جامعه
مجید عبایی- نوسازي براي تحليل مجموعه پيچيدهاي از تحولاتي که در همه زمينهها براي انتقال از جامعه سنتي و کشاورزي به جامعه صنعتي رخ ميدهد به کار برده ميشد. نوسازي شامل تحولات در زمينههاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي و رواني است.نوسازي گرچه به صورت معادلي براي توسعه بکار ميرود، اما داراي مفهوم خاص خود ميباشد. در واقع در نوسازي بيشتر بر "فرد" تکيه ميشود، در حاليکه در توسعه بر "جامعه". تعريف راجرز از نوسازي چنين است: نوسازي فراگردي است که طي آن افراد از زندگي به شيوه سنتي به مرحلهاي از زندگي پيچيدهتر و پيشرفتهتر (به لحاظ تکنولوژيکي) گام مينهند. نوسازي در طول دهه هاي 50 و 60، پارادايم غالب در مطالعات توسعه بود."امتياز مفهوم نوسازي بر مفهوم توسعه اين است که بخاطر توجه آن به فرد، بيشتر با عوامل فرهنگي-رواني سر و کار دارد تا عوامل اقتصادي-سياسي و اين مسئله طبيعتاً حيطه اين مفهوم را محدودتر و کاربرد آن را آسانتر ميکند". اما اين به آن معنا نيست که نوسازي تنها به ابعاد رواني توسعه ميپردازد. بحث جدی اما بر مسئلهٔ کشورهای درحالتوسعه متمرکز است. نظریهپردازان نوسازی (در درجهٔ اول، اقتصادگرایان) ادعا میکنند این کشورها باید سازمان سنتی تولید، فرهنگ، و باورهایشان را تغییر دهند تا به کشورهای مدرن غربی برسند. نظریهٔ وابستگی بهعنوان نقدی بر نظریهٔ نوسازی ظهور کرد. نظریهٔ وابستگی عقبماندگی و فقر در کشورهای درحالتوسعه را با ارجاع به نظام جهانی سرمایهداری تبیین میکند. بر اساس نظریهٔ وابستگی، نظام جهانی سرمایهداری فقر و عقبماندگی را بهطور نظاممند از طریق استثمار این کشورها و تخریب دستاوردهای فرهنگی-تاریخی آنها بهوجود میآورد. بسیاری از طرفداران نظریهٔ وابستگی در برخی از مفروضات نظریهٔ نوسازی اتفاقنظر دارند، اما مدعیاند نوسازی کشورهای درحالتوسعه صرفاً میتواند در یک جامعهٔ پساسرمایهداری روی دهد. پيشرفت سريع تكنولوژي و تحولات ناشي از پديده جهاني شدن موجب بروز دگرگوني هاي اجتماعي شده است . بروز اين دگرگوني ها ي اجتماعي برروي انسجام و پيوستگي واحدها و مؤلفه هاي فرهنگي جامعه تاثير گذاشته به اين ترتيب كه جزئي از فرهنگ به سرعت تغييركرده ولي اجزاء ديگر تغيير نيافته و يا تغييرات آنها بسيار كند و بطئي بوده است . اين امر موجب بروز پديده تاخريا پس افتادگي فرهنگي شده كه يك نمونه از جنبه هاي آسيب پذيري فرهنگي اجتماعي جامعه است . اين امر گريبانگير نظام آموزشي كشور نيز مي باشدچراكه سياست آموزشي هر جامعه نمي تواند جدا ازفرهنگ و سابقه تمدني و مكتب و سنت علمي آن باشد. ایجاد جامعه ای با یک فرهنگ منسجم و هویت مشترک از جمله وظایف نظام آموزش و پرورش است . برای ایجاد این انسجام سیستم آموزشی باید مولفه های این فرهنگ را با هم تغییر و انتقال دهد تا فاصله و تاخیری بین این جنبه ها برای برای رسیدن به تکامل ایجاد نشود. آموزش و پرورش هم از طریق کارکرد فرهنگ پذیری و جامعه پذیری و هم از طریق ارتقاء , پرورش و رشد حوزه های ادراکی , شناختی و ارزشی و گرایشی انسانها محور و قلب توسعه فرهنگی است . ومی توان به واقع بیان داشت که توسعه فرهنگی با توسعه آموزش و پرورش ارتباط همه جانبه دارد. فرهنگ اسلامي ايراني ما ارزشها ، عقايد و باورها و جهان بيني خاص خود را دارد كه بايد بين اجزاء آن يكپارچگي و همبستگي حاكم باشدتا موجب اختلال و دگرگوني درجامعه نشود براي ايجاد اين انسجام سيستم آموزشي بايد مؤلفه هاي اين فرهنگ را باهم تغييروانتقال دهد تا با برقراری یک توازن وهارمونی بین مولفه های مختلف آن بسترهای لازم برای حرکت در مسیر توسعه فرهنگی فراهم آید. بحث تحول و نوسازي نظام آموزشي يكي از سه مطالبه اصلي مقام معظم رهبري در كنار مباحث كلان مهندسي فرهنگي و نقشه جامعه علمي كشور است.اين در حالي است كه ماحصل تمام تلاش ها و تغييرات ايجاد شده در اين نظام، اين تغييرات مطلوب و منطبق با آرمان هاي نظام اسلامي نبوده و توان پاسخگويي به نيازهاي نسل امروز در كشور و نيز جامعه جهاني را ندارد.و لذا در ایجاد بسترهای لازم برای توسعه فرهنگی کشور را ایجاد نکرده است.