیم مستثنی شده باشد. بدین سان, انسان شناسان برمفهوم فرهنگ به مثابه عامل اصلی تعیین کننده رفتار انسان تاکید کرده اند. این تعریف با تعریف یونسکو که فرهنگ را ارتباط نظام یافته در تمام جنبه های زندگی می داند, همخوانی دارد.
کیفی بودن مقولات بخش فرهنگ: غالباً اهداف در بخش فرهنگ بهصورت مقولات کیفی تعریف میشوند. اهدافی نظیر تعالی و رشد انسانها، تربیت اسلامی – انسانی، نزدیک شدن به خدا، خوب بودن، سعادت و سعادتمندی و … ازجمله اهدافی هستند که در مستندات مربوط به بخش فرهنگ مورد توجه قرار میگیرند. بدیهی است برنامهریزی و سنجش میزان عملکرد دستگاههای مسئول در میزان دستیابی به هدف سعادتمند شدن افراد بهسادگی انجام نخواهد شد. وجود چنین اهدافی در بخش فرهنگ، امر برنامهریزی و اجرا را از یکسو و نظارت و پاسخگویی را از سوی دیگر با مشکل مواجه میکند. ازاینرو طراحی ابزار و روشهایی که بتوان با استفاده از آنها برنامهریزی و سنجش ناپذیری اهداف فرهنگی را به حداقل کاهش داد، از الزامات هر مدیریت فرهنگی میباشد.
درك دو مفهوم اساسي در حوزه توسعه فرهنگي يعني سياست فرهنگي و استراتژي فرهنگي بسيار ضروري است . بطور خلاصه مي توان گفت سياستهاي فرهنگي ، مجموعه تصميمات كلان و چارچوبهاي قانوني خاصي هستند كه در حكومت براي حفظ و استقرار شرايط فرهنگي – اجتماعي مطلوب و مناسب در جامعه اتخاذ مي كند . بعبارت ديگر ، سياستهاي فرهنگي مايل به حفظ وضعيت فعلي جامعه (ايستايي نه تغيير و پويايي ) هستند . شايان ذكر است سياستهاي فرهنگي نوين و پيشرفته ، ناظر به پويايي نظامند و بالتبع كند هستند .
در مقابل استراتژي فرهنگي ، ناظر به نحوه توسعه فرهنگي كشور (در راستاي اهداف استراتژي كلان توسعه ملي )است و در واقع نحوه تغيير شرايط فرهنگي فعلي كشور به وضعيت مطلوب آينده را تعيين مي كند . پس استراتژي فرهنگي ، صريحا برايجاد تغيير و بهبود تاكيد مي ورزد و در يك كلام ، حالت انفعالي (همچون سياستهاي فرهنگي ) ندارد ، بلكه حالت تهاجمي تر و پيش دستانه ( ويا به تعبيري آينده نگرانه ) به خود مي گيرد.
انسان محور و هدف توسعه ی همه جانبه است؛ ولی بر جستگی نقش او بیشتر در توسعه فرهنگی ظاهرمی شود. بدین معنا که اساس و پایه و شالوده ی توسعه ی فرهنگی را انسان تشکیل می دهد. شاخص هایی که توسعه ی فرهنگی ارائه شده است _ نظیر میزان گسترش کمی و کیفی آموزش و پرورش, آموزش عالی, میزان ایجاد فضای مناسب برای پژوهش و آفرینندگی فرهنگی و میزان توانایی در شکوفا سازی استعداد انسان ها, سیاست گذاری مناسب در جهت نهادینه کردن بینش علمی و تحقیقی, قانون پزیری, نظم و انظباط و ... _ همه بر محوریت انسان صحه می گذارند. از این رو باید برای دستیابی به این شاخص ها, فرهنگ توسعه را در جامعه نهادینه کرد؛ بدین معنا که سنت ها, ارزش ها و آرمان های موجود در جامعه را, که می تواند عاملی برای تحقق توسعه مورد نظر باشد, در جامعه تشویق و ترویج نمود و نهاد های مناسب با آن ها را در جامعه بنیان نهاد, و در عین حال به پالیش عناصر نا مطلوب در فرهنگ همت گماشت.
آنچه در توسعه ی فرهنگی مهم است, باور کردن سرمایه انسانی است. مقصود ما از سرمایه ی انسانی, علم و دانش, قابلیت ها, تجارب و نهایتا نظم و انظباطی است که ابزار ها و دستگاه ها فرهنگی در جامعه پدید می آورند. از این رو سرمایه ی انسانی به درجه ی توانایی علمی, فنی, حرفه ای و فکری یک کشور بسته است.