صفحه اول
فریدون مجتبایی- دروغ نگفتن ریاست جمهوری، نشان از حاکمیت اخلاق در دولت دارد. سیاست را در هر گسترهای درنظر بگیریم، نمیتواند فارغ از دایرة مباحث اخلاقی تنظیم و اعمال شود. تحقق سیاست به هموارشدن زمینهها و پذیرش و مقبولیت عمومی نیازمند است. هرچند رضایت هیچگاه نمیتواند بهشکل مطلق و صددرصد حاصل آید ولی، دارا بودن حداقلی از آن برای امکانپذیر کردن اجرای تصمیمات لازم است. در زمینۀ رابطۀ احتمالی میان اخلاق و سیاست چهار دیدگاه در میان صاحبنظران وجود دارد: نظریۀ جدایی اخلاق از سیاست، نظریۀ تبعیت اخلاق از سیاست، نظریۀ دوسطحی اخلاق و سیاست و نظریۀ یگانگی اخلاق و سیاست. نماد بارز دیدگاه اول، ماکیاولی است. این دیدگاه، ورود اخلاق به عرصۀ سیاسی را ممنوع و خطرناک میداند و آن را عامل ناکامی سیاست قلمداد مینماید. دیدگاه دوم در کل مطرود و نامعتبر است و طرفدار چندانی ندارد. زیرا برای اخلاق هویت و اصالتی قائل نیست. در دیدگاه سوم، اصول اخلاقی در امور سیاسی پذیرفته میشود درحالیکه معتقد است؛ اخلاق سیاسی با اخلاق فردی متفاوت است و در دیدگاه چهارم، اخلاق و سیاست هر دو مظاهر حکمت عملی و ارزش مدارند و میان آن دو یک نوع اتحاد برقرار است به شیوهای که میتوان اخلاق را سیاست فردی و سیاست را اخلاق جمعی دانست. مفاهیم اخلاقی مفاهیمی هستند که از بایدها و نبایدها سخن میگویند. ریشه این مسئله به تقسیمی برمیگردد که درباره معرفتها و علمها از قدیمترین ایام فلسفه مطرح بوده است. آنها حکمت را مجموعه علوم حقیقی میدانستند و آن را به دو بخش نظری و عملی تقسیم میکردند. حکمت نظری مسائلی است که از واقعیات موجود سخن میگوید و گزارهای که از این مفاهیم حکایت میکند معمولاً با «است» تمام میشود. ولی برخی از مسائل از این قبیل نیست. میگوئیم باید عدالت داشت، نباید ظلم کرد. این گزارهها با «است» بیان نمیشود و باید و نباید در آنهاست. گزارههای نظری در ارتباط با فکر بود؛ اینکه من چگونه واقعیت را درک میکنم، اما این گزارهها مربوط به رفتار است. حکمت نظری به سه بخش الهیات، طبیعیات و ریاضیات تقسیم میشود؛ همانطور که حکمت عملی سه بخش دارد. یک بخش در ارتباط با خود انسان است حتی اگر هیچکس دیگر را در نظر نگیریم. بخش دیگر درباره ارتباط انسان با خانوادهاش و نزدیکانش است. همچنین این رابطه وسیعتر میشود و نسبت به همه افراد جامعه مطرح میشود. بخش دیگر رابطه بین مدیران جامعه با افراد جامعه است؛ اینکه مدیر جامعه باید نسبت به مردم چه کار کند و مردم نسبت به مدیر جامعه چگونه باید رفتار بکنند؟ اسلام از ادیان الهی با محوریت توحید است و همین نکته،کل بحث رابطة اخلاق و سیاست را دارای ویژگی منحصر به فردی میسازد. میدانیم که اصلیترین هدف انبیا دعوت به توحید بوده است. «و لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوا الله و اجتبوبا الطاغوت (سورة نحل، آیة36) و در حقیقت، در میان هر امتی فرستادهای برانگیختیم [تا بگوید:] خدا را بپرستید و از طاغوت [= فریبگر] بپرهیزید.» درواقع میتوان گفت آغاز هر بحثی از دیدگاه اسلام، بهطور عمیق متأثر از نگرش توحیدی بودهاست و با عنایت به این موضوع، رابطة اخلاق و سیاست از دیدگاه اسلام را طرح میکنیم. مرحوم «علامه طباطبایی» در تفسیر سورة حمد به توضیح رابطة خدا با جهان هستی پرداخته و نوشته است: «پرواضح است که ملک حقیقی جدای از تدبیر تصور ندارد، چون ممکن نیست فرضاً کرة زمین با همة موجودات زنده و غیرزندة روی آن در هستی خود محتاج خدا باشد، ولی در آثار هستی مستقل از او و بینیاز از او باشد، وقتی خدا مالک همه هستیها است. هستی کرة زمین از او است و هستی حیات روی آن و تمامی آثار حیات از او است؛ درنتیجه پس تدبیر امر زمین و موجودات در آن و همة عالم از او خواهد بود، پس او رب تمامی ماسوای خویش است.» «افحسبتم انما خلقنا کم عبثاً و انکم إلینا لا ترجعون (سورة مومنون، آیة 115)آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدهایم و اینکه شما به سوی ما باز گردانیده نمیشوید؟ و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما لعبین (سوره انبیاء، آیة 16)و آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است، به بازیچه نیافریدیم.»